Without the discovery of oil in Masjed Soleyman in 1908, the city of Abadan would not have experienced the tempest of economic and cultural changes that swept through it in just two decades; a transformation unmatched by any other city in Iran.
That which made Abadan thrive, and drew crowds of western engineers, investors and exploiters, was also a source of misery. The history of this picturesque port city is also the history of colonial interests and foreign intervention.
Abadan proudly fought inequality, and the nationalisation of the oil industry in 1951 was its moment of glory. Less than three decades later, an aggressive and massively destructive Iraqi army invasion under Saddam Hussein once again pushed the city to the edge, only for it to see another Phoenix-like resurgence.
Why Abadan? Answering that question means delving deeper into the history of one of the most dynamic urban areas in Iran; one which has produced a significant number of great artists, some of whom are featured in this issue. It also brings us, inevitably, to the painful yet important matter of the presence of the British in the region. Even though our focus is chiefly on art, you will read passages that detail how the British influence contributed to a distinct cultural scene, while also introducing segregation and capitalist exploitation.
The preparation of this issue would not have been possible without the generous support of Iranian historian Abbas Baharloo, himself an Abadani. He provided us with most of the rarely seen photographs published here for the first time and contributed two fine essays. He told me once: “Abadan is my ruined hometown and I still love that ruin.” I have often heard such moving words from Abadani people, expressing a sense of love, attachment, and deep sympathy with the sufferings of a city. Abadan is a magnetic field of nostalgia, devastation, and a very unique kind of beauty.
اگر کشف نفت در مسجدسلیمان سالِ 1287 و
ساختهشدن متعاقب پالایشگاه آبادان نبود، شاید آبادان اهمیت فرهنگی و سیاسی امروزش
برای ایرانیان را هرگز به دست نمیآورد. از آن مهمتر، طی زمانی کوتاه، چنین
دگرگون نمیشد. حتی تهران نیز با شتابی اینچنینی ترقی نکرده است. اما همان
چیزهایی که برای عدهای پیشرفت و ثروت آورد و انبوهی از مهندسان، متخصصان، سرمایهگذاران
و سوءاستفادهچیان غربی را به منطقه کشاند، منبع درد و رنج عدهای بیشتر شد.
تاریخ آبادان همان قدر که تاریخ دگرگونیهای امیدبخش است، تاریخ استعمارگری و
دخالت بیگانگان نیز هست.
اگر ملیشدن صنعت نفت در سال 1329
باشکوهترین لحظۀ آبادان است، سه دهه بعد از آن، تجاوز ارتش عراق به ایران و بهای
دردناکی که آبادان پرداخت، تلخترین دوران این شهر فریبنده را رقم زده است. اما
آبادان صبور و آرام که فرازوفرود بسیار دیده بود، یک بار دیگر همچو ققنوس از
خاکستر جنگ سر بر آورد.
چرا آبادان؟ پاسخدادن به این سؤال نهفقط
ما را قلب یکی از پویاترین کانونهای شهری ایران میبرد، بلکه به منطقهای قدم میگذاریم
که خاستگاه هنرمندانی است با زبانی متمایز از بقیه. تمرکز بر آبادان همچنین ما را
به نگاهی دوباره به حضور انگلیسیها در منطقه فرامیخواند، حضوری که با وجود
تأثیرات فرهنگی مثبت، با تاریخ تلخ استعمارگری کاپیتالیستی درآمیخته است.
آمادهسازی این مجموعه بدون کمکهای
سخاوتمندانۀ عباس بهارلو، مورخ آبادانی، ممکن نبود. نیز بیشتر عکسهای تاریخی
آبادان از مجموعۀ او میآیند. بهارلو که دو مقالۀ خواندنی برای این شماره نوشته،
یک بار به من گفت: «آبادان زادگاه ویرانشدۀ من است و من همچنان آن ویرانه را
دوست دارم.» این حرف تأثیر غریبی در من گذاشت؛ اما بعد به خاطرم آمد که این تعلق
خاطرِ همراه با همدردی و احترام به آبادان را در آبادانیهای دیگری هم دیدهام؛
انگار که شهر فضایی ذهنی شده از خاطرهها، آرزوها، دردها و صد البته نوعی یگانه از
زیبایی.
No comments:
Post a Comment