Tuesday, 22 June 2010

Watching 40 mins of Tim Burton's Alice in Wonderland


اين ديگر چه كوفتي است؟ تبليغ ديزني‌لند است كه داده‌اند آدم بي‌سليقه‌اي بسازد، دِموي يك شركت تازه‌كار كامپيوتري است يا تلاشي است براي نشان دادن بي‌تخيلي سازندگانش در روايت كردن يكي از خيال‌انگيزترين داستان‌هاي ادبيات غرب. از قرار اسم فيلم آليس در سرزمين عجايب است، ساخته تيم برتون، كه با تمام سعه صدر فقط توانستم چهل دقيقه‌اش را تحملش كنم. باور كنيد تماشاي جاني دپي كه به طرزي رقت‌باري تقليد لهجه انگليسي مي‌كند براي گوش و چشمم هر بيننده‌اي زيان آورست. اين همه هياهو براي چيست؟ اسم تيم برتون، مثلاً قرار است بنده را سرذوق بياورد. اسمي كه مثل تبليغ ماستِ شيرين پاستوريزه روي تمام در و ديوارها ديده‌اي و بعدِ خريدن، ماستت ترش از كار درآمده.

تازگي فيلمي ديدم، به اسم هيولاهاي سنگي كه موجودات ترسناكش سنگ‌هاي آذريني بودند كه وقتي آب بهشان مي‌خورد رشد مي‌كردند و خانه كاشانه آدم‌ها را نابود. باور كنيد يك سكانس اين فيلم بي‌نواي 77 دقيقه‌اي سياه سفيد خيلي بامزه و بسيار به درستي ميزانسن داده شده جان شروودِ ناشناخته به تمام اين چهل دقيقه سخيف آليس مي‌ارزيد. هيچ وقت تصور نمي‌كردم سخافت بتواند تا اين اندازه آدم را عصبي كند.

وقتي بعد از دقيقه چهل، جلوي كامپيوتر نشستم و مشغول تايپ شدم تا خشم به آرامش ختم شود و در حالي كه فيلم براي خودش جلو مي‌رفت، و قطعش نكرده بودم تا آتش ِ خصومت روشن بماند، صحنه‌اي خوب سر رسيد. صحنه‌اي كه گوياي حال خود تيم برتون نيز هست. خدايا مرا براي قضاوت زودهنگام ببخش. در اين صحنه، آليس كه اندكي بزرگ‌تر از اندازه‌هاي استاندارد انساني شده در قصر ملكه دارد مي‌رود كه مشاور و محبوب ملكه را مي‌بيند. يارو به آليس مي‌چسبد. آليس خشمگين مي‌‌خواهد يارو را از خود دور كند كه مرتيكۀ يك‌چشم مي‌گويد: I love largeness . فكر كنم مشكل تيم برتون هم همين باشد. اما راه‌هاي زيادي براي تأمين اين نياز هست كه فكر كنم ساخت فيلم سه‌بعدي چندصد ميليون دلاري آخرين راه حل باشد.



No comments:

Post a Comment