Showing posts with label Farsi/Persian. Show all posts
Showing posts with label Farsi/Persian. Show all posts

Friday, 30 April 2021

The Deer Freed — On International Rediscovery of Masoud Kimiai's Classic

The Deer گوزنها

اولین حضور رسمی فیلم گوزن‌ها در صحنۀ بین‌المللی کمی دیر رخ داده، اما برای دیده شدن فیلم‌هایی با اهمیت تاریخیِ گوزن‌ها هرگز دیر نیست.

فستیوال رتردام 2021 در هلند، گوزن‌ها را برای نمایش در بخش Regained فستیوال انتخاب کرده است، فیلمی که به خاطر حوادث سیاسی و اجتماعی‌ای که به طور مستقیم و غیر مستقیم به نمایش این فیلم در ایران گره خورده و محبوبیت کم‌نظیر آن بین تماشاگران و منتقدان ایرانی (در واقع یکی از معدود فیلم‌هایی ایرانی که هر دو دسته دربارۀ آن متفق‌القول‌اند) باید دهه‌ها پیش دوباره کشف می‌شد.

من همیشه دربارۀ شانس موفقیت گوزن‌ها در خارج از ایران تردید داشتم و مطمئن نبودم فیلمی باشد که غیرایرانی‌ها آن را دریابند. نمایش‌های اخیر فیلم و ارزش‌های مسلم آن ثابت کردند که من اشتباه می‌کردم. بازی بهروز وثوقی (یکپژوهشگر و استاد دانشگاه اسپانیایی/بریتانیایی اخیراً بازی وثوقی را بهترین و دقیق‌ترین تصویر اعتیاد در سینما خواند)، فضای خانۀ سید، مضامین سیاسی فیلم و الهام خلاقانه از سینمای آمریکا، به خصوص موج فیلم‌های «دورفیق» از ایری رایدر تا بوچ‌ کسیدی و ساندنس کید، این اثر مسعود کیمیایی را به یکی از محبوب‌ترین فیلم‌های ایرانی نمایش داده شده در خارج از ایران تبدیل کرده است.

نمایش این فیلم هم‌چنین مهم‌ترین وظیفه‌ای را که در قبال گوزن‌ها داریم یادآور می‌شود: این فیلم باید هرچه زودتر مرمت شود. دلیلی برای به تأخیر انداختن آن وجود ندارد. در فیلم، رقص برهنه یا سکس وجود ندارد. فیلمی است که سرنوشت‌اش پیوندی محکم با مسیر انقلاب ایران دارد. آیا مشکل هم‌چنان بهروز وثوقی است؟ اگر این حدس درست باشد، ایران یکی از معدود کشورهای دنیاست که قصد دارد یکی از بهترین بازی‌های سینمای ملی‌اش را به خاطر مهمانی آخر شبی که بازیگر آن نیم قرن پیش رفته، زنده‌به‌گور کند. آیا 42 سال شکنجۀ دائمی وثوقی در خواب و بیداری کافی نیست؟

Wednesday, 28 April 2021

Playing with Camera: 'Music Films' from Bach to Bob Dylan (2021)

من هم مثل خیلی‌ از فرزندان عصر سینما و تلویزیون، بخش عمده‌ای از تاریخ موسیقی را از طریق تصاویر متحرک و با دیدن نوازندگان و موسیقی‌دانان و خوانندگان در فیلم‌های داستانی و مستند کشف کرده‌ام. بین آواز و ساززدن لویی آرمسترانگ به‌عنوان قطعات ضبط‌شدۀ موسیقی با تصویر ثبت‌شدۀ او در فیلم‌ها، با آن عرق روی پیشانی و چشمان درشت‌شده و زخم روی لبش که حاصل دهه‌ها دمیدن در ترومپت‌ بود، ارتباطی حیاتی وجود داشت. این نه‌فقط برای دیدن کشمکش فیزیکی یک موزیسین با خودش و بدنش و سازش در حین اجرا، بلکه برای دیدن روابط او با بقیۀ موزیسین‌ها بود و اینکه آرمسترانگ چطور فضای پیراموش را می‌بلعد، چطور به طبّال گروه با شوق نگاه می‌کند و نخ می‌دهد یا چه شوخی‌هایی در گوش جک تیگاردن زمزمه می‌کند که ما هرگز نمی‌شنویم. شنیدن کی بود مانند دیدن؟

شاهکارهای مستند دربارۀ موسیقی، مانند جاز در ظهری تابستانی، پشت‌سر را نگاه نکن و مونتری پاپ، هم به درک من از انواع مختلف موسیقی که در آن‌ها شنیده می‌شد (جاز، راک‌اندرول، گاسپل، فولک، راک، موسیقی سنتی هندی) کمک کرده‌اند و هم اطلاعات بی‌اندازه مهمی در خود داشته‌اند دربارۀ ارتباط موسیقی با جوامع و دوره‌های فرهنگی که این آثار موسیقی از آن‌ها برآمدند. هدف این کتاب مطالعۀ هر دو جریان و نقش سینما در ترجمۀ آن به تصویر و چگونگی بازنمایی موسیقی است.

این کتاب حاصل دو دهه نوشتن دربارۀ سینمای موسیقی است و رویکردی تجدیدنظرطلبانه دارد، هم تجدیدنظر در موضوع در مقایسه با آثار مکتوب دیگر و هم تجدیدنظرِ خود این نویسنده در دریافتش از موسیقی که این آخری باعث شد بخش عمده‌ای از نوشته‌ها و دیدگاه‌هایی را که در اوایل کار دربارۀ موسیقی داشتم، دور بریزم و آن‌ها را در طرحی تازه بیان کنم.

Wednesday, 14 April 2021

The Age of Innocence: American Cinema's Studio Era Revisited (2021)

عصر معصومیت

 

کتاب «عصر معصومیت: بازخوانی سینمای استودیویی آمریکا» منتشر شده و باید در کتابفروشی‌ها و در سایت‌های اینترتی برای خرید آنلاین نسخۀ چاپی موجود باشد.

این کتاب اول از مجموعه‌ای است که توسط نیما حسنی‌نسب سردبیری می‌شود. او پشت جلد این کتاب نوشته:

«حکایتِ نام‌ها و فیلم‌ها و روایتِ شیوه‌ها و مسیرهای فیلم‌سازی در کارخانه رویاسازی هالیوود هم لذت‌بخش است و هم راهگشا؛ چه برای آن‌ها که می‌خواهند آثار تاریخ‌سازِ آن روزگار را بهتر تماشا و درک کنند و چه کسانی که قصد دارند از این گنجینه برای ورود به کار سینما پشت و‌ جلوی دوربین بهره ببرند و از میراث به‌جامانده استفاده کنند تا مسیر دشوار و دلپذیرِ «سینه‌فیل تا سینه‌است» هموارتر شود.

‌جلد اول از مجموعه‌ «دفترهای سینه‌فیلیا» ‌درباره‌ی ‌چند ‌كارگردان ‌سینمای ‌آمریكا ‌از ‌پایان ‌عصر ‌صامت ‌تا ‌دوره‌ی‌ مصادف ‌با ‌زوال ‌سینمای ‌كلاسیک ‌آمریكا ‌در ‌اواخر ‌دهه‌ی ‌۱۹۵۰ ‌است. احسان خوش‌بخت با پیشینه‌ی سال‌ها تحقیق و بررسی سینمای آمریکا مثل نقال‌های خودمان یا بونشی‌های سینمای ژاپن انگار کنار پرده نقره‌ای ایستاده و دارد چیزهای مهم و جذاب و دست‌اولی از زندگی و کارنامه چند نام بزرگ و مهمِ یک دوران سپری‌شده را توصیف می‌کند؛ از جان فورد و اورسن ولز و رائول والش تا ادگار اولمر و دبلیو اس ون دایک مشهور به وودی یک‌برداشته و همچنین زنان کارگردان مطرح در نظام استودیویی که شرحِ موجز سازوكار تولیدشان در‌‌ فصلی دیگر از کتاب آمده است. بخش پیوست این جلد مروری است بر پانتئون سینمایی معروفِ اندرو ساریس که هنوز از مهم‌ترین منابع برای شناخت و دسته‌بندی‌ کارگردان‌های هالیوودی در دوران طلایی است؛ فهرست و توصیف‌هایی که می‌تواند نقشه راه مناسبی برای سینه‌فیل‌های سرگردان در اقیانوسِ دست‌رسی دیجیتال به آثار تاریخ سینما باشد.» — نیما حسنی‌نسب

شرح عکس روی جلد: استودیوی ساموئل گلدوین پشت‌صحنۀ ما دوباره زندگی می‌کنیم (1934) به کارگردانی روبن مامولیان (نشسته مقابل دوربین) با بازی فردریک مارچ و آنا استن. پشت دوربین هم گِرِگ تولند نشسته؛ چند سال پیش از این‌ که همشهری کین را فیلم‌برداری کند


Monday, 16 November 2020

His name was Negahdar Jamali...


نگهدار جمالی، سینمادوست، مبلّغ سینما و فیلمساز خودآموختۀ شیرازی که برای فیلم‌های ویدئویی وسترن، تارزانی و اکشنی که با کمک دوستان و هم‌محله‌هایش می ساخت، اول در شیراز و بعد به لطف مستند کامران حیدری، «من نگهدار جمالی وسترن می‌سازم»، در سطحی جهان به شهرتی کوچک رسیده بو،د شب پنجشنبه، 22 آبان، بر اثر ابتلا به کرونا فوت کرد.

این خبر را کامران حیدری مستندساز تأیید کرد که قصد داشت فیلم دیگری با مرحوم نگهدار بسازد.

تماشاگران بین‌المللی با وجد فراوان «من نگهدار جمالی وسترن می‌سازم» را در لندن و نیویورک و شهرهای دیگر دیدند و به دنیای ساده اما دیوانه‌وار این وسترن‌باز شیرازی خندیدند، نه از سر تمسخر، بلکه از سر همراهی با شیدایی او و ایمانش به کاری که می‌کرد.

وقتی اولین بار این فیلم را دیدم، نگهدار را رومانتیکی یافتم که شکست‌های متعددش چیزی از عشقش به سینما نکاسته و درباره‌اش نوشتم «نگهدار جمالي يكي از وجدآورترين فيلم‌هاي سال 2013 است كه مي‌تواند هر بيننده‌اي را تحت تأثير قرار دهد و فقر فيلم‌هاي اين مؤلف شيرازي ناخودآگاه او را به وسترن‌هاي اوليه ادگار اولمر پيوند مي‌دهد.»

Thursday, 21 May 2020

Future Imperfect

Pis'ma myortvogo cheloveka

فانتزی‌های آینده، کابوس‌های امروز
احسان خوش‌بخت

فیلم‌های علمی-تخیلی و فانتزی‌های ضدآرمان‌شهری امروز بیش از هر زمانی طنینی نزدیک به واقعیت دارند؛ بعضی‌هایشان حتی به مستند پهلو می‌زنند. در روزهای قرنطینۀ کرونا به سراغ یادداشت‌ها و فهرستی رفتم از سال 2017 که بعد از تماشای فیلم‌های رتروسپکتیوی دربارۀ سینمای علمی-تخیلی (Future Imperfect) در فستیوال فیلم برلین نوشته بودم. در این برنامه، «فیلم‌های علمی-تخیلی فاقد هیولا» نمایش داده شد، فیلم‌هایی که صاحب تخیل بودند اما تخیل‌شان فانتزی محض نبود و تا حدی ریشه در واقعیت یا احتمالات علمی داشت. خیلی از فیلم‌های نمایش داده شده را می‌شد آثار محیط‌زیستی خواند که نگرانی جدی‌شان از آیندۀ کرۀ زمین را پنهان نمی‌کردند. یکی از امتیازهای بزرگ برنامه معرفی فیلم‌های زیادی از کشورهای بلوک شرق سابق بود که لحن‌شان تفاوتی اساسی با نمونه‌های مشابه در غرب دارد و معمولاً آثاری فلسفی و اخلاقی‌اند تا سرگرمی برای بچه‌های بزرگ شده با کتاب‌های مصور. تقریباً تمام فیلم‌ها از نسخه‌های 35 میلیمتری نمایش داده شدند، طوری که این فیلم‌ها باید هرجایی دیده شوند.

Tuesday, 14 April 2020

5 Nowruz Recommendations [1398]

جوسلین صعب

پنج پیشنهاد تماشا برای نوروز 1398، به درخواست ماهنامۀ سینمایی فیلم.

سه‌گانۀ بیروت (جوسلین صعب، 82-1976): این معادل تابلوی گِرنیکای پیکاسو در سینماست، همان اندازه تکان دهنده، موحش و ساخته شده سر یک بزنگاه تاریخی و اخلاقی. یک زن آن را در زیر بمباران‌های دائمی و در بین منظری از بچه‌هایی که بدن‌هایش از گرسنگی دفرمه شده و بدن‌های تحت تأثیر بمب‌های شیمیایی اسرائیل به رنگ آبی درآمده ساخته است. فیلم مناسب عید نیست، اما آیا واقعیت مخصوص مواقع مشخصی از سال است؟

ای آفتاب (مد هوندو، 1970): بزرگ‌ترین کشف من در سال گذشته. اگر چارلی مینگوس (نوازنده باس و رهبر ارکستر موسیقی جاز در طرف مدرنش) فیلمساز بود، فیلمش اثری چنین خشمگین، زیبا، و با فرمی سیال از کار درمی‌آمد. فیلم دربارۀ تنهایی یک آفریقایی در اروپاست و این فیلمساز اهل موریتانی هر ثانیه‌ این دنیای دشوار را تجربه و لمس کرده است.

Tuesday, 31 March 2020

Moonfleet, Gothic and Scope



فريتس لانگ، گوتيك و سینمااسكوپ

مونفليت تلخ‌ترين و احتمالاً گوتيك‌ترين فيلم "ماجرايي" سينماي كلاسيك آمريكاست. ژانري كه با طنز، ماجراهاي عاشقانه، رنگ‌هاي دلفريب و لباس‌هاي فاخر انبوهي از فيلم‌هاي محبوب و پرفروش را به سينما ارزاني داشته، در دستان لانگ به شرحي از تباهي دنيايي تاريك و غم‌زده تبديل مي‌شود. این‌که قهرمان اصلی فيلم يك پسربچه (جان وايتلي) است و ستارۀ بزرگ فيلم‌هاي شمشيرزني از خانوادۀ اسكاراموش، يعني استوارت گرينجر، کنار اوست کمکی به تلطیف نگاه لانگ نمی‌کند.
فيلم فضايي گرفته، مرده و حتي ترسناك دارد که در آن از پایان خوش یا شور و عشق نشانی نیست. به جایش لانگ هرزگيِ شخصیت گرينجر در برخورد با زنان را نشان می‌دهد. مي‌گذارد. بیش‌تر نشانه‌‌های آشنای ژانر مثل گنج‌هاي مدفون، مخفيگاه‌هاي زيرزميني، مهماني‌هاي رقص و زنان حسود وجود دارند، اما به قول اندرو ساريس در مقایسه او بین مونفلیت و متروپولیس «هر دو فيلم در آن نگاه تلخ به دنيا مشتركند، در هردو انسان با تقديري محتوم دست به گريبان است، كشمكشي كه قطعاً به شكست انسان مي‌انجامد.»

Monday, 30 March 2020

Richard Boleslawski

بولسلاوسکی (راست) پشت صحنۀ تئودورا وحشی می شود با شرکت آیرین دان (وسط)، 1936
ريچارد بولسلاوسكي
متولد چهارم  فوريه 1889 در دبووا گورای لهستان درگذشته در هفدهم ژانويه 1937 در هاليوود كاليفرنيا
فارغ‌التحصيل مدرسه افسري سواره نظام Tver. تحصيل در تئاتر هنري مسكو زير نظر استانيسلاوسكي. شركت در جنگ جهاني اول به عنوان افسر سواره‌نظام ارتش تزار روسيه (لهستان در آن زمان بخشي از امپراتوري روسيه محسوب مي‌شد). بازي در چند فيلم روسي پيش از انقلاب که یکی از آن‌ها نسخۀ صامت ایوان مخوف (1915) بود و کارگردانی یک فیلم در همان سال. ترك روسيه بعد از انقلاب اكتبر و سپس جنگ علیه شوروی در ارتش لهستان. کارگردانی چند فیلم در لهستان که یکی از آنها، معجزه در ويستولا (1921) دربارۀ پيروزي لهستاني‌ها در مقابل سرخ‌ها در نبرد رودخانه ويستولا زباني مستندگونه داشت.

Sunday, 8 March 2020

5 Nowruz Recommendations [1399]

آخرین مرحله


پنج پیشنهاد تماشای نوروز، نوشته شده برای ماهنامۀ فیلم. احسان خوش‌بخت

آتش‌ می‌آید (الیور لَکس، 2019) بیرون از سینمایی که نمایش کار تازۀ این فیلمساز فرانسوی در آن تازه تمام شده بود، دوستی که نقشی جدی در جنبش‌های محیط زیستی دارد این فیلم غریب و دشوار برای طبقه‌بندی را فیلمی محیط زیستی و یک زنگ خطر موقر و غیرمستقیم می‌دانست. اما برای من داستان رابطه پسری تازه از زندان آزاد شده با مادر سالخورده‌اش در کوهستان‌های پردرخت گالیشیای اسپانیا طنینی انجیلی داشت. شاید نظر هردویمان تا حدی وارد باشد؛ هرچه باشد هم دنیای امروزمان پر از آتش‌های مهار نشده است و هم داستان‌های انجیل. فیلم بهترین سکانس آتش تاریخ سینما را دارد.



Saturday, 12 January 2019

Henry King (1886-1982)



این مدخل برای دانشنامۀ کارگردانان بهزاد رحیمیان در سال 2009 نوشته شده و امروز با بیشتر نکاتی که دربارۀ کینگ نوشته‌ام و استنباط نصفه‌نیمه‌ام از سینمای او موافق نیستم. با این وجود، مقاله اطلاعاتی دربارۀ کینگ دارد که ممکن است هم‌چنان به درد خواننده بخورد. احسان خوش‌بخت

هنری کینگ (متولد: 24 ژانویه 1886، کریستین‌برگ، ویرجینیا؛ درگذشت: 29 ژوئن 1982، تولوسا لِیک، کالیفرنیا)
راهش به سینما در 1912 و به عنوان بازیگر باز شد، تجربه‌ای که پیش‌تر روی صحنۀ تئاتر به دست آورده بود. اولین فیلمش را در 1915 کارگردانی کرد. کمپانی فیلم‌سازی اینسپیریشین را با چارلز دوئل و ریچارد بارتلمس تأسیس کرد. در دوران صامت یکی از مهم‌ترین کارگردانان تاریخ سینمای آمریکا بود. در فیلم‌های صامتش مانند Tol'able David (1921)، خواهر سفیدپوش (1923)، رومولا (1925) و تصاحب باربارا وُرث (1926) تسلطی کامل بر روایت متکی به تصویر و هدایت بازیگران داشت. کمی بعد خودش را به سرعت با سینمای ناطق انطباق داد. او در دهه‌های 1930 تا  1950 یک حرفه‌ای پرکار و معتمد استودیوی فاکس بود و بیشتر فیلم‌هایش را در آن جا ساخت. یکی از بهترین نمونه‌های سینمای او در دهه 1930 نمایشگاه ایالتی (1933) است؛ فیلمی که با ملودرام‌های جان فورد در همان دوره پهلو می‌زند (و البته هر دو کارگردان تا حد زیادی متکی بر ویل راجرز هستند که شاید بزرگ‌ترین بازیگری باشد که سینما به خود دیده) و دوربین سیال، گریز از کات، فضای زنده و واقعی زندگی خانوادگی در روز مملو از سرخوشی و دیدارهای عاشقانه که به پایانی غم‌انگیز و جدایی ختم می‌شود آدم را به یاد ژان رنوار می‌اندازد. اگر هنری کینگ در دهه 1930 سنتزی است از سینمای فورد و رنوار - در آمریکایی‌ترین و خاکی‌ترین شکل شخصیت‌پردازی هم‌چنان ترجیح می‌دهد در فیلم‌ها و در جهان واقعی  پشت نقاب فیلم ساز پرکار سرگرمی آفرین و بی‌ادعا پنهان بماند. در 1944 آواز برنادت را کارگردانی کرد که تا امروز مشهورترین فیلم ناطق او باقی مانده. رئالیزم کینگ، روایت‌های ساده اما پرجزییاتی که به شکل غیرمنتظره‌ای به کنکاشی در اسطوره‌ها ختم می‌شدند مشخصات بیشتر کارهای او بودند.

Saturday, 11 August 2018

Three Questions

این‌ها پاسخ‌های من به سه پرسش مجلۀ 24 برای شمارۀ صدم این مجله بود.

آیا هنوز عشقِ سينما هستيد؟
این سوالی است که سال‌هاست از خودم نمی‌پرسم. سینما امروز بیشتر برایم یک ضرورت است. مطمئن نیستم که «عشق سینما» باشم به خصوص این‌که از داشتن طبع عاشق‌پیشگان محرومم - اما دیدن، نمایش دادن و نوشتن دربارۀ فیلم‌ها در هر شکل و طول و فرم و کاربردی حرفۀ اصلی من است؛ نان‌ام را از سینما درمی‌آورم و دربرگۀ مالیات‌ام حرفه‌ام سینما آمده. اگر «عشق سینما» نباشم نمی‌دانم عشق چه‌ هستم. آیا از دندان‌پزشک‌ها هم سؤال می‌کنید «هنوز عشق دندان‌پزشکی هستید؟»

Saturday, 19 May 2018

Underline#3: The Farsi Edition


این شماره شاید ضروری‌ترین شمارۀ دورۀ جدید آندرلاین باشد. در پروندۀ ویژۀ این شماره تمرکز بر زنان هنرآفرین در ایران نیم قرن گذشته است. در عنوان روی
جلد هیچ اغراقی در کار نیست: نقش زنان در ایران دورۀ مدرن خیره‌کننده بوده و تازه به خاطر گرایش ویژۀ ما به هنر، نقش زنان در آموزش، علم، صنعت، سیاست و تجارت در نظر گرفته نشده است.
این شماره هم‌چنین تا حد زیادی متکی بر شنیدن صدای خود زنان هنرمند است و مصاحبه، فرم غالب متون پیش روی شما خواهد بود. این فرصت و افتخار را داشته‌ایم تا با چند نسل از زنان هنرمند در حوزه‌های مختلف به گفت‌وگو بنشینیم. در وبسایت ما گفت‌وگوهای بیشتری در تکمیل موضوع این شماره پیدا خواهید کرد.
هشت مقاله اول دیدگاه‌های کلی یا جزیی نویسندگانش از حضور و تأثیر زنان فعال در معماری، سینما، تئاتر و هنرهای تجسمی هستند. هفت متنی که در پی آن می‌آیند، مصاحبه‌هایی در تکمیل یا گسترش و چه بسا در تعارض با تئوری‌های بخش اول است. در این بخش از اولین رهبر ارکستر زن در ایران تا چند نفر از شناخته شده‌ترین نویسندگان، فیلمسازان و هنرمندان تجسمی با آندرلاین گفت‌وگو کرده‌اند. مضمون این شماره به کنار، بیشتر همکاران و نویسندگان و مترجمانی که در تهیه این شماره با ما کار کرده‌اند زنان هستند و من بسیار از دقت نظر و حرفه‌ای‌گری آن‌ها بهره برده‌ام.

Monday, 5 February 2018

Underline#2, The Persian Edition

دومین شمارۀ آندرلاین دربارۀ «سفر» است، چه به شکل عینی‌اش و چه سفرهای ذهنی و مجازی. در امتداد مضمونِ شمارۀ اول، بعضی از این سفرها عمق، قدمت و تناقض‌های رابطۀ ایران و بریتانیا در یک قرن گذشته را برملا می‌کنند. اما مضمون سفر انعکاسی از وضعیت تعداد زیادی از نویسندگان این شماره هم هست که بین دو کشور در حرکت‌اند و جایی جز مبداء اصلی‌شان را برای سکونت انتخاب کرده‌اند. هر کدام از این نویسندگان، داستان‌هایی در کلوزآپ و لانگ‌شات به این شماره داده‌اند.
در کلوزآپ، داستان سفر دو شاعر بریتانیایی (بازیل بانتینگ و دیلن تاماس) و یک مجموعه‌دار آثار هنری از آمریکا (ابی وید گری) را داریم که بدون برنامه‌ریزی قبلی خودشان را در ایران می‌یابند. از بین آنها سفر تاماس طنینی گزنده دارد که در آن شاعر ولشی هم بهشت را در ایران می‌یابد و هم دوزخ را. وقتی در پایان سفر به بریتانیا برمی‌گردد، ذهنش کبود، بیدار و روشن است. کلیشه‌‌های «پرشیا»، سرزمینِ گل و بلبل در داستان سفر او جایی ندارد.
یکی از داستان‌های در لانگ‌شات این شماره را مارک کازینز، فیلم‌ساز و نویسندۀ اهل ایرلند شمالی، روایت کرده که درست بعد از یازده سپتامبر با یک فولکس واگن در ایران سفر کرد. سهچهار دهه پیش از او، همین مسیر را فولکس واگن‌های دیگری مملو از هیپی‌ها، به نیت متفاوت رسیدن به آرامش (و مواد مخدر ارزان و فراوان) در شرق، طی کرده بودند که موضوع کتاب پرفروش اتوبوس جادویی است. در این شماره با مؤلف این کتاب، روری مک‌لین، گفتگو کرده‌ایم.
سفرها در بخش گزارش و نقد ادامه پیدا می‌کنند. سفر اخیر تُنی کرگ و آثارش به موزه هنرهای معاصر تهران موضوع یک مقاله است و در سوی مخالف جاده، سفر آثار عکاسی کاوه گلستان به موزه تیت مدرن در لندن موضوع مقاله‌ای دیگر.
با دشواری‌های موجود برای سفر بین دو کشور که می‌تواند حتی قهرمان هومر، اودیسیوس، را از صرافت سفر بیندازد، امیدوارم شمارۀ دوم آندرلاین همان کاری را بکند که کتاب‌ها و فیلمهای به‌دردبه‌خور می‌کنند: شما را به جایی ببرند که قبلاً در آن نبوده‌اید.

Friday, 3 November 2017

Underline#1



آندرلاین نام مجله هنری تازه‌ای است که من سردبیری‌اش را به عهده دارم و شماره اولش، به دو زبان فارسی و انگلیسی، را می‌توان به رایگان در وبسیات بریتیش کانسیل دانلود کرد. این سرمقاله شمارۀ اول است. احسان خوش‌بخت

سرمقاله
انقلاب فرهنگی دهه 1960 میلادی منحصر به اروپای غربی و آمریکای شمالی نبود و آن‌چه به نام «Swinging Sixties» شناخته می‌شود فقط بریتانیا را به تحرکی سرخوشانه وانداشت. اما قبل از توضیح بیش‌تر و پیدا کردن ارتباط آن با ایران اجازه بدهید خبری خوب را با شما در میان بگذاریم:
آندرلاین، مجله هنری شورای فرهنگی بریتانیا، که چند سالی است به صورت وبسایت فعالیت می‌کند از این پس، به جز وبسایت، یک فصلنامه الکترونیکی نیز خواهد بود که می‌توانید به صورت رایگان دانلود کنید، یا هم‌چنان روی وبسایت ما بخوانید.

Saturday, 23 September 2017

Cinema Centenaries 2017

دانیل داریو

صدساله‌های سینما از اسماعیل کوشان تا دانیل داریو

صدسالگی یکی از بهانه‌های رایج برای یادآوری، ستایش یا بررسی دوباره است و برای سینما، هنری که به نسبت بقیه هنرها هنوز جوان است، عدد صد می‌تواند معانی بیش‌تری هم داشته باشد.
امسال در نقاط مختلف دنیا آثار بعضی از سینماگرانی که صدساله شده‌اند در برنامه‌های بزرگداشت و یادبود دوباره دیده خواهند شد، در حالی که از بعضی دیگر فقط یک نام و تاریخ تولد یا مرگ باقی مانده است.
اگر بعضی از کسانی که امسال صدمین سالگرد تولدشان است شانس زیادی نیاوردند و عمر زیادی نکردند - مثل یک متولد 1917، جان اف کندی که چیزی بیش از نیم قرن پیش ترور شد - بعضی دیگر مثل دایانا اینگرو و لورنا گری که هردو بازیگر بودند، صد سال کامل عمر کردند و همین اواخر درگذشتند.
این فهرستی است از برخی از مهم‌ترین، محبوب‌ترین و جریان‌سازترین صدساله‌های سینما در سال 2017.

Friday, 22 September 2017

Notes on Yves Montand

ایو مونتان، قهرمان همه و هيچ‌كس

تاكسي مي‌گيرد و برخلاف همه فيلم‌ها و همه بازيگران سينما كه انگار تمام راننده تاكسي‌هاي شهر آدرس خانۀ آن‌ها را از حفظند با دقت به راننده آدرس مي‌دهد. به كافه مي‌رود و قهوه سفارش مي‌دهد و با دقت تمام فنجانش را سرمي‌كشد. مطمئنيم برخلاف بقيه فيلم‌ها و بازيگران، ليوان خالي نيست يا با چيز ديگري پر نشده، او واقعاً اصرار دارد قهوه‌اش را فراغ بال در آن صحنه بخورد. او ايو مونتان (91-1921) است، يكي از خاكي‌ترين ستاره‌هاي تاريخ سينماي فرانسه، و يكي از بزرگ‌ترين بازيگراني سينماي مدرن اروپا. مرد آيين روزمره زندگي، و در نقطه مقابل، مرد تصميم‌گيري‌هاي خطير و درگير (يا بيشتر قرباني) بازي‌هاي سياسي كه در همه حال، در سلول زندان، سالن‌هاي متشنج سخنراني و جلسات خصوصي استراق‌ سمع شده، مردي عادي است كه خيلي ساده دلش براي ليوان داغ قهوه و بازگشت به خانه تنگ شده است. براي او آپارتماني كوچك، قلمرويي عظيم است و معاشرت با دوستان در آخر هفته، موهبتي بزرگ.

Monday, 21 August 2017

A Woman Under the Influence [On Jerry and Me]



زني تحت تأثير
دربارۀ «جري و من» مستند تازۀ مهرناز سعيدوفا
 كارگردان، فيلم‌نامه‌نويس، تدوين و گفتار متن: مهرناز سعيدوفا. 38 دقيقه، 2012، آمريكا. نمايش داده شده در فستيوال‌هاي ادينبورو (2012)، روتردام (2013) و گلاسگو (2013).
***
مجله‌هاي سينمايي ايران شايد تنها مجلات سينمايي باشند كه بخشي ثابت و محبوب براي چاپ خاطرات و نوشته‌هايي با زباني توام با حسرت و دريغ از گذشته دارند كه در قالب بهاريه‌ها و نامه‌نگاري‌ها ظاهر مي‌شود. اين آثار معمولاً براي كاركرد نوستالژيكشان منتشر مي‌شوند، اگرچه بعضاً مي‌توانند اعتباري هم به عنوان گونه‌اي از تاريخ شفاهي داشته باشند. اما وجه اشتراك تقريباً تمام اين نگاه‌هاي به گذشته، از چشم‌انداز سينما، حسي از غبن و شكست و گم‌گشتگي بهشتي ذهني است كه شايد هرگز وجود نداشته است. معمولاً تكيه به گذشته و تصوير بهشتي زميني در ذهن نويسنده‌اي كه آه و دريغ از گذر زمان دارد، نشانه‌اي است از عدم رضايت از زمان حال و به دنبال آن تلاش براي قرار دادن خود در نقطه‌اي كه وجود آدمي حسي از تعلق تاريخي داشته باشد. واضح است كه در شرايطي كه تنها يك زمان حال براي زندگي تعريف شده، حافظه تنها عنصري است كه اجازه دارد سفري آزاد به گذشته داشته باشد، بخش‌هايي از آن را برگزيند و گذشته آرمانيِ صاحبِ ذهن را رقم بزند. همۀ ما كمابيش چنين سفرهاي روزانه‌اي داريم، اما همۀ ما اين سفرها را مكتوب نمي‌كنيم و يا موضوع يك فيلم قرار نمي‌دهيم.

Tuesday, 9 May 2017

6 Book Reviews (2015-2016)


چند پیشنهاد از کتاب‌های سینمایی تازه منتشر شده (2016)
بعضی از چیزهایی که نمی‌دانیم
احسان خوشبخت

این فقط فیلم‌ها نیستند که دنیای سینما را می‌سازند؛ بدون کتاب‌های سینمایی دنیای سینما ژرفا و شگفتی‌ای که امروز دارد را هرگز به دست نمی‌آورد. بنابراین هر مروری بر یک سال سینمایی بدون مرور کتاب‌هایش کاری از اساس ناتمام است. اما امیدوارم همه در این مورد یک‌زبان باشیم که عنوان «بهترین‌ها» یا «برگزیده» که این روزها مشتری زیادی جلب می‌کند در صادقانه‌ترین شکل ممکن و تازه اگر دانشی پشت‌اش باشد فقط حاصل برخوردهای گذرای همان انتخاب کننده است. این فهرست کتاب‌های محبوب یا مهم از سال گذشته از این قاعده مستثنی نیست و به هیچ وجه نباید با «بهترین» یا حتی «مهم‌ترین» اشتباه گرفته شود، اگرچه بیش‌ترشان در فهرست آثار محبوب دیگران هم ظاهر شده‌اند.

Thursday, 27 April 2017

On Neil Young Journeys



بازنشر به یاد جاناتان دمی (2017-1944)


سفرهاي نيل يانگ (2011)
كارگردان: جاناتان دمي؛ فيلم‌بردار: دِكلان كويين؛ تدوين: گِلن آلن؛ با حضور: نيل يانگ.
87 دقيقه، رنگي.

آن‌قدر تعداد فيلم‌هاي ساخته شده دربارۀ نيل يانگ، ظرف دو سه سال اخير زياد بوده كه حسابشان از دست در رفته: Don't Be Denied (2009) مستندي بود معمولي براي همان مجموعه‌اي كه اسكورسيزي مستند باب ديلن را ساخت، با اين تفاوت كه فيلم يانگ به سرعت فراموش شد؛ در همان سال جاناتان دمي تور الكتريك نيل يانگ را موضوع فيلمِ طولاني و طوفانيِ Trunk Show قرار داد؛ سال بعد، آلبومِ عاليِ سولو و الكتريكِ Le Noise به فيلمي چهل دقيقه‌اي كه در ويلايي قديمي و فاخر در لوس‌آنجلس فيلم‌برداري شده بود تبديل شد و حالا چهارمين همكاري جاناتان دمي و يانگ (پس از نشست‌هاي پيچيده، 1994؛ هارت آف گولد، 2006؛ Trunk Show) در فيلمي كه از همۀ مستندهاي يادشده بهتر از كار درآمده.
عمداً گفتم «درآمده» چون رابطۀ دِمي و يانگ (به عنوان فيلم‌ساز و سوژه) بيش‌تر تصادفي و موكول به لحظه به نظر مي‌رسد تا رابطه‌اي حساب‌شده و داراي ساختاري از قبلْ معلوم، مثلِ كاري كه دِمي براي گروه «تاكينگ هِدز» در Stop Making Sense (1984) كرد. دِمي در اين سال‌ها بيش‌تر به نوعي ويدئوگرافِر يانگ تبديل شده و اين فيلم‌ها درست مثل اينند كه دوستي، دوستِ ديگر را با دوربين كوچكي همراهي مي‌كند و شنوندۀ خوبي است براي قصه‌هايش و ترانه‌هايش. اما همه جا كار محدود به همراهي و ثبت لحظه نمي‌شود، جاهايي هست كه دمي گناه مي‌داند اگر شور غريبِ نيل يانگِ 66 ساله را در هنگامِ اجراي آهنگِ «اوهايو» محدود به گرفتن دوربين جلوي مرد و گيتارش كند. دِمي، همان‌طور كه انگار يانگ دارد دوباره آهنگ را روي صحنه از نو مي‌نويسد، دوربين‌ها را براي كنكاش در صورت يانگ و كاويدن احساساتش مثل ميكروسكوپ به كار مي‌برد. واقعيت اين است كه يانگ در بخش‌هاي كيارستمي‌وارِ پشت فرمانِ كاديلاكِ قديمي‌اش كه با سوخت بيوديزل، نوعي روغن گياهي، كار مي‌كند وقتي از كودكي‌اش حرف مي‌زند پيرمردي است شوخ و ساده كه از كلمه‌هاي محدودي براي ابراز علاقه‌اش به چيزهايي كه دوست دارد استفاده مي‌كند، اما همين مرد، يا دقيق‌ترْ صورت او، روي صحنه تغييري مي‌كند از زمين تا آسمان. جدي و تلخ مي‌شود. چشم‌هايش بسته مي‌ماند. سرش را به ندرت بالا مي‌گيرد. حركاتش به رقصي مثل رقص سرخپوستان در مراسمي مقدس مي‌ماند. به محض اين‌كه گيتارش به برق زده مي‌شود، سيم ارتباطش با دنياي بيرون قطع مي‌شود. بيراه نيست كه نمايي از تماشاگران در فيلم وجود ندارد.