Saturday, 12 January 2019

Henry King (1886-1982)



این مدخل برای دانشنامۀ کارگردانان بهزاد رحیمیان در سال 2009 نوشته شده و امروز با بیشتر نکاتی که دربارۀ کینگ نوشته‌ام و استنباط نصفه‌نیمه‌ام از سینمای او موافق نیستم. با این وجود، مقاله اطلاعاتی دربارۀ کینگ دارد که ممکن است هم‌چنان به درد خواننده بخورد. احسان خوش‌بخت

هنری کینگ (متولد: 24 ژانویه 1886، کریستین‌برگ، ویرجینیا؛ درگذشت: 29 ژوئن 1982، تولوسا لِیک، کالیفرنیا)
راهش به سینما در 1912 و به عنوان بازیگر باز شد، تجربه‌ای که پیش‌تر روی صحنۀ تئاتر به دست آورده بود. اولین فیلمش را در 1915 کارگردانی کرد. کمپانی فیلم‌سازی اینسپیریشین را با چارلز دوئل و ریچارد بارتلمس تأسیس کرد. در دوران صامت یکی از مهم‌ترین کارگردانان تاریخ سینمای آمریکا بود. در فیلم‌های صامتش مانند Tol'able David (1921)، خواهر سفیدپوش (1923)، رومولا (1925) و تصاحب باربارا وُرث (1926) تسلطی کامل بر روایت متکی به تصویر و هدایت بازیگران داشت. کمی بعد خودش را به سرعت با سینمای ناطق انطباق داد. او در دهه‌های 1930 تا  1950 یک حرفه‌ای پرکار و معتمد استودیوی فاکس بود و بیشتر فیلم‌هایش را در آن جا ساخت. یکی از بهترین نمونه‌های سینمای او در دهه 1930 نمایشگاه ایالتی (1933) است؛ فیلمی که با ملودرام‌های جان فورد در همان دوره پهلو می‌زند (و البته هر دو کارگردان تا حد زیادی متکی بر ویل راجرز هستند که شاید بزرگ‌ترین بازیگری باشد که سینما به خود دیده) و دوربین سیال، گریز از کات، فضای زنده و واقعی زندگی خانوادگی در روز مملو از سرخوشی و دیدارهای عاشقانه که به پایانی غم‌انگیز و جدایی ختم می‌شود آدم را به یاد ژان رنوار می‌اندازد. اگر هنری کینگ در دهه 1930 سنتزی است از سینمای فورد و رنوار - در آمریکایی‌ترین و خاکی‌ترین شکل شخصیت‌پردازی هم‌چنان ترجیح می‌دهد در فیلم‌ها و در جهان واقعی  پشت نقاب فیلم ساز پرکار سرگرمی آفرین و بی‌ادعا پنهان بماند. در 1944 آواز برنادت را کارگردانی کرد که تا امروز مشهورترین فیلم ناطق او باقی مانده. رئالیزم کینگ، روایت‌های ساده اما پرجزییاتی که به شکل غیرمنتظره‌ای به کنکاشی در اسطوره‌ها ختم می‌شدند مشخصات بیشتر کارهای او بودند.

رومولا

 بهترین بخش کارنامۀ ناطق کینگ زمانی فرارسید که با ستارگان فاکس، تایرون پاور (یازده فیلم) و گرگوری پک (شش فیلم)، مجموعه‌ای بی‌نظیر از فیلم‌ها را کارگردانی کرد. بین فیلم‌های او با تایرون پاور الکساندر رگتایم بند (1938)، موزیکالی درباره روزهای سرخوشانه ارکسترهای بزرگ در آمریکا، به خاطر اصالت فضاسازی و حضور شیرین و مطبوع ستاره زن مورد علاقه کینگ، آلیس فی، فیلمی فراموش نشدنی است، اگر چه قوی سیاه (1942) به خاطر مورین اوهارا و استفادۀ بیادماندنی‌اش از تکنی‌کالر شهرت بیشتری دارد. یکی دیگر از فیلم‌های مهم کینگ و پاور در بین این یازده اثر، جسی جیمز است که در 1939 این سال کلیدی ژانر وسترن ساخته شده، اما باید گفت جان و رمق فیلم‌های دیگر کینگ را ندارد.

خواهر سفیدپوش
بین شش فیلم او با گرگوری پک، وسترن رئالیستی و اسطوره شکنانه تیرانداز (1950)، شاید بهترین فیلم کینگ باشد و البته نوعی دنباله بر فیلم لاف دلیری [The Bravados] (1958)، هر دو فیلم با مضمون بیهودگی انتقام و قهرمانی. اما فیلم مورد علاقۀ من از کارنامۀ 117 فیلمۀ کینگ دوازده ساعت در آسمان (1949) نیز با حضور پک ساخته شده؛ درامی جنگی درباره پایگاه نیروی هوایی آمریکا در انگلستان در روزهای جنگ جهانی دوم که اساساً دربارۀ مفهوم نظم و وحدت است و باشکوه‌ترین پایان سینمای کینگ را دارد.

کینگ (چپ) با تایرون پاور (وسط)
برادر کوچک هنری، لوییس نیز فیلم ساز بود و بیش از هشتاد فیلم ردۀ B بین 1921 تا 1956 کارگردانی کرد. در همان دوره‌ای که یکی از فیلم های هِنری، دست پخت تاریخی و پرخرج داریل اف زانوک، ویلسُن (1944)، شکست خورد، لوییز با فیلم ارزان اسموکی (1946) یکی از پرفروش‌ترین‌های فاکس را ساخت. این تضاد نشان دهندۀ بزرگ‌ترین مشکل هنری کینگ در دوره ناطق بود. او بیش از حد مشهور و مورد اعتماد بود و طرح‌هایی که برای کارگردانی به او می‌سپردند آن قدر برای استودیو حیاتی بود که در خیلی مواقع از نظر سینمایی دستش را می‌بست. از طرفی برخلاف دیگر کارگردانان فاکس، مانند اوتو پره‌مینجر، نیازی به درگیر شدن با استودیو و رییس آن، داریل اف زانوک، نمی‌دید. هنری کینگ در دوران جنگ به عنوان معاون فرماندهی یک پایگاه هوایی در تگزاس خدمت کرد و تا پایان - که آن اواخر مسن‌ترین خلبان آمریکا بود - به پرواز ادامه داد. با آن که خودش یکی از 36 بنیان‌گذار جایزه و مراسم اسکار بود هیچ‌گاه برندۀ مجسمۀ آب‌طلا نشد. او دوبار ازدواج کرد و همسر اولش جیپسی ابوت بازیگر فیلم های صامت بود. آخرین فیلم او شب لطیف است (1962) با شرکت جنیفر جونز و جیسون روباردز ساخته شد.
هنری کینگ
در بیشتر آثار کینگ لحنی اخلاقی و به طرز آشکاری مسیحی، که خصلت آثار کارگردانان هم دوره و هم مسلک او مانند کینگ ویدور یا ویلیام ولمن نیز بود، دیده می‌شود. اما به شکلی متناقض بیشتر از اقتباس‌های انجیلی (داوود و بتسابه) یا داستان برنادت قدیس (آواز برنادت) روح مسیحی را در فیلم های اکشن او می‌توان لمس کرد. در دوره کشف مولف‌ها، اندرو ساریس، جایگاه هنری کینگ را در کنار تاد براونینگ و کلارنس براون «نیازمند پژوهش بیشتر برای پیدا کردن جایگاه واقعی‌شان در سینما امریکا» ارزیابی کرد. امروز هم تاد براونینگ (با آن که بیشتر موفقیت‌هایش در دوران صامت و اوایل ناطق است) و هم تا حدودی کلارنس براون به شناختی شناخته شده‌اند، اما کینگ همچنان در سایه مانده است. او ارائه کننده هنر نامریی هالیوود در بهترین شکل آن است، هنری ظریف و چند لایه، همیشه در خطر بی‌توجهی و در آستانۀ ساده‌انگاری، که با وجود تناقض‌های درونی بی‌شمار، به خاطر آن سبکی که در طول سال‌ها با دقت صیقل خورده و شکل گرفته به وحدتی می رسد که اولین و مهم‌ترین مولفۀ کارگردانی بزرگ است.  

No comments:

Post a Comment