از پروندۀ ويژۀ سينما و موسيقي در ماهنامه فيلم، شمارۀ ويژه بهار1381. گمان نميكنم اين نوع نثر و نگاه امروز چندان به ذائقۀ حتي خودم خوش بيايد، اما خوب در آن زمان بيست سال بيشتر سن نداشتم و بايد با توجه به شرايط زمان و مكان قضاوت كرد.
جاز در روزي تابستاني (1959)
كارگردان: برت اِستِرن. تدوين: آرام آواكيان. با حضور: لويي آرمسترانگ، چاك بري، ماهاليا جكسُن، بيگ مِيبل، جري موليگان، تلانيوس مانك، آنيتا اُدي، ساني اِستيت، جك تيگاردن، آرت فارمر، چيكو هميلتن، دايانا واشينگتن.
از ميان تمامي مستندهاي جاز اين فيلم را نهتنها بهعنوان برترين نمونه سينمايي و موسيقيايياش، بلكه همچون پديدهاي وراي هر دو هنر و جلوهدهنده غنيترين لحظات انساني به زير ذرهبين ميبرم. غافل از اينكه جاز در روزي تابستاني فارغ از هر نيازي به تفسير، بازيگوشانه از هر ذرهبيني ميگريزد و بذلهگو همچون لويي آرمسترانگش به ريشخند هر آنچه كه جز موسيقي و زندگي است، مشغول ميشود. اسم برت استرن اندكي آشناست. او را براي مجموعه عكسهاي مشهورش از ستارگان سينما، به خصوص مريلين مونرو ميشناسند. عكاسي ستارگان يا عكاسي مُد براي او تيزبيني شكار لحظاتي كه فيگورهاي انساني به رقصي آگاهانه نزديك شده اند را به ارمغان آورده و همينطور دقت در آراستن اشخاص در قابهايي كه قرار است روح آنها را زنده كنند.
او به جشنواره جاز ساحلي نيوپورت 1958 رفت تا با چند دوربين اين واقعه را ثبت كند. سال 1958، زمان خوبي براي اين كار بود. موزيسينهاي گرد و چاق جاز يا لاغرهايشان، سفيدها و سياهان، پيرها و جوانها همگي در اين ضيافت حاضر بودند. براي ساخت يك مستند جاز چه بايد كرد؟ پيشنهاد ميتواند اين باشد: زندگي حقيقي را ثبت كند و موسيقي محض را، چرا كه جاز «نواختن با قلب» است. استرن ابتدا محيط پيرامون را نشان ميدهد: ساحلي مملو از كودكان بازيگوش و دريانوردان ميانسال، جادههاي آرام نيوپورت و كاروان جاز در ماشين مربوط به دهه 1930 كه با عبور برقآساي يك اتومبيل جديد درهم ميريزد. زني با كلاه پَر نمايشي و اندكي ازمدافتاده كه با حيرت به كاروان مينگرد، چون فكر ميكند در ماشين زمان به عقب رانده شده. اين تصاوير بهسادگي به جداييناپذير بودن جاز از زندگي روزمره تأكيد ميكنند. ماشين كهنه جاز آرام به پيش ميرود و موزيسينهاي آن در واپسين سالهاي طلايياش اندكي خسته اما سرشار از حيات بهنظر مي آيند. آن فرحبخشي بيحصار فيلم نه در حركتهاي دوبين و نه در پيوند نماها، بلكه در نگاه زيباييشناسانه به هر قاب خود را نشان ميدهد.
نماهاي جاز در روزي تابستاني از دو موجود زنده و يك شيء تشكيل ميشود: نوازنده، ساز و شنونده/تماشاگر. اين تركيب گاه بهنفع يك سو، تغيير ميكند و نقش يكي پررنگتر ميشود. بيترديد بهترين نماهاي گرفتهشده از سازهاي موسيقي در اين مستند است. دوربين تنها بخشي از ترومپت آرمسترانگ را نشان ميدهد و با حذف خود او گويي بهسوي خلق تجريدي موسيقي از اشكال بصري يك فيلم حركت ميكند. در جايي ديگر دوربين تنها چيكو هميلتن را نمايش ميدهد و ساز او را خارج از قاب نگاهميدارد. كلوزآپهاي عالي از مخاطبان نيوپورت كه خورههاي جازند، به مطالعهاي اجتماعي شبيه است. از هر گونهاي تماشاگري در جمعيت حاضر است: كشيش، ملوان، دانشجو، مادر، رقاصها، بچهمدرسهايها و... استرن نمايش آنها را با تمركز بر واكنشهايشان نسبت به موسيقي تكميل ميكند و يك حماسه كوچك بهوجود ميآورد.
پالين كيل فيلم را اينگونه توصيف ميكند: «شيوه بصري استرن، شادماني كرختكننده جشنواره جاز را ترسيم ميكند. جاز در روزي تابستاني بيشك يكي از لذتبخشترين فيلم/كنسرتهاي تاريخ سينماست.»
No comments:
Post a Comment