بهیادِ کاترین گِریسون
یكی از بزرگترین ایرادهای نوستالژی در ادبیات سینمایی
این است كه نسل جدید تصور خواهد کرد بسیاری از فیلمهای گذشته كه نویسندههای قدیمی
با ستایش از آنها یاد میکنند صرفاً به خاطر داشتن نقش مهمی در خاطره آنها و پیوند
میان تجارب شخصیشان با هنر سینما حائز اهمیتند. اما بسیاری از این فیلمها، خارج
از این دنیای شخصی – كه فقط میتواند برای خود نویسنده قابل استناد باشد، و نه دیگری
– هویتی مستقل دارند و تردیدی نیست اگر زمان و مكان مناسب برای دیده شدنشان توسط
نسل جدید فراهم شود، بیبرو برگرد بینندههای امروزی و طرفداران خود را خواهند
داشت.
مرگ كاترین گریسون، ستاره فیلمهای موزیكال استودیو
متروگلدوین مایر، در هفته آخر بهمن، بدون نوستالژی هیچ سینمایی در لاله زار یا خیابان
چهل و دوم، میتواند خاطرات زیادی را برای عشاق دیروز و امروز فیلمهای موزیكال
زنده كند. فقط به كمی هوش و حوصله، آنهم برای آغاز كار و نه ادامه آن، نیاز هست
تا بینندهای را به تماشای بوسه اعتراف [نام ایرانی Kiss Me Kate]
(1953) دعوت كرد و او با دیدن آن میلر در لباس صورتی، باب فاسی خیلی جوان در یکی
از بهترین سکانسهای رقص تاریخ سینما و كاترین گریسون كه رام كردن زن سركش
شکسپیر را برای عامه سینماروها به رقص و آواز درآورده غرق در شعف شود. در این فیلمها
تعاملی دوطرفه بین اثر سینمایی و تماشاگر وجود دارد. تماشاگر هر لحظه احساس میکند
چیزی را میبیند که فقط خود او شاهد آن است. گویی گفتگویی دوطرفه و پنهان بین
دنیای فیلم و بیننده درجریان است و آنچه موزیکالی مانند بوسه اعتراف به یک
تماشاگر میگوید، فقط و فقط به او و برای او گفته شده است. برای همین خیلی از
سینمادوستان بارها به این خیال دچار میشوند که این فیلم یا آن فیلم مشخصاً برای
آنها ساخته شده که از یک نظر بیراه نیست. کاترین با صورتی مثل یک قلب (که بخش
تبلیغات مترو هم از تکرار آن فروگذار نمیکرد)، صدایی سوپرانو، قدی کوتاه (که در
زوایا و قاببندیهای دوربین اصلاح میشد) و دماغی عَمَلی (که به عنوان تماشاگر
نوجوان اولین برخورد من با این پدیده از طریق کاترین بود) توسط کاشفان استعداد
مترو در رادیو کشف شد و برای همین یک نکته مسلم بود: صدای خوبی داشت. اگرچه صداهای
اپرایی در موزیکالها از جنس صدای گریسون، هیچوقت در مقایسه با صدای جازی لینا
هورن، دوریس دی و الا فیتزجرالد (که هرسه نفرشان از ارکسترهای بزرگ دوره سویینگ آغاز به کار کردند) به من نچسبیده است.
قبل از نوشتن این یادداشت برای تجدید دیدار با
کاترین به تماشای لنگرها را بکشید (1945)، یکی از بهترین موزیکالهای جین
کلی/فرانک سیناترا – با تکنی کالری که حرارتش مثل شومینه اتاقتان را گرم میکند –
نشستم. باور کردنش سخت است که چهطور در کمتر از چند لحظه غرق دنیای سرتاپا
ساختگی این فیلمها میشوید. گریسون، یکی از غیرواقعیترین ستارگان فیلمهای
موزیکال است و اهمیتی ندارد که بیشتر به یک مدل شبیه است تا بازیگر، مهم این است
که او، فیلمهایش و دنیایش میتوانند مثل قرص بروفن 400 هر دردی را برای دو ساعت
درمان کند. این نكته خود مایه شگفتی است كه چگونه همان آثاری كه دورانی از دست
رفته از زندگی سینمادوستان را دوباره زنده میكنند و آثاری برای احیاء دوباره
گذشته سینمارو در تخیل اویند برای نسلی دیگر وسیلهای برای فراموش كردند و نه بهخاطر
آوردن. وقتی به خودم نگاه میکنم در این گذشته رقتبار کوچکترین چیزی برای افتخار
و کوچکترین رغبتی برای بهیادآوردن چیزی فراتر از لحظات پراکنده و محو وجود ندارد
و همان بهتر كه در سایه فیلمهایی مثل موزیكالهای مترو برای همیشه به فراموشی
سپرده شوند. همان فیلمهایی كه نیم قرن پیش را درست مثل این كه دیروز بوده، در
مقابل چشم بینندهای از چهار نسل پیش زنده میكنند، خوشبختانه برای تماشاگر دیگری –
مثلاً از نسل امروز – باعث فراموشی كامل دیروز شده و امكان زندگی در لحظه را میدهند.
هر فریمی جای خود را به فریم دیگر میدهد و در این انتقال شما میتوانید ایمان
داشته باشید که چیزی به نام زمان وجود دارد که در حال جابجایی است و احیاناً دارد
شما را هم با خودش میبرد.
سلام
ReplyDeleteدر پی نسخه ی بلند
"audrey"
از پاول دزموند و دیو بروبک هستم.
خوشنود می شدم اگر کمکم می کردین تا بتونم به این کار دست پیدا کنم.
سپاس.
سلام
ReplyDeleteمنظورتان از نسخۀ بلند چيست؟ كدام اجرا؟
به من ايميل بفرستيد