photo: Ehsan Khoshbakht |
اولين مقاله از بخش فعلاً متوقف شدۀ «قطارهاي شبانه» كه براي ماهنامه 24 دربارۀ
فيلم ديدن در قرن بيست و يكم نوشتم. موضوع اين صفحه، گزارشها و يادداشتهايي
دربارۀ تدوام فرهنگ سينما در هزارۀ سوم و صور تازۀ آن است كه امكاناتِ بيشتري را
در اختيار ما قرار داده. شرح مشاهدات از مكانها و فضاها، فيلم ديدنها و آدمهايي
است كه كارشان فيلم ديدن و مشاهده كردن است. عنوان در واقع نقل قولي از فرانسوا
تروفوست كه ميگويد «فيلمها مثل قطارهايند، در شب.» اما از آنجا كه حالا مسافركشهاي
خط هفتتير-بازار هم تروفو quote ميكنند به
سختي بتوان آن را عنواني خلاقانه توصيف كرد.
مدياتِك: همۀ فيلمها، همۀ مردم
راههاي دسترسي سينمادوستان و محققان به فيلمها تغييراتي باورنكردني كرده است
كه بيشترش را ميتوان در جهت خير و براي تسهيل رابطۀ ميان تماشاگر و دنياي سينما
دانست. با آنكه عرضۀ فيلمها به روي نوارهاي وياچاس و كمي بعد ديويدي درهاي
زيادي را براي بازبيني آثار سينمايي فراهم كرد، اما همچنان عناوين ارئه شده محدود،
و دسترسي به آنها دشوار بود. درست است كه براي تماشاي فيلمهاي مشهور اورسن ولز
هرگز مشكلي وجود نداشت، اما تصور كنيد براي ديدن داستان جاويد (1968)،
فيلمي كه ولز براي تلويزيون فرانسه ساخت، تنها نسخۀ ديويوي فيلم در ايتاليا
منتشر شده بود، آنهم احتمالاً بدون زيرنويس انگليسي و تازه اگر كسي ميتوانست
نسخهاي از آن را تهيه كند بايد براي مشكل زبان، و در آن اوايل تفاوت بين region هاي مختلف ديويوي در دستگاههاي مختلف ميكرد راه حلي پيدا ميكرد.
حالا با اينترنت فيلمهاي بيشتري را ميتوان ديد و وقت و پول كمتري را هدر داد،
اما باز هم بسياري از فيلمها در هيچ شكل رسمي و غيررسمي قابل رديابي نيستند. تصور
كنيد كه شما به هر دليل – براي نوشتن يك مقاله،
يا از سر عشق به يك كارگردان يا يك موضوع خاص – قصد ديدن مجموعهاي مشخص از فيلمها را داريد. در
اين حال چه بايد كرد؟
بارها شاهد بودهام كه حتي بسياري از منتقدان براي
ديدن فيلمهاي خيلي مشهور و بديهي كه ظاهراً هميشه در دسترسند گرفتاري پيدا ميكنند
و وقتي قرار است دربارۀ فرضاً آواز در باران بنويسند، بايد زمان با ارزشي
را صرف تلفن زدن به اين و آن، آدمهاي معمولاً كلكسيونر يا عشاق آن فيلم و ژانر
خاص، بكنند تا بتوانند نسخهاي از فيلم را براي تماشا امانت بگيرند. در ايران
البته اين مساله دشوارتر است، به خاطر اين كه به هر حال تقريباً هيچ فيلمي، لااقل
سينماي غرب، به شكل قانوني در دسترس نيست و حتي وضعيت فيلمهاي گذشته سينماي ايران
(دستكم آنهايي كه بعد از 1357 ساخته شدهاند) هم بهتر از آن نيست كه عموماً به
خاطر فقدان منفعت مالي عرضۀ دوباره (reissue) اين فيلمهاست.
اما حتي اگر در غرب هم باشيد، خريدن ديويدي هر فيلم، كه بعضي وقتها به طرزي
باورنكردني گران است، براي هركسي مقدور نيست و بايد جايي باشد كه اين فيلم را، به
شكلي ارزان و سريع، در اختيار مخاطب قرار بدهد.
در گذشته اگر قصد داشتيد فيلمي را در كانون فيلم
دانشگاه نمايش بدهيد، مساله از اين هم پيچيدهتر ميشد. معمولاً وياچاس و
ويدئوپروجكشن راه حلي آسان و ارزان بود، اما نه كيفيت فيلمها تعريفي داشت و نه
كيفيت اسباب تاباندن فيلم روي پرده. قوانين فيلمخانه براي امانت دادن نسخههاي 35
چنان پيچيده و دشوار بود كه تقريباً همه شرايط را براي «ندادن» فيلم مهيا ميكرد.
چند سال پيش، در اوايل دوران دانشجويي، وقتي ميخواستم مروري بر آثار جان هيوستن
را با نسخههاي 35 در دانشگاه فردوسي مشهد ترتيب بدهم يكي از شرايط فيلمخانه بليط
رفت و برگشت هواپيماي يك همراه فيلم بود! در شرايطي كه بودجه چنين برنامههايي آنقدر
اندك است كه نميتوان با آن بروشوري آبرومند چاپ كرد، تن دادن به چنين شرطي
غيرممكن به نظر ميآمد. البته نگرانيهاي چنين تشكيلاتي براي نگهداري و حفظ فيلمهايشان
قابل درك است، اما همه جاي دنيا فيلمها را براي ديده شدن در آينده نگهداري ميكنند
و قصدشان از دسترس مردم دور نگه داشتن سينما نيست. در آن موضوع خاص، كلكسيونرهاي
خصوصي به كمك ما آمدند و بيشتر فيلمهاي آن برنامۀ هيوستن در نسخههاي 35 به نمايش
درآمد و تنها نتيجۀ آن از نظر شكل تهيه فيلم براي برنامههاي بعدي اين بود كه فهميديم
به جاي سازمانها بايد از آدمها بايد كمك گرفت، فرهنگِ فردگرايانۀ و اجتماعگريزانهاي
كه در همه سو در ايران جريان دارد.
photo: Ehsan Khoshbakht |
حذف شدن نسخههاي 35 از برنامههاي عمومي نمايش فيلم باعث
شده تا ضرورت ديدن فيلمها به شكلي كه ساخته شده و بايد ديده شوند فراموش شود و
همه نمايش ديجيتال را به عنوان يك واقعيت تازه بپذيرند، بهخصوص اين كه اميدي به
كمك كساني كه وظيفهشان حفظ سينما به شكل درست و اصيل آن است ندارند. اما اگر قرار
است حتي آن چند روزي كه اسمش جشنوارۀ سينمايي است هم با ويدئوپروجكشن فيلم نمايش
بدهد، فرق جشنوارۀ بينالمللي با كنفرانس علمي چهار دانشجو در دانشگاهي در گوشهاي
از ايران چيست؟
همۀ مردم حق ديدن همۀ فيلمها را دارند. اگر با اين
نظر موافق نيستيد، ميتوانيد آن را دستكم به اين شكل دربياوريد: «هر كه نيازي
فرهنگي را احساس كند، حق ديدن گذشتۀ سينماي كشورش به شكلي درست و منظم را دارد» كه
حتي در اين شكل هم دستاورد كوچكي نيست. قبول داريم كه نمايش خصوصي نسخههاي 35
براي محققان در همه جا كار دشواري است و نياز به نامه بردن و وقت گرفتن دارد. چطور
ميتوان اين فرآيند را آسان كرد؟ من هنوز دلم ميخواهد هفده روز به اعدام
را، بهعنوان يك نويسندۀ سينمايي، يك محقق، يا يك سينمادوست عادي كه دلش ميخواهد
فيلمي را ببيند، تماشا كنم اما ظاهراً در حال حاضر هيچ شانسي براي ديدن آن وجود
ندارد. چه ايرادي داشت اگر ميشد پشت مانيتوري نشست و به آرزويي ساده رسيد، بدون
اينكه به كسي ضرري برسد و دنيا بهم بريزد.
photo: Ehsan Khoshbakht |
راه حل چيست؟ اگر هر آرشيو سينمايي به مرور مجموعهاش
را ديجيتال كند و درفضايي مناسب در اختيار مخاطب قرار دهد دسترسي كساني كه به آن
آثار نياز دارند به شكلي باورنكردني آسان خواهد شد. يكي از بهترين نمونهها
مدياتِك انيستتوي فيلم بريتانياست كه به آن لقب «جوكباكس سينما و تلويزيون» دادهاند.
جوك باكس ماشينهاي قديمي پخش موسيقي در كافهها و بارها بود كه سكهاي به داخل ان
ميانداختيد، قطعۀ موردنظر را انتخاب ميكرديد (كه معمولاً آهنگهاي پرفروش روز
بود) و دكمۀ پخش را فشار ميداديد. مدياتك نيز دقيقاً چنين عمل ميكند.
مدياتك در عمل فضاي كوچكي است با سقفي كوتاه با
ديوارهاي شيشهاي مات و سقف خاكستري و حدود بيست ال سي دي 28 اينچ كه مقابل هركدام
يك كيبورد قرار دارد. بعد از گرفتن هدفونتان و يك شماره كاربري به آرشيوي كه
بيشتر از 2000 فيلم و برنامۀ كلاسيك تلويزيوني را شامل ميشود دسترسي داريد.
كلاسيكهاي نايابي كه هرگز روي ديويدي منتشر نشدهاند اين جا پيدا ميشوند.
كيفيت فيلمها بسيار عالي است و تفاوتي با ديويدي ندارد، كه نشان ميدهد انتقال
نسخههاي 35 به ديجيتال با چه دقتي انجام شده است. شما حق داريد هر تعداد فيلمي كه
بخواهيد در ساعات كاري مدياتك كه هفت روز هفته است و حتي در تعطيلات رسمي هم باز
است تماشا كنيد. مي توانيد با دوستانتان يا همكارتان فيلم را ببينديد، كه بعضي
فضاها براي تماشاي دو، سه يا چهار نفر طراحي شدهاند. اين گنجينۀ سينمايي شما را
از نامهنگاري و درخواست و هدر دادن پول در اين شرايط اقتصادي نابسامان نجات ميدهد.
با نشستن پشت مانيتور ميتوانيد از آرشيو مدياتك هر فيلمي را انتخاب كنيد يا حتي
انتخاب را از فهرست آنلاين مدياتك در خانۀ خودتان انجام بدهيد و بعد براي تماشا
رهسپار آنجا شويد. كساني كه جستجو در ميان آن همه فيلم برايشان دشوار است ميتوانند
به پيشنهادهاي خود سايت كه هميشه در صفحۀ اول ظاهر ميشود توجه كنيد. پيشنهادهاي
اين ماه ميدانم كجا ميروم مايكل پاول و امريك پرسبرگر، فيلم موزيكال
ناياب هيچكاك، والسهاي وين (1934)، تريلر جنايي مردي بدون هوس
(1923) و بازنگري فمينيستي تاريخ سينما توسط سالي پاتر در طلاجويان (1983)
است. هميشه از هر دهه يك فيلم در پيشنهادهاي ماه وجود دارد. براي هر فيلم يادداشت
كوچكي در كنار صفحه نوشته شده كه اطلاعات ضروري راجع به فيلم را به بيننده ميدهد.
مثلاً در صفحۀ اصلي چشمان سياه لندن (والتر سامرز، 1939) ميخوانيم كه نخستين
فيلم درجۀ H
(به نشانۀ سينماي ترسناك) در صنعت سينماي بريتانيا بوده كه بعدها در دهۀ 1950 با
درجۀ X
(براي فيلمهايي مثل دراكولا) عوض شد. به علاوه نخستين فيلم انگليسي بوده كه ستارۀ
سينماي وحشت استوديوي يونيورسال، بلا لوگوسي را به جزيره آورده است. «كي ورد»هايي
كه در انتهاي مقاله گذاشته شده به شما كمك ميكند تا فيلمهاي ديگري از سال 1939،
يا با موضوع قاتل زنجيرهاي، يا فيلمهايي كه در ناحيۀ گرينويچ شهر اتفاق ميافتند
را تماشا كنيد.
گردانندگان مدياتك هر ماه دستهاي از فيلمها را بر
اساس موضوعات مختلف، به عنوان تمِ ماه در رأس فهرست فيلمهاي قابل تماشا قرار ميدهند
و البته هر ماه عناوين تازهاي به اين فيلمها اضافه ميشود. اين مضامين ميتوانند
بسيار متفاوت باشند و عناوينشان دستههاي مختلفي سينمادوست و غيرسينمادوست را به
داخل مدياتك بكشاند. بعضي از تمهاي ماههاي اخير عبارت بودند از: آنارشي در لندن
(سي سالگي تولد پانك)، تصوير هندوستان در سينماي 1899 تا 1947، همۀ اقتباسهاي
اسكروج ديكنز، بردهداري، كمدينهاي زن سينماي بريتانيا، دگرگونيهاي معماري داخلي
در جزيره از دهه سي تا امروز، همه در آيينۀ فيلمها و برنامههاي قديمي تلويزيون، به
عبارتي ديگر تاريخ و فرهنگ در آيينۀ تصوير. البته تنظيم چنين برنامههايي خود نياز
به تحقيقات فراوان دارد، اما از آن سو كمترين نتيجهاش ايجاد فرهنگي مبتني بر
جستجو و پژوهش و بيان هر كلمه با پشتوانهاي محكم از واقعيتها و تحقيقهاي علمي
است.
اما شايد بهترين بخش اين كار بزرگ اين باشد كه همه
چيز كاملاً مجاني است. هرچقدر كه بخواهيد فيلم ببينيد و تا هر ساعتي كه بخواهيد آنجا
بمانيد، جز كمك و راهنمايي چيز ديگري به شما داده نميشود و تقريباً هيچ چيز از
شما خواسته نميشود، حتي يك كارت شناسايي!
از چشمانداز اجتماعي، تصور كنيد كه چقدر اشتغال در
چنين پروژهاي به وجود خواهد آمد: تحصيلكردههاي سينما، متخصصين كامپيوتر، وكلا و
بازاريابان (براي مذاكره با صاحبان حقوقي فيلم)، گرافيستها، درسخواندههاي رشتههاي
مديريت و روابط عمومي، آدمها فني. اين كار حاصل سالها تلاش و آيندهنگري توأم با
ايمان به ضرورت حفظ ميراثهاي گذشته، چه خوب و چه بد، و فراهم كردن امكاني براي
بازبيني اين آثار توسط هركسي است كه نيازي به بازبيني آنها احساس ميكند.
يكي ديگر از فوايد ديجيتال كردن آرشيوهاي سينمايي،
امكان انتقال فيزيكي آن است. معنياش اين است كه اگر در پايتخت زندگي نكنيد، باز
هم امكان ديدن اين فيلمها را داريد. سينما متعلق به همۀ مردم است، نه اقليتي در
يك جغرافياي مشخص. بنابراين اين مجموعه در شهرهاي ديگر، همينطور در بعضي دانشگاهها
و كتابخانههاي وابسته به بيافآي نيز در دسترس است، و همه جا با همان شرايط:
همان فيلمها، براي همۀ مردم و مجاني. معلمان مدارس ميتوانند شاگردانشان را به
اينجا بياورند و اگر مثلاً معلم جغرافي در حال تدريس قطب شمال به بچههاست،
مجموعهاي از فيلمها با موضوع قطب آمادۀ ديده شدن توسط نسلي است كه بيشتر به ديدن
عادت دارند تا خواندن و حتي شنيدن.
اتاقكهاي كوچك اين فضا مثل كوپههاي قطاري است كه در
شب به سرعت ميراند. بيرون تاريكي مطلق است و تنها صداست كه نشان ميدهد در دل
سفري هستيد و فردا مقصد در انتظار شماست.
سلام, الان سوالی که پیش میاد واسه من اینه که این بخش تو مجله ی 24 چی شد سرانجامش؟ چون شخصن مجله رو واسه همین نوشته های گه گاه شما می گیرم و می خوام مطلع باشم ادامه داره یا نه
ReplyDeleteممنون
سلام. ممنون از اظهار لطفتان. در حال حاضر هيچ برنامهاي براي ادامه دادن آن صفحه ندارم
Delete