از يادداشتهاي من بر ده فيلم برگزيده منتقدان ايراني در شمارۀ 400 ماهنامۀ
«فيلم»
آواز در باران: آن دم كه رويا مسلط ميشود
در رأی گیری شمارۀ 400 تنها موزیکالی که به اتفاق آراء بالاتر از بقیۀ فیلمهای
ژانر خود قرار گرفته بود (و حتی تا آخرین لحظات جمعبندی آراء جزو دو فیلم اول
قرار داشت) آواز در باران بود. نقدي كه بازلي كراوتر در زمان خود در نيويورك تايمز نوشته پس از اشاراتي بيحوصله
به يكي دو نكته "بامزه" فيلم، از جين كلي و استنلي دانن به عنوان
كارگردانان اين "نمايش" (شو) ياد كرده است. اين نمونهاي است از برخورد
منتقدان با موزيكالهاي بزرگ مترو در زمان خودشان. مايهي شگفتي است راهي كه طي شده
تا فيلمهايي مانند آواز در باران نه تنها جدي گرفته شده، بلكه به عنوان
الگويي از سينماي ناب ستايش شوند.
با آن كه تمام آوازهاي فيلم، به جز دو تاي آنها، تكراري بود، ساختار تازه، انرژي
بيپايان و مجموعهاي درخشان از بازيگران و رقاصان و صحنهپردازيها به اين
موزيكالِ موزيكال ها رنگ و بويي ديگر ميدهد. شايد يكي از جسورانهترين كارهاي كلي
و دانن، انتخاب دبي رينولدز و دانالد اوكانر باشد. دبی رینولدز 19 ساله (که در
رقابتي تنگانگ لسلی کارون و جین پاول را برای بازي در فيلم شكست داده بود) باید هر
روز ساعت چهار صبح سوار اتوبوس شده و تا استودیو سه ماشین عوض می کرد تا اولین
شانس بازیگریاش در سینما را به تجربهای موفق بدل کند. او بعدها مصایب بازی در
این فیلم و کنار آمدن با جین کلی سرسخت و كمي دیکتاتورمآب را به درد زایمان تشبیه
کرد.
از آن سو دانالد اوکانر برای اولین نقشاش در مترو از یونیورسال قرض گرفته شد،
اما در همان اوايل كار و پس از اجرای قطعۀ «بخندانشان» که در آن از دیوار ها بالا
میرود و با عروسکی نزاع میکند، برای یک هفته در بیمارستان بستری شد؛ اجراي اين
صحنه بي نظير كه از ته دل به آن میخندیم، برای خود آدمی که روزی چهار پاکت سیگار
میکشیده نباید چندان خندهدار بوده باشد، به خصوص وقتی که پس از مرخصی از
بیمارستان بفهمد آن صحنه در لابراتوار خراب شده و باید دوباره گرفته شود.
باز هم آن لحظهاي كه مسحور لبخند كلي در زير بارانايم - که به راستي روح
تماشاگر را نشانه میرود – كمتر نشانهاي در تصوير از تلاش هفت روزه او را براي
اجراي اين صحنه سه چهار دقيقهاي گواهي ميدهد. در واقعيت كلي در حالی اين صحنه را
اجرا كرد که به شدت سرما خورده بود و بايد به زير آب باراني ميرفت كه در آن شیر
قاطی شده بود تا مقابل دوربین هارولد راسن بهتر دیده شود!
اگرچه در عنوانبندي فیلم نام دانن و کلی مشتركاً به عنوان كارگردان آمده، اما
با نظري به فیلمهای انفرادیشان – موزیکال و غیرموزیکال – غول واقعی، کلی است. عصارۀ سینمای ناب و نبوغ کلیِ کارگردان و بازيگر را مي
توان در سكانس هفده دقيقه اي فيلم در فيلم آواز در باران ديد كه در آن كلي سر
از برادوي درميآورد و با سید چریس – يا به طور دقيقتر با ساق پاهای او - روبرو میشود.
آواز در باران مثل یک اسکت (scat) است، يعني وقتی در موسیقی جاز به جای کلمات، نتها به
آواز خوانده شده و خود صدا به ساز تبدیل می شود. درست همان طور كه در آواز در
باران آواها، رنگها، حركات و اشكال به موضوع آواز بدل مي شوند؛ درست به خلوص
لويي آرمسترانگ و الا فيتزجرالد.
معصوميت آواز در باران تماشاگر را سحر مي كند. رهايي از جاذبه زمين با
رقص، جاري شدن آواز به جاي گفتگو، شعر به جاي كلام و موازنه ميان تمام نيروهاي
متضادي كه منشاء نابودي و تباهي در هزاران فيلم ديگرند، دنياي آواز در باران
را تشكيل داده است. روياها همين يك بار، وقتي كلي يا چريس، آستر يا راجرز به رقص
درمي آيند زنده مي شود و چه لحظهاي است آن دم كه رويا مسلط ميشود.
No comments:
Post a Comment