كيت ريچاردز: تحت نفوذ (2015)
كارگردان: مورگان نويل
پير شدن و احتضار سينما چند درس براي ما داشته است. يكي از آنها اين است كه
در سينما اگر شخصيتي حرف زدن بلد است – و منظورم اين است كه واقعاً
بلد باشد – بگذار حرف بزند. فيلم ميتواند روي همين
جذابيت يكبعدي پيش برود. از اين قاعده، كلود لانزمان (آخرين نامحق)، مارتين
اسكورسيزي (خطابه)، شرلي كلارك (پرترۀ جيسن) و پرويز كيمياوي (پ
مثل پليكان) به خوبي باخبرند.
فيلمهاي مبتني بر گفتگو، زبان و شيوههاي بياني غيرقراردادي، به خصوص وقتي
محور اصلي فقط يك شخصيت است فيلم را به نحو مطبوعي به ادبيات نزديك ميكند؛ انگار
كسي دارد براي شما كتاب ميخواند و تصاوير بايد همزمان با ديدن فيلم در ذهن ساخته
شود. اما مسلم است كه در اين فيلمها فقط صدا نيست كه به كار ميآيد. تصوير هم
حضور دارند و منطق توالياش بر اساس نيروي روايت كلام و براي تأكيد يا تكذيب آن
است. اينجاست كه سينما و ادبيات وارد مناظره ميشوند.
مستند كيت ريچاردز: تحت نفوذ، تهيه شده توسط Netflix، شايد از نظر سينمايي فيلم مهمي نباشد (كه نيست) اما
همانطور كه اسمش نويد ميدهد گيتاريست، خوانندۀ دوم، و هر از گاه نوازندۀ گيتار
باس گروه رولينگ استونز را سوژۀ فيلم قرار داده. در لكنتِ مطبوع ريچاردز، بيننده،
صداي شيواي ديوانگي براي راك اندرول را ميشنود. ريچاردز، مثل نمونههاي ديگري از
داستانگويان بالا – به خصوص آقا سيد علي ميرزا - تركيبي ايدهآل براي دوربين دارد: صداي بلوزياش
را شصت سال سيگار مثل صفحهاي قديمي خشدار كرده و چشمهايش به چشم شيطانِ
بازنشستهاي ميماند كه مثل تيلۀ بچهها برقي از اميد ميزند.
فيلم روايتي است از موسيقي ريچاردز و ريشههايش، بنابراين فرم سفر به چند شهر
و كشور را دارد، جاهايي كه ريچاردز منابع الهامش را پيدا كرد. اين سفر ما را از
شيكاگو (بلوز) به نيويورك (راك)، از آن جا به نشويل (كانتري) و سپس به جاماييكا
(رِگِه) ميرود. در طي سفر، ريچاردز چنان از قطعۀ بلوز ليتل والتر، Blue and Lonesome - كه حتي با استاندارهاي بلوز هم به طرز
دردناكي محزون است - حرف ميزند كه دانشجويان دكتراي ادبيات كمبريج از جويس حرف ميزنند.
ريچاردز از مادرش كه صفحههاي بيلي هاليدي، لويي آرمسترانگ و موتزارت را در خانه
ميگذاشت ياد ميكند. الويس، دنياي سياه و سفيد بريتانياي بعد از جنگ را براي او
به تجربهاي تمام رنگي و مهيج تبديل ميكند و چاك بِري انفجار نهايي – بيگ بنگ – را با خودش ميآورد،
چيزي كه تا امروز ريچاردز از ريز نفوذش بيرون نيامده.
آدمهايي كه به عنوان «عجيب» ميشناسيد، وقتي در اين فيلم كنار ريچاردز قرار
ميگيرند در مقايسه متين و منطقي به نظر ميرسند. يكي از مصاحبه شوندگان تام وِيتس
است كه وقتي از دنياي ريچاردز حرف ميزند مثل يك مهندس هوافضا تشخص دارد و ميشود
در زبان بيزبانياش طنين خطرات معاشرت با ريچاردز را حس كرد.
فيلم جداي از اين سير در دنياي شخصي ريچاردزر، براي تبليغ و معرفي آلبوم آخر
او كه آلبوم خوبي هم هست ساخته شده. در روزهايي كه همه چيز روي يوتيوب پيدا ميشود
ديگر در مستندهاي موسيقي غافلگيريهاي كمتري ميتوان از نظر كليپهاي ناياب و
ناديده پيدا كرد، اما امروز شايد هنر فيلمساز در چگونگي كنار هم گذاشتن آنها
باشد و كيت ريچاردز: تحت نفوذ از اين نظر فيلم موفقي است.
در روايت سرراست و نه چندان خلاق فيلم اگر درسي باشد اين است كه موسيقي يك سفر
است كه موزيسين را در فضاها و مكانها پيش ميبرد، اما از نظر زمان همه چيز
الزاماً به جلو نميروند و شايد اين سفري باشد به گذشته، به ريشهها و تأثيرها،
مثل جايي كه ريچاردز از جيم هال حرف ميزند، گيتاريست جازي كه من تقريباً يك سال
قبل از مرگش ديدم و بدنش حتي در حال راه رفتن شكل بدن يك مرد روي صندلي نشسته و گيتار
به بغل را پيدا كرده بود. اگر ميخواهيد ببينيد چطور موسيقي هم روح و هم جسم
موزيسين را عوض ميكند، اين مستند را ببينيد و در آن به انگشتان كيت ريچاردز نگاه
كنيد كه با فرمي كه پيدا كردهاند شايد به سختي بتوانند قاشق غذاخوري را نگه
دارند، اما جايشان روي سيم گيتار همچنان امن است.
No comments:
Post a Comment