Tuesday, 27 October 2009
Saturday, 24 October 2009
Dailies#2: Brutality According to the Brutes
La prisonnière (Henri-George Clouzot, 1968)
آخرین فیلم استاد بزرگ سینمای فرانسه، هانری ژرژ کلوزو، و بین فیلم هایی که از او دیده ام (كه يعني تقریباً تمام فیلم های او منهای فیلمی از 1950 به اسم "میکـِت") قابل چشم پوشی ترین فیلم این مؤلف تلخ اندیش. "زندانی" که با نام انگلیسی "زنی در بند" نیز معروف است، بیانیه ای سینمایی دربارۀ زندگی و عشق در دنیایی در محاصرۀ مدرنیزم (از نوع دهۀ 1960 آن) است. داستان فیلم روی یک زن و رابطۀ او با دو مرد - که هر دو طراحان مجسمه ها و تابلوهایی کینه تیک [هنرهای تجسمی مبتنی بر حرکت و نزديك به سينما] – می چرخد، زنی سردرگم بین دو دنیا و دو تصور متضاد از اخلاق. کلوزو که بیشتر عمرش بیمار و در بیمارستان بود از دنیای پاپ آرت و هندسۀ فضا در دهۀ 1960 چنان بیگانه است که در انتها مجبور می شود عشق را در قالب سنتی و قرن شانزدهمی اش احضار کند تا به نجات قهرمان مؤنثش در دنیایی غرق در پاپ آرت، وازرلی و اندی وارهول نایل شود.
Female (Michael Curtiz, 1933)
سی دقیقۀ اول این فیلم تقریباً یک ساعته یک بیانیۀ فمینیسیتی درجۀ یک در عصر پیش-فمینیستی است که با مهیج ترین زبان سینمایی ممکن - که با وجود مایکل کورتیز در پشت دوربین چندان چیز عجیبی نیست - داستان مدیر مونث شرکتی بزرگ در آمریکای سال های بحران و از آن مهم تر در هالیوود پیش از سانسور بازگو می کند. من همین طور هاج و واج این فیلم بی پروا را نگاه می کردم و می خواستم از سقف بالا بروم اما مثل این که بعد از نیم ساعت سروکلۀ رؤسای استودیو پیدا شده و جلوی ریخت و پاش های بی اخلاقی کورتیز را گرفته اند. از این که دلبر جانانی مثل روت چترتون ( یک کشف تازه برای من!) توسط جرج برنت بیش از حد ادایی طعم عشق را بچشد کفرم در آمد.
Okuribito (Yôjirô Takita, 2008)
اسم این فیلم ژاپنی قابل توجه که بخش کمدی اش منحصربفرد و بخش درامش قابل پیش بینی و برای آدم های احساساتی ساخته شده باید "مرحوم شدگان" باشد. داستان چلوئیستی (یعنی همان ویلون های غول آسایی که عمودی گرفته شده و افقی نواخته می شود) که مرده شور می شود، در بطن فرهنگی سنتی که آخرین رمق هایش برای لاس زدن با سنت های گذشته اجرای مراسم تدفین است. کارگردان فیلم، یوجیرو تاکیتا، یکی از آن حرفه ای های سینمای ژاپن است که 42 فیلم ساخته و این اولین فیلمی است که از او می بینیم، آن هم به لطف اسکار بهترین فیلم خارجی سال. سوتومو یامازاکی - در نقش پیر و مراد مرده شور جوان فیلم - یکی از بهترین بازیگرانی است که در این چند سال دیده ام به خصوص در دنیایی که قرار است کسی چون براد پیت را به عنوان بازیگر به خورد من بدهند.
Los abrazos rotos (Pedro Almodóvar, 2009)
بعضي فيلم ها هستند كه بعد از تماشايشان احساس بزرگي و آرامش و اعتماد به نفس مي كنيد. فيلم هايي كه فكر مي كنيد شمار را به راز و رمز آفرينش نزديك مي كنند. در نقطۀ مقابل فيلم هايي هستند كه با تماشايشان حس خفت و خواري و انزجار و كوچك شدن مثل آنفولانزا به شما هجوم مي آورد. شايد مجموعه آثار هيچ كارگرداني به اندازۀ پدرو آلمودوار در بيدار كردن احساساتي از نوع دوم موفق عمل كرده باشند. "بوسه هاي شكسته" آخرين فيلم آلمودوار تا اين تاريخ است و همین طور آخرين فيلمي از او كه بنده مرارت و حقارت تماشايش را متحمل خواهم شد. براي فيلم سازي با سليقه اي چنين زننده و با روايت هايي چنين سخيف نبايد بيشتر از اين وقت گذاشت. فقط اگر روزي كسي بخواهد دربارۀ بدترين كارگردانان مشهور سينما كاري انجام دهد بنده مسئوليت بخش آلمودوار را عهده دار خواهم شد و براي نوشتم مقاله اي دربارۀ او پنج دقيقه وقت صرف خواهم كرد، زماني مساوي با مدتي كه او احتمالاً صرف نوشتن فيلم نامه هايش مي كند. به اين صورت بي حساب خواهيم شد.
Los bastardos (Amat Escalante, 2008)
ايراد بزرگ فيلم هايي كه اين روزها دربارۀ توحش ساخته مي شوند - خصوصاً دربارۀ توحش در آمريكا - اين است كه خود كارگردان هايشان يك مشت وحشي اند. مثل اين فيلم كه ظاهراً دربارۀ کارگران مکزیکی در آمریکا و در اصل در ستايش اسارت و تجاوز و حرام زادگي ساخته شده و با نماهاي طولاني بي حادثه اش حضور جشنواره اي را هم تضمين كرده است.
See no evil (Richard Fleischer, 1971)
به نظر مي رسد دربارۀ ارزش هاي بچۀ رزمري كمي اغراق مي شود و اگر بخواهم يك آلترناتيو براي اين فيلم معرفي كنم اين اثر درخشان ريچارد فليشر خواهد بود. با ميا فارو در نقش دختري كور كه در خانه اي با سه جسد تنها مانده است. درونمایۀ معصوميت كودكانه در تقابل با خشونت - كه تنها كنش با معنا براي ادامۀ حيات در زندگي قهرمانان شوربخت ريچارد فليشر است- یکی از تأثیرگذارترین فیلم هایی که در چند ماه گذشته دیده ام را به وجود آورده است؛ فيلمي كه هر كات آن مستقیماً روي اعصاب تماشاگران اثر مي گذارد.
La ragazza del lago (Andrea Molaioli, 2007)
اگر اين فيلم در فستيوال ونيز نمايش داده شده معنايش اين است كه تمام اپيزودهاي سريال كارآگاه كاستر (كسي اين سريال آلماني را در اين روزهايي كه تب Lost همه را برداشته به خاطر مي آورد؟) مي توانند به طور جداگانه در فستيوال ونيز شركت كرده و از شانس بالايي براي شير نقره اي برخوردار باشند. من نمي دانم مردم خجالت نمي كشند اين فيلم ها را مي سازند؟ حيف طبيعت زيباي شمال ايتاليا و حيف امرو آنتونتي در نقش يك پدر ديوصفت ديگر (پدر ديوصفت "پدرسالار" برادران تاوياني را به خاطر مي آوريد؟ اين همان ديو است). شگفتا كه آدم بد فيلم يك آدم كمابيش روشنفكر ايراني است كه در طبيعت زيبا و آرامش خلسه آور كوهستان هاي آلپ، قالي بلوچ زير پايش مي اندازد صفحه هاي موسيقي كلاسيك روي گرامافونش چرخ مي زند و در عين حال دست از رندي بر نمي دارد!
Thursday, 22 October 2009
Where the Sidewalk Ends [On Woody Allen's Scoop]
Sunday, 18 October 2009
Godard's Interview: When There Is No Silence
And among TV shows which usually are interested in the color of underwear of celebrities and “what-did- you-do- with-that-star sort of thing, Dick Cavett Show in the 1960s and 1970s was a decent place to discuss movies technically and also with a proper amount of charm!
I already have mentioned an episode of Cavett Show with Hitchcock and now this excellent episode, a 1980 interview with Godard, which hasn’t been released on DVD so far.
The time is right. When after a decade of politixperimental filmwriting/essaymaking, Godard had a more commercial “comeback” (Godard despises the word and says “I haven’t been anywhere”) with Sauve qui peut.
Here he is so calm and mild; carrying a cheap yellow cigarette lighter that Cavett couldn’t take his eyes of it. He barely smiles or responds to audiences now and then applauses, especially when he says “women have better ideas then men” [I’m completely agree with this part, at least in my country, Iran, women seems more advance, liberal and ready to change than the rusted male community]. He is more compassionate than his press conferences. (I remember in one of those press conferences he called a cameraman who was taking a close up of him, “a criminal” – probably in the special features of Histoire(s) du cinema DVD)
Cavett is an above-average talk-show host that his gentle ways of communicating with the guests makes him acceptable, even for the intransigent characters like Godard or Bergman. Though he can’t unveil the truth behind an interviewee, but by giving him or her enough space, he cooperates in at least having an honest discussion, and I believe even Godard appreciates his method.
Naturally most of the time Cavett is so puzzled by Godard’s views and the way he gives an account of things; not only from technical point of view, but from such general concepts like camera and space (after all Cavett himself spent a lifetime in front of cameras!) And he becomes stunned by Godard’s comment that “I think the problem with interviews is we feel obliged to speak, there is no silence.” And later he adds, “Even making a pornographic picture needs two or three weeks of preparation, but here on TV it takes 30 minutes to produce 30 minutes.”
There are other very precise and remarkable comments about the media, like “the entire world is afraid of images. Ask any president why he is willing to go to TV and not willing to be in a feature, whether playing a character or whether playing himself. He replies himself, “maybe the answer is related to the fact that movies are strongly tied to our feeling for truth.”
When Cavett shows a clip of his recent film, Sauve qui peut, Godard starts criticizing his own method and declares his dissatisfaction with a famous slow-motion love making scene. He concludes “It’s like a Sylvester Stallone movie; using a gimmick like slow-motion both for sentimentality and violence.”
Godard’s most interesting remark arrives in answer to a question about discovering American directors by Cahier du cinema:
“When we said Hitchcock is like Dostoyevsky or Hawks is as great as Faulkner, that was because we wanted to open doors for ourselves too. We wanted to make films and we need an 'exterior' help, we needed to be recognized, so we must convince others that director is the name above everything.”
He attacks use of black & white photography in Woody Allen’s Manhattan, but praises Scorsese’s job at The Raging Bull (he must have saw the film in editing room or a private screening, because interview time is before official release of the film)
Cavett brings up the story of Godard’s filmmaking without having any script, and Godard replies “I have scripts”, he brings out of his pocket two tiny notebooks and give them to Cavett as his two next projects!
P. S.
I couldn’t resist on not-mentioning some other memorable Godard’s remarks at the Cavett Show:
- “There is no difference between image and sound. You must listen to the image and look at the sound.”
- “Audiences have a responsibility in making the movie.”
- “It’s a good sign when good people go in exile from their own country.”
- “I am no more anguished to produce masterpieces. I’ve returned to my childhood, but not from the front door, maybe from backdoor or even from the window of the second floor.”