Wednesday, 17 November 2010

Noirmeisters, Part V: "B" Poets


شـاعـرانِ ظـلـمت: راهـنـماي كـارگـردانـانِ ‌نـوآر، بخش پنجم
شاعرانِ ِ B


ادگار اولمر
فيلم‌هاي اين شاعر نوار مثل دوبيتي كوتاهند، اما ضربه او كاري است و تأثيرش بر ما تمام نشدني. به جز مانيفست سينمايي 300 هزار دلاري‌اش،Detour، پنج فيلم نوآر ديگر هم ساخته.

لوييس آلن
مثل شاه ميداس به هرچه دست مي‌زد طلا مي‌شد، از آن جمله: با ادوارد جي رابينسون در گلوله‌اي براي جويي و غيرقانوني، هر دو 1955؛ با آلن لد در ضرب‌العجل شيكاگو (1949) و ملاقات با خطر (1951) و با ري ميلاند در So Evil My Love (1948).
آندره دِتوت
او به قول ساريس زندگي‌اش را گذاشت تا آثار بزرگي درباره‌ي پستي و فرومايگي و نارو زدن بسازد. در اوج همه، آب‌هاي تيره (1944) و دام [Pitfall] (1948) و از همه مهم‌تر موج جنايت (1954) با بازي باورنكردني استرلينگ هايدن و سبكي مستند.
فيل كارلسون
هفت نوآر عالي و از اين رئاليست خشن و در عين حال متواضع به جا مانده كه بين آن‌ها موقعيت خطير (1955) با شركت ادوارد جي رابينسون و جينجر راجرز كه تقريباً فقط در يك آپارتمان مي‌گذرد، نفس بيينده را خواهد گرفت.
ريچارد فليچر
يكي از قدرنديده‌ترين كارگردان‌هاي بزرگ سينما كه شش فيلم مهم در دنياي نوآر دارد و هيچ‌كدامشان طولاني‌تر از 75 دقيقه نيستند، با اين حساب با خودتان فكر مي‌كنيد كه يك فيلم واقعاً به زماني بيشتر از اين نياز ندارد. نمونه‌اش لبه باريك [The Narrow Margin] (1952) است كه به جز مقدمه‌اي كوبنده تماماً در يك قطار مي‌گذرد.

No comments:

Post a Comment