هانری ژرژ کلوزو (1977-1907)
ازکودکی همیشه ضعیف تر و بیمارتر از آن بود که بتواند به بلند پروازی هایی مانند ملحق شدن به نیروی دریایی جامه عمل بپوشاند. بیماری های جسمی و روحی بعدها به صورت نکته ای تماتیک در فیلم هایش تکرار شد. تصمیم گرفت تا دیپلمات شود و به همين بهانه هم سفر کند و هم کاری منطبق با بنیۀ ضعیفش انجام دهد. براي رسيدن به مقصود درس علوم سیاسی خواند و حتی مدتی درتشکیلات سیاسی احزاب دست راستی فرانسه کار کرد اما در نهایت از نویسندگی سر در آورد؛ در ابتدا برای روزنامه ها و مجلات و نهایتاً برای تئاتر و سینما. هیچ کدام از فیلمنامه هایی که در دهۀ 1930 نوشت نکتۀ خاصی برای به خاطر سپردن ندارند و همه بخشی از جریان تجاری سینمای فرانسه در آن زمان محسوب می شوند. او مدتی دستیار آناتول لیتواک بود و در همین زمان به عنوان ناظر دوبلۀ فرانسه فیلم های آلمانی به استودیوی اوفا در برلین فرستاده شد و در آنجا تأثیر زیادی از متدهای نوين کار با دوربین اکسپرسیونیست ها - به خصوص لانگ - گرفت. در 1933 مجبور شد برای چند سال به آسایشگاهی درمانی برود و تا 1938 زیر نظر پزشکان زندگی کند. او این دوره سخت در زندگی اش را فرصتی مناسب برای تماشا و مطالعه آدم ها توصیف می کند. در تمام آن سال ها دانشی كامل و همراه با بدبیني آدمي بيمار كه اميدي به زندگي ندارد، درباره نوع بشر به دست آورد. دانشي كه مايه هاي اصلي نخستين فیلمش، قاتل در شماره 21 زندگی می کند (1942) را شكل داد.
با فیلم بعدی اش کلاغ (1943) شهرتی دوپهلو پیدا کرد. در ارزش های سینمایی فیلم و موفقیت آن در نمایش عمومی تردیدی نبود (بعدها تروفو این فیلم را یکی از تأثیرگذارترین فیلم هایی که در کودکی اش دیده، نامید) اما هم زمان زمزمه های گزنده اي شنيده مي شود كه عنوان مي كردند فیلم زیر نظر نازی ها ساخته شده است. در این زمان گوبلز کمپانی کنتینانتال فیلم را در پاریس راه انداخته بود تا خلاء فیلم های سرگرم کننده در غیاب فیلم های ممنوعۀ آمریکایی را پر کند و فيلم ساختن در فرانسه مي توانست بدنامي هنكاري با اشغالگران را ناخواسته به دنبال داشته باشد. به همین دلیل کلوزو در مظان اتهام همکاری با نازی ها قرار گرفت و بعد از آزادی پاریس مدتی ممنوع به کار شد، اما پس از یک دوره موقت بیکاری از 1947 مجدداً شروع به ساختن فیلم کرد. برتران تاورنیه در جواز عبور که درباره روزهای اشغال ساخته از کلوزو رفع اتهام می کند و نشان مي دهد كه او به خاطر نجات جان زنش كه در بند نازي ها بوده مجبور به باج دادن به آن ها شده است. او با ساخت مانون (1949) از اتهام ضد یهودی بودنش تبرئه می شود . در گفتگویی با پل شریدر می گوید: «این فیلم را تماماً با قلبم ساختم». در مانون بسیاری از تجربه های شخصی کلوزو در روابط با زن ها به تصویر کشیده می شود.
با مزد ترس(1953) مرزهای بین المللی را در نوردید و به استاد تعلیق در سینمای اروپا شهرت پیدا کرد. گاه و بیگاه به او هیچکاک فرانسه می گویند که با توجه به پاره ای شباهت های تماتیک در فیلم های این دو کارگردان حرفی دور از منطق به نظر نمی رسد. هیچکاک خیلی مایل بود که حقوق ساخت کتاب مزد ترس را به دست بیاورد اما این فرصت نصیب کلوزو شد. کمی بعد هیچکاک كه به کتاب شیطان صفتان بوالو و نارسژاک علاقه مند شده بود، باز هم از كلوزو عقب ماند و اين كلوزو بود كه امتياز كتاب را بدست آورد و يكي از تيره ترين فيلم هاي تاريخ سينما را بر مبناي آن كارگرداني كرد. بوالو و نارسژاک بعدها برای دل جویی از هیچکاک داستان ازمیان مردگان را که مبنای ساخت سرگیجه قرار گرفت به طور ویژه برای او نوشتند.
کلوزو مراحل شکل گیری یک نقاشی پیکاسو را درمستند معمای پیکاسو(1956) با استادی تمام به تصویر کشید (این فیلم در 1984 جزو میراث ملی فرانسه معرفی شد.) کلوزو با حقیقت (1960) یکی از بهترین نقشهای برژیت باردو را به او داد و از او شخصیتی آسیب پذیر با معصومیتی کودکانه ترسیم کرد که مشابه تصویر مریلین مونرو در ناجورهای هیوستن است که در همان سال ساخته شد. در دهۀ 1960پروژه دوزخ را به علت عود کردن بیماری اش نیمه تمام رها کرد، فیلمی که پس از 30 سال توسط یکی از مریدان کلوزو، کلود شابرول، به سرانجام رسید.
ثبت تلویزیونی بعضی از کنسرت های هربرت فون کارایان در اواخر دهۀ 1960 و اوایل دهۀ1970 از آخرین دفعاتی بود که کلوزوی بیمار پشت دوربین رفت. او کارگردانی دقیق و منضبط بود که کمال گرایی اش می توانست کسانی که برایش کار می کردند به خصوص بازیگرانش را به ستوه بیاورد. كلوزو شخصاً فیلمنامه هایش را می نوشت و تمام جزییات فيلم برداري را روی آن مشخص می کرد. بدبینی و دنیای عاری از طنزش او را در ردیف بزرگترین کارگردانان سینمای سیاه قرار می داد. ضرباهنگ فیلم هایش می توانست اعصاب تماشاگر را بیشتر از هر نمونه پرهیجان آمریکایی به بازی بگیرد،اما زبانش بومی تر و آثارش سیاه تر از آن بودند که راه او را به هالیوود باز کنند. در 1976 تروفو در نامه ای از کلوزو خواست تا دوباره به سینما برگردد :«چرا یک بار دیگر فریاد نزنید اکشن!». اما کلوزو که بیشتر از حد توانش رنج کشیده بود یک سال بعد و با مرگش از دنیای تباه و بیماری که در آثارش نشان می داد خلاص شد.
No comments:
Post a Comment