Thursday, 28 May 2009

Carol Reed




سر کارول رید (1976-1906)

نوشته هايي كه تحت عنوان بيوگرافي فشردۀ كارگردان ها در اين جا منتشر مي شود، كارهايي است كه در طول سال هاي گذشته براي مجلۀ فيلم انجام شده و معمولاً به دوره هاي مختلفي از جشنوارۀ فجر تعلق دارد. ايدۀ اصلي اين نوشته ها، گزارشي فشرده و اطلاعاتي اوليه از كارنامۀ يك فيلم ساز است و اميدوارم اين سري تا جايي كه در توانم باشد ادامه پيدا كند.
اما نكته اي كه لازم مي دانم به آن اشاره كنم تغييراتي است كه در ديدگاه هاي من نسبت به فيلم ها و فيلم سازان پيش آمده و در فاصلۀ دو سه سال، يا بيشتر، بعضي از اظهار نظرهاي صادر شده در اين نوشته ها را بسيار سست و بي بنياد مي بينم. اين مسأله دو دليل مي تواند داشته باشد:
اول – ديدن فيلم هاي نديده از كارنامۀ يك فيلم ساز يا ديدار دوباره با فيلم هايي كه زمان درازي از تماشايشان گذشته و مقالات بسيار كلي و فشردۀ اين چنيني – كه معمولاً در زماني اندك نيز تهيه شده – تنها با اتكاء به خاطره اي دور و محو از فيلم ها نوشته مي شوند. اين شكل از يادداشت ها و فيش نويس ها تنها زماني است كه من خودم را ملزم به تماشاي دوبارۀ همۀ فيلم ها نمي كنم. به نظرم در اين حال تصوير ذهني فيلم و در هم آميختگي بين فيلم و تجربه هاي شخصي به اصالت مطلب كمك خواهد كرد اما اين قضيه گرفتاري هايي نيز به دنبال خواهد داشت كه يادداشت كارول ريد از آن بي بهره نيست!
دوم- تغيير شخصيت يك بينندۀ سينما كه با افزوده شدن به فيلم هاي ديده شده و نحوۀ برخورد او با فيلم ها كه مي تواند تغييرات مهمي را به دنبال خود بياورد. با بالا رفتن سن، سليقه نيز بارها به تجديد نظر در همه چيز دست مي زند و با فاصله گرفتن از پديده ها نگاه ما بيشتر از آن كه ناشي از هيجان ها و تبليغ هاي اوليه باشد، حاصل نيازي دروني است.
مثلاً در معرفي نامۀ من از كارول ريد (به مناسبت صدمين سال تولدش در 2006) چندين غفلت نابخشودني در خود دارد: اول محدود كردن كارنامۀ ريد به مرد سوم، بعد نسبت دادن بعضي از امتيازهاي اين فيلم به ولز (كه با اضافه كردن يك پاراگراف تازه به ابتداي مقاله، خطايم را جبران كردم)، ذكر نكردن نام بت سرنگون (كه حالا براي من با مرد سوم برابري مي كند)، رد شدن از جدا افتاده.
چيزي كه هميشه دربارۀ كارول ريد مورد ترديد بوده و تصادفاً براي من بهانه اي براي احترامي جدي به اين غول سينما، داستان هاي مربوط به مرد سوم است. بسياري اين تصور را داشته و دارند كه مرد سوم بخش مهمي از تأثير خارق العاده اش را مديون اورسن ولز – و نه ريد – بوده است. اين سؤال را سال ها پيش پيتر باگدانوويچ از ولز پرسيد كه آيا او واقعاً سهمي در ساخت فيلم، به خصوص سكانس تعقيب در فاظلاب، داشته يا نه. جواب ولز شنيدني و چكيدۀ سينماي باشكوه سِر كارول ريد است :
He was a hell of a director, himself!
فرزند نامشروع یکی از اعیان انگلیسی در لندن که فامیل مادری اش روی او گذاشته شد. در نوجوانی قصد داشت کشاورز شود حتی برای گذراندن یک دورۀ آموزش های مدرن مرغداری به آمریکا فرستاده شد اما بازیگر به خانه برگشت. در 1924 اولین رُل های کوچکش را در تماشاخانه های لندن به دست آورد. در 1927 دستیار ادگار والاس جنایی نویس معروف شد که قرار بود بعضی از نوشته هایش را روی صحنه ببرد. پس از مرگ والاس به کمپانی آسوشیتد تاکینگ پیکچرز ملحق شد که بعدها به ایلینگ تغییر نام پیدا کرد. در اوایل دهه 1930 دستیار بازیل دین یکی از تهیه کنندگان و کارگردانان متنفذ انگلیسی شد و توانست در 1935 اولین فیلم بلندش را بسازد. فیلم های او تا یک دهه بعد، یعنی تا جنگ جهانی دوم آثار کوچکی بودند که برای تماشاگران بومی ساخته می شدند. به بسیاری از این فیلم ها درخارج از انگلستان دسترسی نیست و ما دقیقاً نمی دانیم در این دوران چه مقدمات سینمایی فراهم شده تا رید را به خلق مجموعه شاهکارهايش در پایان دهۀ 1940 و اوایل دهه بعد برساند. گراهام گرین نویسنده انگلیسی و منتقد سینما از مدافعان سرسخت رید در این زمان است. او درباره اولین فیلم کارگردان در 1935،Midshipman Easy ، که یک ماجرای مفرح دزد دریایی قرن هفدهمی است می نویسد:«بهترین صحنه های جنگی که تا حالا دیده ایم و خیلی پیچیده تر از ادراک بچه ها که مخاطبان اصلی این فیلم هایند» و درباره کمدی ملودرام Laburnum groove 1936)) می نویسد: «بلاخره اولین فیلم قابل ستایش انگلیسی که واقعا مستحقش باشد ساخته شد». و نهایتاً بیشترین حمایتش را متوجه ستارگان به پایین می نگرند (1939) کرد:«تردید دارم که در انگلستان تا به حال فیلمی بهتر از این ساخته شده باشد». اين گراهام گرین بود كه در سال های بعد مسئولیت نوشتن سه فیلمنامه از بهترین آثار رید را به عهده گرفت.
در دوران جنگ کارول رید به ساخت مستندها و فیلمهای تبلیغاتی دست زد. يكي از اين فيلم هاي تبليغاتي، قطار شبانه به مونيخ (1940) است كه ركس هريسون را در نقشي باورنكردني به تماشاگران تحميل مي كند، اما تلاش هاي مستند او در اين دوران از اهميت بيشتري برخوردارند و تأثیر آنها بر سبک شبه مستند فیلم های پس از جنگش مسلم است. بهترین مستند او افتخار حقیقی (1945) بود که به طور مشترک با گارسون کانین کارگردانی کرد و اسکاری برای آن گرفت. پس از جنگ و از 1947 سه سال متمادی جایزه بهترین فیلم "بریتیش فیلم آکادمی" به آثار رید تعلق گرفت، که رکوردی در تاریخ سینمای انگلستان محسوب می شود. اولین آنها جدافتاده (1947) بود، فیلمی درباره آخرین ساعات عمر یکی از اعضای ارتش آزادی بخش ایرلند که در خیابانهای سرمازدۀ لندن سرگردان است. درامی کوبنده که اولین تلفیق جلوه های مستند و اکپرسیونیسم بصری مرد سوم را در آن می توان جستجو کرد. با بت سرنگون(1948) همکاری اش با گرین آغاز می شود که کمال این رابطه را در مرد سوم (1949) باید دید. اين فيلم همه چیز دارد: یک تریلرسیاه، یک مستند، یک فیلم عاشقانه، فیلمی پلیسی با داستانی پر کشش و دقیقاً به خاطر تنوع این صورت ها و انعکاسی بی واسطه ازاروپای ویران است که مرتبا بر پیچیدگی و شکل معماگونه اش افزوده می شود. رید در 1953 لقب سِر گرفت در حالی که اولین کارگردان انگلیسی بود که به داشتن این نشان مفتخر می شد. او با مطرود جزایر (1951) به سراغ جوزف کنراد رفت وبا مامور ما در هاوانا (1959) که ملهم از تجربیات شخصی گراهام گرین در زمان جنگ بود آخرین اقتباس گرینی اش را ساخت.
رید زمانی عنوان کرد: «من به مردم چیزی که خودم می خواهم را می دهم و امیدوارم آنها هم آن را دوست داشته باشند». این حرف البته برای دوران انگلیسی کارگردان درست است اما در دوران آمریکایی بیشتر آن چه که مردم دوست دارند را به آنها می دهد. نمونه اش می تواند مثلث عشقی بسیار موفق بندباز (1956) یا پرتره میکل آنژ در رنج و سرمستی (1965) باشد. بهترین فیلم هالیوودی رید الیور!(1968) اقتباسی موزیکال از الیور تویست است که با طراحی صحنه خیال انگیز و یک فاگین واقعا استثنایی یکی از اولین نسخه هایی است که باید از این کلاسیک انگلیسی ببینید. با تمام دستاوردهای رید در بازی های گرم و درونی بازیگرانش، حرکات و زوایای بی پروای دوربین، ریتمی سریع و از همه مهم تر خلق فضایی سنگین و گرفته که در بیشتر آثار پس از جنگش دیده می شود همچنان او را برای پیکره بی نقصی که در مرد سوم و بت سرنگون تراشیده به خاطر می آوریم.

No comments:

Post a Comment