داستان قديمي مادر و بچه ناخوانده كه بچهاش را به خانوادهاي ثروتمند ميدهد و بعد از چند سالي فيلش ياد هندوستان ميكند - يا در قواعد ملودرام به اصطلاح دلش براي فرزندش تنگ ميشود - داستاني كليشهاي است، اما مثل هميشه مهم اين است كه چطور به كار گرفته شود:
الف) اگر مادر باربارا استنويك باشد به جاي درآوردن اشك تماشاگر و كشاندن فيلم به شبهژانر «كلينكس»، سعي ميكند پدرخوانده فرزندش را اغوا كند، اين ميشود خرق عادت ژانري. پس يك امتياز به نفع هميشه خداحافظ ساخته سيدني لنفيلد.
ب) براي اين كه حق به حقدار برسد هميشه بايد آدمهاي بد يا آدمهايي كه حقوقشان اهميتي كمتر دارد وجود داشته باشند تا كسي كه حق واقعياش است شيء يا فرد مورد نظر را بقاپد. در چنين احوالي فيلم مجبور است بعضي انسانها را احمق و بعضي را خودخواه نشان بدهد تا بتواند آنها را از بازي اخلاقياش حذف و قهرمان را پيروز كند. با اين كه در دنياي واقعي احمق و خودخواه فراوان است، روي پرده، و بهخصوص در ملودرام، اين جنايت است كه سياهي و سفيدي خالص نشان داده شود، چراكه چنين چيزي وجود ندارد، پس يك امتياز منفي براي هميشه خداحافظ.
ج) اگر بازيگري صدا داشته باشد، همه چيز دارد و اين درباره صداي زيبا و شخصيت نجيب اين آكتور عالي انگليسي، هربرت مارشال صدق ميكند. يك امتياز بهخاطر مارشال.
د) وقتي سانسور به هاليوود آمد مجبوري آغاز فيلم را به اين شكل بگذاري كه باربارا جلوي محضر ازدواج منتظر شوهر آيندهاش است كه او در راه تصادف ميكند و باربارا را با يك كودك ك در آينده نزديك متولد خواهد شد تنها ميگذارد. قبل از 1934 اين حرفها نبود و باربارا لازم نبود جلوي محضر منتظر كسي بماند. امتياز منفي كه البته تقصير زمانه بوده است.
ه) سزار رومر آكتور خوبي است و ويكتور ميچر در خلق شخصيت داك هاليدي در كلمنتاين عزيزم از او الهام كوچكي گرفته كه بازيگر نسخه اول بود، اما لنفيلد نقش ژيگولوي اروپايي را در حد يك كاريكاتور بيسليقه براي رومرو تدارك ديده و اينهم يك منفي ديگر.
ساعت بيست دقيقه بعد از نيمه شب شد و براي ديدن يك فيلم از استودوي يونيورسال از پشت ميز بلند خواهم شد. هميشه خداحافظ در 1938 در استوديوهاي فاكس قرن بيستم ساخته شده بود.
No comments:
Post a Comment