شهرام مكري |
واكنش جهاني به رويكرد تازۀ سينماي ايران به ژانر:
خانهتكاني در سَبك
احسان خوشبخت
اخيراً يك كارشناسِ خودمنصوب كردۀ
سينماي ايران در يك فستيوال اروپايي ادعا كرد كه فستيوالهاي بينالمللي
با انتخاب نوع خاصي از سينما از ايران، انواع ديگر سينما و فيلمهاي به اصلاح
نوآورانه در فرم را ناديده ميگيرند. در همان جايي كه كارشناس بيانيهاش را صادر
كرد (كه شباهت زيادي با تصورات رسمي و مظنونانه از فيلمهاي ايراني و جشنوارههاي
جهاني دارد) ماهي و گربه براي تماشاگراني نمايش داده شده بود كه بخش قابل
توجهي ازشان تا بيش از يك ساعت بعد از اتمام نمايش فيلمْ شهرام مكري را رها
نكردند و با طرح انواع سؤالها - از فرم اثر تا محتوي آن – نشان دادند كه كنجكاوي
و بعضاً علاقهشان به اين بخش از سينماي ايران از ارزشي كه براي سينماي (نئو)رئاليستي
ايران و كيارستمي (و دنبالهروهايش) قائلند كمتر نيست.
نمايش موفقيت آميز تابور و ماهي و گربه در چند فستيوال بينالمللي
آغاز كنجكاوي نسبت به «سينماي ديگر» ايران است. اما اين فيلمها هم به اندازۀ درامهاي
نئوراليستي ريشه در جامعۀ امروز ايران دارند و گيرم غيرمستقيم بازتابي حساس از
شرايط كشورند. شهرام مكري و وحيد وكيليفر در مقياسهاي ملي زباني منحصربفرد را
انتخاب كردهاند، زباني كه در بعدي بينالمللي شايد چندان تازه نباشد، اما هر فيلمساز
به سهم خودش چيزي به غناي ژانرهاي عامهپسند عاريت گرفته شده در فيلم اضافه كرده
است.
فيلم تكْ پلانۀ شهرام مكري همانقدر كه وامدار ام سي اشر است به تعزيه نيز شباهت
دارد كه در آن يك فضاي محدود در اختيار گروهي بازيگر قرار ميگيرد تا داستاني كه
هر بينندهاي از پايان آن آگاه است را به شكلي آييني در تكرارهاي بيپايان اجراء
كنند. جهشهاي زماني در خود پرفورمانس نمود دارند و بازيگران ميتوانند در يك حركت
چند روز از ماجراي عاشورا را خلاصه كرده و به دراماتيكترين بخش آن برسند. اهميت
«تكرار» - نمايشي كه هر سال در ماه محرم تكرار ميشود و روايت آن براي قرنها دست
نخورده باقي مانده – براي مكري نه فقط در بازگشتهاي دوباره و
چندبارهاش به يك صحنه (اينباز از زوايهاي متفاوت)، بلكه براي اصرار فرماليستياش
به معطوف كردن نگاه تماشاگر به نحوۀ روايت داستان، به جاي خود داستان، بازميگردد.
تكرار كه ميتواند مايۀ تزلزل يا ملال در فرم روايي يك فيلم باشد در اين جا نكتۀ
«هيجان»آور و بهانۀ ساخته شدن فيلم است.
اگر مكري فيلمهاي Slasher را با
سينماي تجربي پيوند ميدهد، وحيد وكيليفر سينماي علميتخيلي را با سينماي آرام و كمتحرك
(از نظر فضايي و زماني) هنري ايران، نوعي كه از يك اتفاق ساده تا امروز
جريان داشته و در غرب به slow
cinema
(كه باري منفي دارد) شهرت پيدا كرده تلفيق ميكند. بيگانۀ وكيليفر همانقدر كه
شبيه يك كارگر ساختمان در ملودرامي اجتماعي است شبيه به بيگانهها و آدمهاي مسخ
شدۀ ژانر علميتخيلي است، حتي اگر فرضيههاي علمي تخيلي فيلم – كه نه چندان مفهومي
دارد و نه به نظر من اهميتي– از چند صافي سينمايي مختلف گذشتهاند
تا به تابور رسيدهاند. تمام مراحل اجراي مراسم آييني حشرهزدايي با جزييات
نمايش داده ميشود. اين شكل اجرا است كه به عمل او مفهوم ميدهد. چيزي كه فرنگيها
cinema of process ميخوانند. سير داستان، خود داستان
است.
تجربه اين دو فيلم با روايت، زمان و فضا چه به عنوان فيلمي ايراني و چه به
عنوان فيلمي از هر جايي از جهان ارزشهايي انكار نشدني دارد. مطئنمام فيلمهاي
بيشتري در اين دسته وجود دارند كه من هنوز نديدهام، اما برداشتم تا همينجاي كار
اين است كه تصوير بينالمللي سينماي ايران در آينده بيشتر متكي به اين نوع سينما
خواهد بود. امروز جشنوارهها راهحلي موازي براي نمايش فيلمها هستند كه در آن
فيلمها براي تماشاگري كه كيفيتاش بر كميتاش برتري نمايش داده ميشود. اصطلاح «فيلم
جشنوارهاي» بيمعني است، چون جشنواره فقط سينمايي ديگر است كه در آن چشماني
تيزبين به انتظار تماشاي فيلم نشستهاند. جدال با آن مثل اين است كه بگوييد نمايش
اين فيلم براي تماشاگران هوشمند ممنوع است. ترديدي نيست كه تأثير فرهنگي نمايشي
جشنوارهاي ميتواند بيشتر از تأثير آن در اكراني عمومي باشد. در اين حال «سينماي
ديگر» ايران يا هر عنوان ديگري كه ميخواهيد رويش بگذاريد بيشتر از هر زماني فرصت
درخشيدن دارد، سينمايي كه به عنوان تلفيقي هوشمندانه از سينمايي ژانري و فراملي با
مختصات آشناي اين سرزمين آخرين محصول خانهتكاني زيباييشناسي كارگردانان امروزي
ايران محسوب ميشود.
No comments:
Post a Comment