كارِل زمان: ماجراجوي سينما |
يادداشتهايي دربارۀ چند فيلم از پنجاهمين دوره فستيوال فيلم كارلووي واري، جمهوري چك، 2015
كارِل زمان: ماجراجوي سينما (توماس هودان؛
جمهوري چك، 2015)
يكي از اساتيد سينماي فانتزي اروپا كه ردش را ميتوان در دنياي تري گيليام و
تيم برتون هم جستجو كرد (كه هر دو هم در اين فيلم طرف مصاحبه قرار گرفتهاند) در
واقع يك مهندس نابغه تصويرگري و مخترع تكنيكهاي مكانيكي سادهاي بود كه تأثير
خارقالعادهاي روي پرده خلق ميكردند. او كه بيشتر براي اقتباسهاي خلاقانهاش
از رمانهاي ژول ورن شناخته ميشود و زماني پولسازترين فيلمساز چكسلواكي بود
موضوع اين مستند هشتاد دقيقهاي قرار گرفته، فيلمي كه برخلاف ميزانسن با آرتور
پن با تحقيقات درجه يك و بررسي چند بعدي سينماي زِمان همراه است، اما آن
صميميت ديوانهوار نادري را ندارد.
موستانگ (دنيز غمزه ايرگووان؛
تركيه/فرانسه/آلمان، 2015)
وقت آن رسيده كه كسي تحقيقي مفصل بكند - در حد يك كتاب قطور - دربارۀ توليدات
مشترك اروپايي و اين كه چطور بيشترشان از يك الگوي تقريباً ثابت روايي كه بر مبناي
نگاه ليبراليستي اروپاي مركزي و غربي شكل گرفته پيروي ميكنند و سعي دارند سينماي
اجتماعي را با مدلي از سرگرميسازي تلويزيون و سينماي آمريكا (با همين ترتيبي كه
نوشتم) تلفيق كنند: دوربين روي دست براي تأكيد روي «واقعيت»، پايانهاي باز براي
تأكيد به «امروزي» بودن و حركت بين كشورها يا شهرهاي مختلف براي تأكيد به آگاه
بودن از دگرگون شدن مفهوم مرز بعضي از بديهيترين فصل مشتركهاي سينماي اجتماعي
عامالمنفعه اروپاست.
بيشتر فيلمسازان اين دسته درس سينما را در كشورهاي اروپايي يا آمريكاي شمالي
گرفتهاند (ايرگووان فارغالتحصيل فميس است) و انگار همه الگويي از يك سينماي
سرراست – اگرچه پركشش – را آموخته،
تكرار كرده و تثبيت كردهاند كه قابليتهايش جاي سوال دارد. به عبارت ديگر، با اين
كه از مضمون پدرسالاري در موستانگ تا مهاجرت در فيلم بابايي (پايين
را ببينيد) از زمين تا آسمان تفاوت وجود دارد، سبك فيلمها آنچنان تفاوتي ندارند.
موستانگ داستان پنج خواهر نوجوان در
دهكدهاي در شمال تركيه است كه يكي پس از ديگري تسليم سرنوشت سنتي و ازدواج در سن
پايين ميشوند تا اين كه يكي طغيان ميكند. طغيان معنايش گريز از محيط فعلي (خانه
پدري/زندان) و رسيدن به منطقهاي آزاد و محل تلاقي فرهنگهاست، جايي مثل استانبول كه
در آن تفاوتهاي فرهنگي در شلوغي و هياهوي شهر گم ميشود.
اين نوع از سينما نزد تماشاگران جشنوارهاي به شدت محبوبيت دارد، چون علاوه بر
نشان دادن يك «مشكل» اجتماعي در سرزمينهاي «مشكلدار»، فرم روايياش روان و توأم
با يكي دو فراز دراماتيك و داستانهاي فرعي براي القاي طنز و رومانتيسيزم است،
درست مثل فيلمي از دهۀ 1940 استوديوي وارنر، منهاي كمال سبك و ساختار آن.
بابايي (ويسار مورينا؛ كوزوو/ آلمان/
مقدونيه/ فرانسه، 2015)
مثل دنيز غمزه ايرگووان، اين اولين فيلم كارگردانش است كه برايش در كالوويواري
برنده جايزه بهترين كارگرداني شد. فيلم داستان مهاجرت يك پدر و پسر كوزوويي به
آلمان (جايي كه فيلمساز در آن درس سينما خوانده) است، و مثل فيلمِ ترك بخش عمدهاي
از داستان به تصوير كردن محيط استبدادي خانواده بزرگ و پدرسالار ميگذرد، اما بخش
به مراتب تأثيرگذار داستان به اديسۀ پسر براي رساندن خودش به پدرش در آلمان و تلاشهاي
نافرجام آن براي اقامت گرفتن در اروپا اختصاص دارد. فيلم با سكانسي فراموش نشدني
از روياي پسر تمام ميشود، رويايي كه در آن پناهندگي به زنده دفن شدن تشبيه شده
است.
No comments:
Post a Comment