Showing posts with label David Fincher. Show all posts
Showing posts with label David Fincher. Show all posts

Tuesday, 29 July 2014

Warp Without Weft (On David Fincher)

تار، بدونِ پود (و يكي دو استثناء)

يك سال پيش از آن‌كه هفت نظر همه را متوجه پديدۀ فينچر كند كه مثل همه پديده‌هاي امروز آميزه‌اي بود از واقعيت و اغراق اولين نماهاي كارگرداني شده توسط او كشف شده توسط ما - در ويدئوكليپ Love is strong گروه رولينگ استونز ميخكوب كننده بودند. آن‌زمان MTV در اوج تب «ويدئوكليپ مولف»، اسم كارگردان را هم زير اسم قطعه و آلبوم و گروه مي‌نوشت. كيت ريچاردز گروه رولينگ استونز به هيولاي عظيمي تبديل شده بود كه كينگ كونگ‌وار به آسمان‌خراش‌ها لگد مي‌زد. ميك جگر از روي بزرگ‌راه‌ها مي‌پريد. طبل چارلي واتز يك منبع آب عظيم بود كه با چوب‌هايي به بزرگي تير برق روي آن درام مي‌زد. آدم‌هاي اين فيلم كوتاه مضطرب كننده، گيج، بيمار، تنها و ترسناك بودند. وقتي استونزهاي غول‌پيكر از شهر سياه و سفيد دور مي‌شدند و به طرف دشت مي‌رفتند، اسم فينچر آن زير ظاهر مي‌شد.
فيلم‌هاي فينچر روي ايده‌هايي ايده‌هاي پرطمطراق و تكان‌دهنده كه براي رسيدن به هيجان و توجه محض در فيلمي كوتاه مناسب‌ترند بنا شده‌اند. اما فيلم‌نامه‌هاي او هميشه با جزيياتي موثر اين ايده‌ها را پر و بال مي‌دهند و فيلم بزرگ‌ و بزرگ‌تر مي‌شود، اما گسترش آن فقط در سطح است. فينچر تمايل دارد تا جايي كه چشم كار مي‌كند و تمام افق ديد بيننده را تصاوير او اشغال كنند. او مثل اشترنبرگ، افولس و وايلر هنرمند تصاوير متراكم است،؛ اما ايده‌هايش ساده‌تر از آنند كه بتوانند زير بار تصاوير دوام بياورند. در آخر فقط يك صحنه كوچك عايدمان مي‌شود. صحنه‌اي كه مي‌توانست هرچه زودتر ظاهر شود و فيلم را به پايان برساند، در دقيقه چهل، يك ساعت بعد يا پنج ساعت بعد. بنابراين وقتي هميشه كششي براي رسيدن به اين صحنه واپسين وجود دارد، ما با فن‌سالاري منضبط روبروييم. مكانيزمي كه او آفريده آن‌قدر فريبنده هست كه بخواهيم فيلم را بلافاصله يك‌بار ديگر (زودياك)، يا بارها (هفت) ببينيم. اما اگر اين پايان را تصادفاً مثل بنجامين باتن جايي در وسط‌هاي فيلم بگذارد، فيلم يك ساعت قبل از روشن شدن چراغ‌هاي سالن و قبل از آن‌كه آپاراتچي، تماشاگر و منتقد با خبر بشوند، تمام شده است.