Thursday 20 March 2014

Gaslight (1940)

چراغ گاز (تورولد ديكنسٌن، 1940، بريتانيا)
اقتباس ديكنسن از نمايش پاتريك هميلتون كه خانه‌اي خوش‌نام در ميدان پاتني در غرب لندن را به لانۀ ترس و جنون تدريجي براي زني ويكتوريايي تبديل مي‌كند، اقتباسي است خوب. اما بهتر از آن فيلمي است كه به دنبال موفقيت نسخۀ انگليسي در هاليوود و به كارگرداني جرج كيوكر ساخته شد. اگرچه آنتون والبروك و دايانا وينيارد فوق‌العاده‌اند، اما شارل بويه و اينگريد برگمن فوق‌العاده‌ترند، شايد به خاطر اين‌كه تهيه كننده نسخۀ آمريكايي، ديويد سلزنيك، وقتي نسخۀ انگليسي را ديد فقط به برگمن فكر مي‌كرد و اين كه چطور اين داستان براي معصوميت او و شكنندگي روح ضعيف و شفافش نوشته شده. سلزنيك كه يد طولايي در حرام‌زادگي‌هاي از نوع مختلف داشت، دستور داد تمام نگاتيوهاي نسخۀ انگليسي را جمع‌آوري كرده و نابود كنند، اما خوشبختانه ديكنسن يك نسخۀ مخفي براي خودش كپي كرد كه بعدها به انيستتوي فيلم بريتانيا اهدا شد و مبناي اين مرمت تازه قرار گرفت. ديكنسن اين فيلم را تلاشي براي تصوير كردن تاريك‌ترين وجهه شخصيت مردان عصر ويكتوريا، يعني تلقي آن‌ها و رفتارشان با زنان مي‌داند.
فراموش نشدني‌ترين نقش فيلم از آن ويكتور پتينگِلِ كميك، فربه و تيزهوش است كه در نسخۀ آمريكايي با متانت دلرباي جوزف كاتني جايگزين شده كه وجهه‌اي باروك به هر فيلمي كه در آن ظاهر شود مي‌دهد.

Wednesday 19 March 2014

Ni Liv (1957)

نٌه جان (آرنه اسكوئن، 1957، نروژ)

اين احتمالاً غيرمنتظره‌ترين فيلم فستيوال بود، كشفي مطبوع از سينماي مهجورماندۀ نروژ كه تم محوري‌اش مبارزات مردم نروژ بر عليه نازي‌ها در زمان اشغال اين كشور در جنگ جهاني دوم است. اما به جاي سيري تاريخي، فيلم ترجيح مي‌دهد داستان يك فرار از شمال نروژ به جزاير شِت‌لند در شمال بريتانيا را دنبال كند و داستان مردي را كه مثل گربه نه جان دارد، هر بار تا دم مرگ مي‌رود، اما زنده بازمي‌گردد.

Monday 17 March 2014

Victim (1961)

قرباني (بازيل ديردِن، 1961، بريتانيا)

اين كلاسيك انگليسي كه بين سينماي نوآر و كوئير با ذكاوت گام برمي‌دارد مدتي است كه توسط كمپاني آمريكايي كرايتريون در مجموعه‌اي به نام «لندن زيرزميني» كه آثار استاد كهنه‌كار ديردن را گردآورده‌ منتشر شده است، اما به هر حال تماشاي مرمت ITV از فيلم مثل اين بود كه يكي از بشقاب‌هاي چيني قرن پانزدهمي را زير آب بگيري (اگر اين كار را قبلاً نكرده‌ايد بگذاريد بگوييم تأثيرش مثل چيست: انگار كه بشقاب را دوباره از نو رنگ كني، همه چيز زنده مي‌شود و برق مي‌زند) و تازه متوجه عمق حضور سايه‌هاي تاريك در صحنه‌هاي داخلي اين فيلم به شدت كلاستروفوبيك شوي.

Sunday 16 March 2014

Vaghe stelle dell'Orsa (1965)


ساندرا [عنوان اصلي: Vaghe stelle dell'Orsa] (لوكينو ويسكونتي، 1965، ايتاليا)

دو فرزند خانواده‌اي اشرافي به زادگاهشان برمي‌گردند، جايي كه قصري خالي منتظرشان است و مادري نيمه مجنون كه تحت نظارت پزشك محلي در يك آسايشگاه نگهداري مي‌شود. همۀ داستان دربارۀ يك گور است كه در آن پدر خانواده كه دانشمندي يهودي بوده و در آشوييتز كشته شده دفن شده است. سفر بچه‌ها به خانه و وابستگي عميق و غيرعادي بين خواهر و برادر بهانه‌اي مي‌شود براي نقب زدن به گذشته‌اي بيمار، دردناك و تصويري از آينده‌اي نوميدانه كه با تم محبوبِ ويسكونتي، سقوط اشرافيت، انطباقي درخور پيدا كرده است. فيلم‌برداري فيلم از قصرهاي توسكاني و كلوديا كاردينالۀ دست نيافتني به شكوه و زيبايي سوژه‌هاي فيلم‌برداري است و ريتم آرام و فضايي كه بوي تراژدي‌هاي يوناني مي‌دهد را به دقت يك مرقع‌كار خلق كرده است.