Thursday 14 June 2012

On Dubbing

 

اين مقاله به شكلي منطقي و روشن به بررسي زيان‌هايي مي‌پردازد كه از جانب دوبله متوجه روايت و يك‌دستي تجربۀ فيلم ديدن مي‌شود. تقريباً با همۀ ديدگاه‌هاي آن موافقم، منهاي كنايه‌اش به بعضي از قواعد غيررئاليستي سينما كه برخلاف ادعاي وات الزاماً بي‌معني يا پيش و پا افتاده نيستند.
مايکل وات متولد فيلادلفيا، استاد دانشگاه کلمبيا و استاد زبان انگليسي در اسپانياست. اين مقالۀ او در شمارۀ 29 مجلۀ قديمي و حالا فقط اينترنتي «برايت لايت فيلم ژورنال» (جولاي 2000) به چاپ رسيده است. ترجمه اين مقاله حدود شش يا هفت سال پيش براي شمارۀ ويژه دوبله در كتاب سال سينماي ماهنامۀ فيلم و به سفارش نيما حسني‌نسب انجام شده، اما به دلايلي كه حدس زدنش دشوار نيست نيما اين مقاله را در پرونده ستايش‌آميزش از دوبله استفاده نكرد. بعدها ماهنامۀ هنر در سال 1386 آن را چاپ كرد و اخيراً در يكي از اولين مجموعه‌هاي نسبتاً «ضددوبله» ادبيات سينمايي ايران در ماهنامه 24 تجديد چاپ شد. شخصاً بايد اعتراف كنم دوبله را به هيچ صورتي نمي‌توانم تحمل كنم و در حال حاضر كوچك‌ترين ضرورتي براي تدوام آن در سينما نمي‌بينم. البته سينماي تجاري مقتضيات خودش را دارد و هنوز مردم ترجيح مي‌دهم فيلم را دوبله شده ببينند تا با زيرنويس. همين‌طور مي‌توانم حدس بزنم اگر دوبله حذف شود بيش‌تر منتقدان سينمايي ايران كارشان را از دست خواهند داد، بنابراين بعيد است در سال‌‌هاي آتي بساط دوبله برچيده شود.

دوبلاژ و لطمه به تجربۀ سينمايي  
شما به زبان من حرف مي‌زنيد؟
مايکل وات      

بين دوستداران سينما امروزه توافقي کامل دربارۀ پديدۀ رنگ کردن کامپيوتري فيلم‌‌هاي کلاسيک وجود دارد و همه متفق‌القولند که اين عمل جنايتي در حق اثر هنري است. سينما دوستان، منتقدان و هنرمندان با هم صدايي کامل در اين مورد تقريباً ريشه اين کار دور از خِرَد را خشکانده‌اند.
همين‌طور جامعۀ سينمايي به مثله کردن فيلم‌هاي وايداسکرين براي عرضه ويدئويي يا نمايش در تلويزيون که اصطلاحاً Pan & Scan گفته مي‌شود و کادر اصلي فيلم را نابود مي‌کند اعتراضي يکسان داشته‌اند؛ يا کوتاه کردن زمان فيلم‌ها در پخش تلويزيوني براي قطع‌هاي مربوط به آگهي و جور کردن زمان برنامه‌ها و از اين دست لطمات.
همۀ اين کارها نابخشودني‌اند اما چيزي وجود دارد که از تمام اين موارد بدتر است و در آمريکا هنوز وجود دارد. اين گناه كبيره دوبله فيلم است.

زماني که استعدادهاي مشهور هاليوود با کمال ميل رهسپار واشنگتن شدند تا صداي اعتراض خود را به رنگ کردن فيلم‌ها در کميتۀ شنود سِنا بلند کنند اين صنعت تکاني خورد ولي به نظر مي‌آيد هيچ کس ميل ندارد تا براي اعتراض به دوبله انگليسي فيلم‌هاي خارجي و دوبله خارجي آثار توليدي در اين جا حرکتي از خود نشان بدهد.
طرفداران دوبله- و متعاقباً طرفداران زيرنويس کردن فيلم‌ها با حروف خيلي درشت- از اين عمل دفاع مي‌کنند و استدلال‌هاي آنها گهگاه منطقي و بعضي مواقع بسيار دور از ادراک است. آنها به شما خواهند گفت که فيلم‌هاي آمريکايي عمدۀ بازار دنيا را در اختيار دارند و اگر قرار باشد به جاي دوبله، زيرنويس بشوند طبق آمار 99 درصد مردم علاقه‌اي به خواندن زيرنويس‌ها ندارند و سينماي آمريکا درصد عظيمي از تماشاگرانش را به همين دليل از دست خواهد داد. اجتماعي‌ترها دفاعي غير قابل رد کردن مي‌کنند و مي‌گويند اين کار مشاغل زيادي توليد مي‌کند و اين حرف آن‌ها هم درست است چون زيرنويس کردن فقط يک مترجم مي‌خواهد و يک نفر کامپيوتردان ولي دوبلاژ نياز به گوينده‌هاي مرد و زن و مدير دوبلاژ و تکنيسين‌ها دارد.
اما استدلال‌هاي بي‌ربط بيشتر به درد خنديدن مي‌خورند. مثلاً اين که ممکن نيست که تصاوير را از يک طرف دنبال کرد و زيرنويس را به طور هم زمان خواند. يا اين که هيچ کس نمي‌تواند متوجه تفاوت بين فيلمي که دوبله پخش مي‌شود با صداي اصلي بازيگر بشود. در اروپا خواهيد شنيد که مردم به صداي مثلاً فرانسوي يا ايتاليايي جک نيکسون عادت کرده‌اند و ديگر نمي‌توانند صداي واقعي خود او را بشنوند.
مبناي تمام اين جروبحث‌ها براي موافقان دوبله اين است که با دوبلاژ چيزي از دست نمي‌رود و تازه فيلم براي توده‌اي گسترده‌تر از مردم قابل تماشا مي‌شود و يک گوينده خوب مي‌تواند تُن صداي بازيگر را چنان خوب ادا کند که تفاوتي با اصل نداشته باشد.
آن دسته از ما که با شنيدن صداي اصلي ستارگان سينما و فيلم‌هاي خارجي بزرگ شده‌اند - در زماني که فقط زيرنويس وجود داشت- مي‌دانند که اين استدلال‌ها تماماً پوچ هستند. اين مهم است که کاترين هپبورن را با صداي خودش بشنويد و همينطور ژرار دوپارديو و مکس فون سيدو و توشيرو ميفونه. بخش بزرگي از ايفاي هر نقش در صداي بازيگر نهفته است و دوبلاژ اين بخش بزرگ را به خاطر منافع صرفاً تجاري از بين مي‌برد.
به اين هم فکر کنيد که تعداد آدم‌هاي دخيل در دوبله در کشورهاي مختلف از تعداد مشخصي فراتر نيست، بنابراين يک دوبلور مجبور مي‌شود به جاي چند بازيگر حرف بزند. مثلاً در اسپانيا يک نفر به جاي بروس ويليس، کوين کاستنر، و ويليام دافو حرف مي‌زند. حالا چه مي‌شود اگر چند هنرپيشه که گوينده‌شان يکسان است با هم در يک فيلم بازي كرده باشند؟
بالطبع اين سريال سيمپسون‌ها نيست که هري شيرر به جاي همه در اتاق دوبلاژ حرف بزند و فقط کمي صداها را دستکاري کند. وقتي مخمصه (1995، مايکل مان) در اسپانيا به نمايش درآمد يک‌دفعه استوديوي دوبلاژ ديد که در گذشته هميشه يک نفر به جاي آل پاچينو و رابرت دنيرو حرف مي‌زده و حالا بايد در يک فيلم به جاي هر دو حرف بزند. در نتيجه آنها مجبور شدند تغييراتي در صداي پاچينو بدهند و همين تعداد قابل توجهي از سينماروها را که به صداي پاچينو عادت کرده بودند آزار داد و به فروش فيلم لطمه زد.
در نمونه‌هاي ديگر به خاطر پايين نگهداشتن هزينه‌هاي دوبله و مشکل استخدام کودکان و قوانين سخت و دشواري‌هاي آن بزرگسالان با تقليد صداي بچه‌ها نقش‌هاي کودکان را دوبله مي‌کنند که اين ديگر شاهکار است. تازه تغيير صداي اصلي هنرپيشه‌ها و لطماتي که به نقش وارد مي‌شود يکي از چندين بلايي است که در موقع دوبلاژ بر سر فيلم مي‌آيد. در بعضي موارد مي‌بينيد که دوبله، بدون اين که ضرورتي داشته باشد، ساختار و حتي طرح داستاني فيلمي که داريد تماشا مي‌کنيد را دگرگون کرده است.
حالا تصور کنيد که يک نقش اسپانيايي را در يک مجموعۀ غير اسپانيايي چگونه بايد به اسپانيايي دوبله کرد! اگر موضوع صحنه‌اي اين باشد که يک نفر دارد اسپانيايي حرف مي‌زند و چند آدم انگليسي حرف‌هاي او را نمي‌فهمند چطوري بايد اين صحنه را در اسپانيا دوبله کرد. اين مشکل به خصوص در فيلم‌هاي آمريکايي که جمعيت اسپانيايي زبان زيادي وجود دارند و متناوباً در فيلم‌ها ظاهر مي‌شوند دو چندان مي‌شود.
صنعت دوبلاژ چند راه براي روبرو شدن با اين مشکل دارد که هيچ‌کدامش باعث حفظ اصالت و شکل اصلي صفحۀ مورد نظر نمي‌شود.
اولين راه حل اين است که زبان گفتاري مرد اسپانيايي زبان عوض شود و فرض کنيم که او اصلاً کس ديگري است. در دوبلۀ پچوليا (ريچارد لستر، 1968) اين ترفند بکار گرفته شده است. در جايي از نسخۀ اصل اين فيلم جورج سي اسکات مأموريت دارد تا چکي را از طرف پچوليا (جولي کريستي) به دست يک مکزيکي برساند. اما او نمي‌داند که چطور بايد مردي اسپانيايي زبان را پيدا کند در حالي که نه خودش اسپانيايي بلد است و نه طرف مکزيکي‌اش انگليسي. بالاخره او به يک دسته هيپي برخورد مي‌کند که بين آنها يکي زبان اسپانيايي بلد است اما علاقه‌اي به قاطي شدن در ماجرا ندارد.
در نسخۀ دوبله، مکزيکي يک‌دفعه تبديل شده به ايتاليايي و بالطبع جورج سي اسکات يک دکتر آمريکايي اسپانيايي زبان در يک شهر آمريکايي اسپانيايي زبان! و مشکل فقط عدم ارتباط با يک مرد ايتاليايي است. خيلي مضحک است که حالا او بايد در اين محله سن‌فرانسيسکو دنبال يکي که زبان ايتاليايي بلد باشد برود.
اصل ماجرا منطقي است چون در سن فرانسيسکو خيلي آدم اسپانيايي زبان وجود دارد و به سختي به ايتاليايي‌ها برمي‌خوريد. شنيع‌ترين راه حل دوبلۀ شخصيت اسپانيايي پوشاندن تمام شکاف‌هايي است که در گفتگوي ميان دو آدم که زبان هم را نمي‌فهمند حادث مي‌شود و در اين مشکل دوبلاژ، شخصيت‌ها بدون هيچ لکنتي با هم گفتگو مي‌کنند و مثلاً در جايي که اين مکالمه رد و بدل مي‌شود:
مرد انگليسي زبان- «نمي‌فهمم چه مي‌گوئيد، من اسپانيايي حرف نمي‌زنم!».
مرد اسپانيايي زبان- «متأسفم من اصلاً سر در نمي‌آورم»
گويندگان قضيه را سر راست کرده و اين دو مرد در حال گفتگو دربارۀ وضعيت هوا يا هر موضوع با ربط ديگري در طول داستان نشان مي‌دهند. مشابه اين تغيير در با من برقص (1998) اتفاق مي‌افتد. شاين که به تازگي از کوبا به آمريکا برگشته درمي‌يابد که ونسا ال. ويليامز اصرار دارد با او اسپانيايي حرف بزند و او مؤدبانه ويليامز را متوجه اين نکته مي‌کند که انگليسي مي‌داند و نيازي به اسپانيايي حرف زدن نيست. در نسخۀ دوبله شده ويليامز چند کلمه دست و پا شکسته اسپانيايي به زبان مي‌آورد و شاين از او تشکر مي‌کند که او را از ايستگاه اتوبوس همراهي خواهد کرد!
اما از همه بامزه‌تر وقتي است که آنها در خانه به يک راديوي محلي تکزاس گوش مي‌کنند و در آن آهنگي اسپانيايي پخش مي‌شود و شاين براي ونسا ويليامز معني آن را توضيح مي‌دهد.
هنوز نمونه‌هاي سوررئال‌تر و تأثيرگذارتري از ذوق به خرج دادن دوبلورها در مرتفع کردن مشکل عدم ارتباط بين اسپانيايي زبان‌ها و انگليسي زبان‌ها در فيلم‌هاي آمريکايي وجود دارد. در تومبستون (1993) يک دسته از گرينگوها (در مکزيکي به آمريکايي‌ها گرينگو مي‌گويند) با رقيبان مکزيکي‌شان ملاقاتي دارند. يک آريزونيايي که اسپانيايي مي‌داند مسئوليت ترجمه گفتگوي بين دو دسته را به عهده دارد.

خب حالا او بايد در شرايطي که همه اسپانيايي حرف مي‌زنند چه کاري انجام دهد؟ راه حل اين است که با آمريکايي‌ها با اسپانيايي کاستلوي بي‌نقصي حرف مي‌زند و همان‌ها را براي مکزيکي‌ها با لهجۀ مکزيکي تکرار مي‌کند درست مثل اين که آمريکاي شمالي‌ها و استراليايي‌ها همديگر را نفهمند و نياز به مترجم پيدا کنند. در ابتداي قدرت (سيدني لومت 1986) ريچار گر درگير نا‌آرامي‌هاي سياسي در مکزيک است. در اين قسمت حرف‌هاي او را دوبله نکرده‌اند و او هم يک کلمه اسپانيايي نمي‌داند و مطلقاً نمي‌فهمد دور و برش چه خبر است. اما به محض اينکه پايش را از مرز اين طرف مي‌گذارد شروع مي‌کند به اسپانيايي حرف زدن مثل بلبل. در کنار اين‌ها مشکل بزرگ و رايج ديگري هم وجود دارد و آن وقتي است که يکي از يک خارجي سؤال مي‌کند که آيا انگليسي مي‌داند يا نه؟ خيلي دور از منطق است که يک نفر از ابتداي فيلم آلماني، ايتاليايي يا اسپانيايي حرف زده و يک‌دفعه از يکي ديگر بپرسد «ببخشيد شما انگليسي حرف مي‌زنيد؟» ولي مشکل اين که مثلاً در دوبلۀ آلماني طرف بپرسد «ببخشيد شما آلماني حرف مي‌زنيد؟» در صورتي که او پل نيومن يا جوليا رابرتز باشد کمتر از دوبله بي‌تحريف آن نيست. اگر يک رانندۀ تاکسي لوس آنجلسي از يک مکزيکي بپرسد که شما آلماني حرف مي‌زنيد يا نه و جواب مکزيکي هم بله باشد ديگر از همه پيچيده‌تر مي‌شود. اگر چنين صحنه‌اي را در سينمايي در مونيخ تماشا کنيد در حالي که همۀ تماشاگران مي‌دانند ماجرا در لوس آنجلس رخ مي‌دهد ديگر بَد از بَدتر است و تازه ممکن است يک آلماني واقعي هم کمي بعد در فيلم پيدايش شود.
راه حل؟ پرسش مذکور را به شکلي به کار ببريد که هيج کس آن را تا به حال بکار نبرده باشد. از يک خارجي بپرسيد: «شما به زبان من حرف مي‌زنيد؟»
بله در آغاز نسخۀ دوبله پالپ فيکشن (1994 تارانتينو) ساموئل جکسون با حالتي ديوانه‌وار درخواستي از فرانک وِيلي وحشتزده مي‌کند و وِيلي کاملاً عصبي در جواب سؤال مي‌گويد «چي؟ تو به زبان من حرف مي‌زني؟ تو به زبان من حرف مي‌زني!!» زبانِ من. اين مثال مبهم و سربسته نشان مي‌دهد که نبايد چنين کرد. اهميتي ندارد که همۀ آدم‌هاي بومي که به زبان‌هايي مثل انگليسي، فرانسه، آلماني و اسپانيايي حرف مي‌زنند هيچ وقت چنين چيزي را نمي‌گويند («شما به زبان من حرف مي‌زنيد؟»). آنها وقتي مي‌خواهند بدانند که مثلاً کسي آلماني مي‌داند يا نه مي‌پرسند Sprechen Sie Deutsch?
تمام تکنيک‌ها و روش‌هاي فوق به سختي قابل قبولند و معمولاً بيشتر خنده آورند تا حل کنندۀ مشکلات مربوط به گفتگوي يک آدم با آدمي ديگر از دو زبان مختلف در يک فيلم دوبله شده به يکي از اين دو زبان يا به زبان سوم.
دوبلۀ يک فيلم امروزي تنها محدود به گفتگوي نرمال دو آدم در شرايط عادي نمي‌شود. صداي گويندۀ راديو، صداها در شرايط سخت مثلاً در يک بندر پر از سر و صداي محيط و ده‌ها نمونۀ ديگر که متأسفانه به علت محدوديت تکنيکي استوديوهاي دوبلۀ خارجي- برخلاف قدرت روزافزون استوديوهاي صداگذاري هاليوود- از دست مي‌رود. براي فيلم‌هاي پر خرج با صداهاي خاص- مثل فيلم‌هاي علمي تخيلي- تمامي تلاش فيلمساز و گروه او دست آخر در دوبله تبديل مي‌شود به صداي يکي از کامپيوترهاي ما قبل تاريخ سريال پيشتازان فضا. يکي ديگر از مشکلات مربوط به صداهاي کامپيوتري وقتي است که يک صداي غير انگليسي کامپيوتري فرايندهايي مانند Downloading يا اصطلاحاتي مثل Access Denied يا File not found را به شکلي مضحک تلفظ مي‌کند.
يکي ديگر از دردسرهاي دوبله خواندن تيتر روزنامه‌ها يا اعلان‌هايي است که هنرپيشه‌ها به آن نگاه مي‌کنند. در واقعيت کسي آن چه را که مي‌خواند براي هم زبان‌هايش با صداي بلند تکرار نمي‌کند. مثلاً در يک وسترن قهرمان‌ها به يک حصار نزديک مي‌شوند که بالاي آن نوشته «بنا به دستور کلانتر ورود ممنوع!» و يک دفعه از ناکجا آباد صدايي مي‌آيد که «پروبيدو ال پاسو پُر اُردِن دِل شريفِ» و نمي‌دانيم که اين روح مترجم اسپانيايي کجاي فيلم پنهان شده که مسائل را برايمان تسهيل کند.
البته اين روزها خوشبختانه زيرنويس براي صحنه‌هايي اين چنيني مرسوم شده ولي هنوز تيتر روزنامه‌ها با صداي بلند- درست مثل روزنامه فروش‌هاي سر چهارراه- خوانده مي‌شود و گويي پشت تصوير کسي واقعاً روزنامه را به دست گرفته و دارد تبليغ مي‌کند در حالي که نماي اصلي صرفاً نگاه خاموش بازيگر به صفحۀ اصلي روزنامه است.
اين با صداي بلند خواندن براي آسان کردن فهم موضوع موقع خواندن نامه‌ها در نسخۀ دوبله نيز اتفاق مي‌افتد. البته اين ترفند در خود فيلم‌هاي هاليوودي هم متناوباً ظاهر مي‌شود و اسباب شوخي و تفريح است وقتي که کسي نامه را باز مي‌کند و شروع به خواندن آن مي‌کند و ناگهان صداي نويسندۀ نامه روي تصوير مي‌آيد و خودش شخصاً شروع به قرائت آن مي‌کند. اين کار را در فيلم‌هاي قديمي انجام مي‌دادند اما امروزه به ندرت از آن استفاده مي‌شود. فراموش نکنيم حتي همان موقع هم مايکل کورتيز در صحنۀ انتظار ريک (بوگارت) در ايستگاه قطار کازابلانکا وقتي که نامه الزا به دستش مي‌رسد آن را نمي‌خواند بلکه دوربين آن قدر روي آن مي‌ماند تا نوشته خوانده شود و قطرات باران آن را محو کند. اين شکل ظريف برخورد با داستان بالطبع در تمامي نسخه‌هاي دوبله شدۀ فيلم تباه مي‌شود. البته هر چند وقت يک‌بار کارگرداني مانند کوبريک پيدا مي‌شود که به دوبله فيلم‌هايش به زبان‌هاي مختلف شخصاً نظارت مي‌کند و نامه‌ها و نوشته‌هاي مياني مهم را دوباره به همان زبان‌ها فيلم‌برداري مي‌کند. در تلألو (1980) وقتي شلي دووال سراغ نوشته‌هاي جک نيکسون مي‌رود جملۀ «همه‌اش کار و بدون هيچ تفريحي. اين قضيه جک را پسر کودني کرده است» را مي‌بيند، کوبريک نسخۀ اسپانيايي اين نما را هم گرفته است و چيزي غير طبيعي و تحميلي به نظر نمي‌رسد. عيناً همين کار براي چند يادداشت که تام کروز در چشمان کاملاً بسته مي‌خواند تکرار شده است.
آيا چيزي به نام دوبلۀ خوب و دوبلۀ بد وجود دارد؟ بدون ترديد بله.
هميشه دو سه راه براي ترجمه يک جمله به زبان ديگر وجود دارد و استوديو معمولاً آن يکي را انتخاب مي‌کند که با حرکاتِ لبِ بازيگر و طول جملۀ به زبان اصلي جور در بيايد. نتيجۀ اين کار در سراسر دنيا کاملاً متفاوت است. هر کس که با تماشاي فيلم‌هاي گلادياتوري بزرگ شده مي‌توان بفهمد، دوبله بد واقعاً يعني چه. هميشه اين احساس وجود داشته که کشورهاي مصرف کنندۀ غير آمريکايي مانند ايتاليايي‌ها و ژاپني‌ها مروج دوبله بدند ولي تا به حال هيچ کس به پخش کننده‌هاي آمريکايي و دوبله‌هاي ناهنجارشان اعتراضي نکرده است. آيا زيرنويس کردن فيلم‌ها به جاي دوبله همه چيز را حل مي‌کند؟ نه پاسخ منفي است.
در اين شکل هم مشکلاتي وجود خواهد داشت. مثلاً در مستند حقيقت يا جسارت (1991) که دربارۀ تور مدوناست، جايي در شوخي با يک رقصندۀ مذکر گروه، مدونا با کلمۀ poll (رأي‌گيري) بازي مي‌کند و بعد اين کلمه را در نوع بکارگيري‌اش به pole (تير چراغ برق) تعبير مي‌کند. هر دو عيناً مثل هم تلفظ مي‌شوند و مدونا در واقع با اين کار شوخي رکيکي با هم گروهش مي‌کند.
در دوبله اسپانيايي poll به sondeo (بررسي کردن و پيمايش) ترجمه شده و کاربرد دوم کلمه کاملاً از بين رفته است. حالا اگر قرار بود اين فيلم زيرنويس شود باز هم اين مشکل وجود داشت ولي لااقل در اين حالت با شنيدن صداي اصلي‌ شانس درک شوخي براي عده‌اي وجود داشت.
آيا دوبله به اين زودي‌ها از بين خواهد رفت؟ نه کاملاً. چرا که هنوز خيلي از سينماروها با آن موافقند و خواندن زيرنويس را ملال‌آور مي‌دانند. همينطور دوبله صنعت بزرگي است که انحلال آن آدم‌هاي زيادي را بيکار خواهد کرد و تمام اين‌ها براي چه؟ براي اين که صداي اصلي آقاي جرمي آيرونز را بشنويم؟ در آمريکا خوشبختانه زيرنويس کردن فيلمهاي اروپايي دارد رايج مي‌شود و شما امروز مي‌توانيد کاترين دنوو و روبرتو بنيني را با صداي اصلي خودشان ببيند. اما هنوز براي فيلم‌هاي آمريکايي که صادر مي‌شوند اين قضيه اتفاق نيافتاده است و هيچ حرکتي هم مشاهده نمي‌شود.
مثلاً به کرات ديده‌ام که بازيگري آمريکايي به برنامه‌اي تلويزيوني در يک کشور اروپايي دعوت مي‌شود و در همان برنامه و در مقابل چشم‌هاي اين بازيگر صحنه‌اي از جديدترين فيلم او را با دوبلۀ ايتاليايي نشان مي‌دهند بدون اين که آب از آب تکان بخورد. از اين متنفرم که به بدترين حالت قضيه فکر کنم و بگويم اين آدم‌ها زماني که براي رنگ کردن فيلم‌ها سر و صدا راه انداختند نفعي در قضيه نداشتند اما حالا که منافع مادي خودشان در ميان است «هنر» را فراموش مي‌کنند و خاموش مي‌نشينند.
به خاطر همۀ دوستداران سينما در تمامي کشورها بياييد اميدوار باشيم که روزي صنعت فيلمسازي اين عمل نابود کنندۀ اصالت فيلم را ترک کند.

No comments:

Post a Comment