دربارۀ فيلم تازۀ پدرو آلمودوار، Los amantes pasajeros
اهل تهران؛ گمشده
بر فراز لامانچا
پدرو آلمودوار
در دهه ۱۹۸۰ آوازی
خواند که بین اسپانیاییهای دوره گذار به دموکراسی بسیار مشهور شد. ترجیعبند اصلی
اين آهنگ مسخره، اساساً بیمعنا و بینهایت دهه هشتادی هست «اهل تهرانم» و در آن
تهرانی بودن خصلتی سوررئالیستی است که آلمودوار برای عجیب و غریب بودن، بیاعتنایی
به اصول و تأیید روحیۀ «بگذار این دو روز باقی را خوش باشیم» به کار برده است. تماشاگر
او در اسپانیای آن سالها مردمی بودند که میخواستند مدرن باشند و تشنۀ تغییر بودند.
در عین حال حالشان از سالها آشفتگی سیاسی در اسپانیا بد بود. سینمای آلمودوار مثل
آواز «اهل تهرانم» دعوتی بودند به شوخی با خود. زیر و رو کردن خود و پیدا کردن رازها
با سَبکی مفرح، سبُک، عامیانه، تلویزیونی.
شخصاً نمیتوانم
تصور کنم که در آغاز راه آلمودوار خود را در آینده کارگردانی بزرگ و صاحبنام میدیده
که در اسکار ستارگان زن هالیوود (مریل استریپ، کیت وینسلت، نیکول کیدمن) برای درخواست
بازی در فیلم بعدیاش جلویش صف ببندد. او باور نمیکرد شوخیهای سبک و نیشدار و بعضاً
وقیحش اولاً بتواند تماشاگر سنتی اسپانیایی با تربیت کاتولیک را به سینماها بکشاند
(که در کمال تعجب چنین کرد) و بعد بتواند کن و اسکار را درنوردد، که برای نیل به این
مقصود داستانهای دراماتیک با روایتهایی که در فرهنگهای غیراسپانیایی هم معنایی داشتند
را جایگزین کمدی کرد. در هر دو دوره رابطه جنسیت با هویت فردی و اجتماعی مهمترین عنصر
روایت بود و پلات با مجموعهای از چرخشهای غیرمنتظره، تصادفها، سوءتفاهمها و جابجاییها
سامان مییافت، روشی که بالیوود قبلاً به کرات از آن بهره گرفته بود.
اما برای آلمودوار
رجوع به چنین سنت سینمایی که اگر نه سطحی، اما بسیار تجاری قلمداد میشد، جسارتی تعمدی
بود برای به کارگرفتن هر عنصر «کیچ» و فرهنگِ غیرآکادمیک برای نشان دادن قابلیتهای
این خرده فرهنگهای نادیده گرفته شده در ارائه تفسیری از جامعه. و بلاخره اثبات اين
نكته كه اين فرهنگها ميتوانند با تفاسیر هنر والا یا هنرِ هِتِرسکسوئل، کاتولیک و
سفیدپوستِ اسپانیایی برابری کند.
فیلم تازه پدرو
آلمودوار، عشاق درگذار، بازگشتی است به روزهای آغاز کار، فیلمهای کمدی و سرخوشیِ بیمعنایِ
«اهل تهرانم».
Los
amantes pasajeros داستان هواپیمایی است که از مادرید میپرد تا در مکزیکوسیتی به زمین بنشیند،
اما نقصی تکنیکی و باز نشدن چرخها مانع ادامۀ سفر میشود و هواپیما مجبور است ساعات
متمادی بالای آسمان لامانچا – محل تولد آلمودوار و دن کیشوت – بچرخد تا فرودگاهی
با باند خالی برای فرودی توأم با خطر پیدا شود. تمام فیلم در حین این چند ساعت سرگردانی
در آسمان لامانچا میگذرد و روابط اغراق شدۀ بین دو خلبان، سه مهماندار مرد و مسافران
بخش درجه یک [بیزنس کلس] هواپیما را نشان میدهد. بعد از اینکه مسافران بخش عادی هواپیما
با داروی خوابآور به نسیان میروند، درام یا در واقع کمدیِ فیلم در کابین خلبان و
بخش درجه یک هواپیما شروع میشود. برای فراموشی خطر قریبالوقوع و حتی احتمال مرگ نوعی
بیخیالی و آنارشی اخلاقی به کابین حاکم میشود که الکل و مواد مخدر آن را تقویت میکند
و همه میافتند روی دور راستگویی و با تلفنی در کابین با نزدیکانشان در اسپانیا تماس
میگیرند و گرههای خانوادگی را میگشایند، حقایق را برملا میکنند و سعی میکنند در
دقایق آخر «آدم» باشند.
حدس زدنش برای
تماشاگر آشنای آلمودوار دشوار نیست که در این مرحله روابط عاطفی شخصیتها با وضوح و
تنش بیشتری زیر ذرهبین میرود، اما از آنجا که آلمودوار قصد بازگشت به فیلمهای اولیهاش
را دارد کمدی جای درام را میگیرد، یک سکانس موزیکال به جای تئاتر و پرفورمانس ظاهر
میشود و رنگهای زنده و دلنشین به سبک فیلمهای موزیکال ژاک دمی دیوارههای هواپیما
را پر میکنند.
فیلم مملو است
از شوخیهای سبک، سطحی و بعضاً رکیک که دقیقاً همان چیزی است که آلمودوار در آغاز کار
برای آن مشهور شد. اگر هدف این شوخیها در آن مقطع تاریخی (گذار به دموکراسی در اسپانیا)
دست به سرگذاشتن جامعهای بود خشک، متظاهر و درهم ریخته به واسطۀ حکومت طولانی فرانکو
و حکومت طولانیتر کلیسای کاتولیک، در اینجا به سختی میتوان توجیهی برای این هرزگی
پیدا کرد جز اینکه برای کارگردان دنیا یک مهمانی طولانی دیوانهوار است که باید در
آن خوش گذراند و تا حد ممکن صادقانه خوش گذراند.
آلمودوار و ردیف
شخصیتهای آشنایش نمونهایاند از سینمای تجاری عامهپسند که به خاطر نیاز جامعه سینمایی
به شنیدن صدایی تازه از کشوری مثل اسپانیا که سالها در خاموشی دیکتاتوری فرانکو گرفتار
بود با آغوش باز پذیرفته شد، اما به ندرت تجدیدنظر کاملی در آن صورت گرفت که اعتراف
کند تفاوت آلمودوار با سینمای مثلاً روز آمریکا فقط در تفاوت مضمون است (آلمودوار
به اقلیتهای اجتماعیای اشاره میکند که هالیوود به ندرت جرأت طرح آن را پیدا میکند)،
اما از نظر سبک سینمایی هر دو به شکلی بدیهی شبیه به یکدیگرند.
بسیاری از تماشاگران
امروز سلیقۀ کیچ و گلباقالی و چهلتکۀ آلمودوار و شوخیهای چالهمیدانیاش و شخصیتهای
کمی مریضاحوالش را میپسندند، شاید به این خاطر که سبک سینمای آلمودوار با سبک زندگی
امروز – لااقل
آن نوعی که رسانههای غربی تبلیغ میکنند – مشابه است و مملو
از آن اختصارِ مضحکِ توییتروار (در صحنه اول فیلم کسی که از دماغش خون میآید، قبل
از بندآوردن خون اول خبر حادثه را توییت میکند). در این حال تنها امتیازی که میتوان
به آلمودوار داد این است که گفت او این دنیای هزارتکه و چند رنگ و درهم برهم را قبل
از بازسازیاش در این فیلم در آثار دهه هشتادش پیشبینی کرده است.
***
توضیحی دربارۀ
اسم فیلم: عنوان فیلم هست Los amantes pasajeros که در آن pasajeros هم معنای مسافر میدهد و هم موقتی و فیلم
با این ایهام بازی میکند. عنوان انگلیسی فیلم I'm So Excited بر اساس آواز «پوینتر سیسترز» که در سکانس
موزیکال فیلم شنیده میشود، هست من خیلی هیجان زدهام که اسم بیسلیقهای است و هیچ
ربطی به فیلم ندارد.
No comments:
Post a Comment