Monday 23 March 2015

Taxi (Jafar Panahi, 2015)



به خاطر حساسيت‌هاي روي پناهي، اين بخش از گزارش من از برليناله به شكل كامل در ماهنامه «فيلم» منتشر نشد. اين نسخه كامل آن است. هنوز هم از واكنش‌هاي سبوعانه و بعضاً مغرضانه مطبوعات به اين فيلم - كه البته بيشترشان فيلم را هنوز نديده‌اند - حيرانم.  ا.خ.

يادداشتي بر تاكسي جعفر پناهي
كم‌تر اثري در برليناله به اندازۀ تاكسي جعفر پناهي مؤيد تغييرات بنيادين سينما در قرن بيست و يكم و زير و رو شدن شكل ساخت، ارائه و برداشت اثر سينمايي بود. اين تجربه كوچك، مطبوع و بسيار موثر دنياي فيلم‌هاي اخير پناهي را به شكلي منطقي و حساب شده گسترش مي‌دهد (البته من پرده را نديده‌ام) و قابليت‌هاي ديجيتال براي يك مكاشفه شهري/اجتماعي ثابت مي‌كند. فيلم مجموعه‌اي از صحنه‌هاي نوشته شده و طرح‌ريزي شده است كه برخي اصالت مستند بيش‌تري نسبت به ديگري دارند، اما وجود همه و كنار هم قرار گرفتنشان براي ساختار فيلم ضروري است. قالب اصلي يك كمدي است كه در آن فضاي محدود تاكسي، اين «اكلسيا»ي طبيعي در ايران (همان جايي كه در عصر طلايي يونان شهروندان براي صحبت دربارۀ موضوعات عام گردهم مي‌آمدند) به جايي براي تبادل نظر و تنش تبديل مي‌شود.

تاكسي قرار نيست روايتي عميق از مشكلات ايران امروز باشد. مثل همه مكالمات ما در تاكسي‌ها، فيلم فقط سرخط خبرها را مي‌دهد و واقعاً حس گردشي با تاكسي در تهران را به بيننده مي‌دهد كه در آن آگاهي اجتماعي در كنار مزاح، حرف‌هاي بي سروته، صداقت‌هاي غيرمنتظره و لحظات استثنايي در هم آميخته مي‌شوند. بعضي جاها هم همه سكوت اختيار مي‌كنند و به موسيقي گوش مي‌سپارند. خود پناهي در نقش خودش و پشت فرمان، با آن لبخند تلخ و متين، شايد بهترين بازيگر فيلم باشد، اگرچه بهترين لحظه فيلم متعلق به نسرين ستوده و آن گلي است كه در مقابل دوربين نصب شده روي داشبورد مي‌گذرد، جايي كه صحنۀ كليدي برلينالۀ 65ام شد.

No comments:

Post a Comment