Showing posts with label Geoff Andrew. Show all posts
Showing posts with label Geoff Andrew. Show all posts

Monday, 4 July 2016

Return to Uncertainity: Geoff Andrew on Kiarostami




An Interview with Geoff Andrew
Return to Uncertainty


Geoff Andrew is one of the most famous Kiarostami defenders in the current scene of film criticism, though the 72 year-old filmmaker hardly needs any defense now. But there is something different, a new perspective in Andrew's approach to Kiarostami that makes his writings and his views something of a discovery even for someone from Kiarostami's homeland, like me.

His very carefully structured book on Ten, from BFI Modern Classics series, represents a distillation of his thoughts and feelings about Ten, and about Kiarostami in general. Also a great part of this brilliant book comes out of the interviews with Kiarostami that he conducted during the past 7-8 years.

Mr. Geoff Andrew is the senior film editor for Time Out London, head of programming of the National Film Theatre, and author of numerous books, including The Films of Nicholas Ray: The Poet of Nightfall and The 'Three Colours' Trilogy.

This interview about Kiarostami’s cinema took place at National Film Theatre, London, April 2011. First it was published in Iranian Film Quarterly (Farsi translation in Film Monthly), and later the general parts of the interview appeared on Aslan Media website which can be read here. These are Q&As that didn't fit in the Aslan Media post.

Geoff Andrew on Kiarostami: An Interview

سينماي كيارستمي در گفتگويي با جف اندرو
بازگشت به عدم قطعيت


جف اندرو يكي از بزرگ‌ترين مدافعان انگلوساكسون سينماي كيارستمي است. از اين منظر فقط جاناتان روزنبام از او پيشي مي‌گيرد. او در راي گيري 2002 سايت‌اند‌ساند باد ما را خواهد برد را به عنوان فيلم دهم زندگي‌اش انتخاب كرد، در كنار نام‌هايي چون ويگو، دمي، هاكس، ولز، دراير، اوزو، رومر، كيتُن و افولس. او كتابي دربارۀ ده نوشته است (محمد شهبا در نشر هرمس آن را به فارسي برگردانده.) او كه مردي است ميان سال با موهاي سفيد و با لبخندي ملايم بر لب، در پيراهن تابستاني آبي رنگ و شلوار خاكي از پله‌هاي دفترش در طبقه بالاي بي اف آي پايين مي‌آيد. اين جا قلمروي اوست. او يكي از سعادتمندترين آدم‌هاي دنياست كه مي‌تواند فيلم‌هايي را براي نمايش انتخاب كند و هر شب صدها نفر به تماشاي آن‌ها بنشينند. پوستر فيلم‌هاي برتولوچي و ترنس راتيگان (فيلم‌نامه‌نويس بزرگ انگليسي) روي ديوارها نويد فصلي كامل از نمايش آثار آن‌ها را مي‌دهد. با او به طرف كافه سالن انتظار مي‌رويم كه خود يك فيلم سينمااسكوپ است: گستره‌اي افقي از كاناپه‌هاي قديمي و صندلي‌هاي كوتاه، درست مثل اطاق نشمين شلوغِ يك خانه، با آدم‌هاي ولو شده روي كاناپه، ليوان‌ها و فنجان‌ها و گيلاس‌ها و كاتالوگ‌هاي رها روي ميز و خانواده بزرگ سينما كه يا منتظر نمايش فيلمي هستند يا از نمايش فيلمي بازگشته‌اند. در اين سالن تاريك، به تاريكي سالن سينما اما منهاي سكوت آن، فيلم‌ها در روابط و گفتگوي بين آدم‌ها دوباره زنده مي‌شوند. هنوز ساعت سه بعدظهر است و تا شلوغي اين‌جا دو سه ساعتي زمان باقي مانده، اما به محض اين‌كه ما روي يكي از كاناپه‌هاي مي‌نشينيم صداي موسيقي بلند مي‌شود و مجبورمان مي‌كند كه به سالن مجاور نمايشگاه بي‌اف‌آي برويم. او لبه صندلي چرم قرمز سالن مي‌نشيند، دست‌هايش را در هم گره مي‌زند و روي پايش مي‌گذارد و با منتظر اولين سوال مي‌ماند. پرسش اين است كه اين انگليسي آرام و موقر را چه چيزي به سينماي كيارستمي جذب مي‌كند؟