تجربههايي با آنچه تماشاگر نميبيند
سينماي مِتريكِ پيتر كوبِلكا
در وسط سالني پررفت و آمد مثل يكي از ستونهاي خاكستري آن بيحركت و منتظر
دوستي ايستادهام. مقابل من پيرمردي با صورت گردِ همينگويوار، مو و ريش سفيد و كوتاه
و لباس سياه احتمالاً در موقعيت مشابه من قرار دارد. او هم منتظر كسي يا چيزي است.
براي يك لحظه، مثل صحنه دوئلي در يكي از وسترنهاي لئونه، اينبار از فاصلهاي
نزديك، نگاهمان در هم تلاقي پيدا ميكند. او مثل مرد بياعتناي شمال از شمال
غربي، در آن طرف جاده دوباره به افكار خودش فرو ميرود و من كه تصور ميكنم
چهرۀ آشنايي ديدهام، در حالي كه حافظه كوچكترين دستِ يارياي نميرساند، مثل
راجر تورنهيل با اصرار بيشتر، و با كمي شرم، دوباره خيره ميشوم. اما همۀ اين
تلاش با سر رسيدن همراهاني كه باعث توقف و انتظار ما در آن نقطه شدهاند متوقف ميشود
و هركسي به راه خودش مي رود. چند دقيقه بعد در خيابان تصوير صورت پيرمرد، اين بار
با نامش، به ذهنم برميگردد: پيتر كوبلكا!
اين برخورد بسيار كوتاه و تصادفي با يكي از غولهاي سينماي تجربي در روزهاي
فستيوال فيلم لندن درست مثل خواب بود، يا دقيقتر، درست مثل صحنهاي از يكي از
فيلمهاي اين فيلمساز 78 ساله اتريشي كه هم فيلم را ميبينيد و هم نميبينيد.
ديدنتان به نديدن تبديل ميشود و ندينتان فعلِ ديدن را گواهي ميكند. اجازه بدهيد
برخلاف سينماي صدردصد آبستره كوبلكا، ما كمي از زبان آبستره فاصله بگيريم تا معلوم
شود فيلمهاي او چطور هم ديده ميشوند و هم نميشوند.