Showing posts with label Roberto Rossellini. Show all posts
Showing posts with label Roberto Rossellini. Show all posts

Wednesday, 4 November 2015

Il Cinema Ritrovato 2012, Part III

گزارش جشنوارۀ Il Cinema Ritrovato، بولونيا، ايتاليا، 23 تا 30 ژوئن 2012
بخش سوم: اسپرسو
صبح با طبل‌هاي دوردست (1951)، وسترن تكني‌كالر رائول والش، با شركت گري كوپر شروع مي‌شود. در نماهاي تمام قدِ كوپر انگار ستوني وسط سالن سينما سبز مي‌شود. فيلم والش اثري درخشان و پيشرو دربارۀ بقاي گروهي از مردان و زنان است كه از مرداب‌هاي لوييزيانا رد مي‌شوند. طبل‌ها برخلاف موجِ بيمار فيلم‌هاي انتقامي سال‌هاي اخير، فيلمي است ضدِ انتقام.
در سالن انتظار سينه‌لومير جاناتان سرحال‌تر از ديروز به نظر مي‌رسد و من را به دوستانش معرفي مي‌كند: مِرِديت برادي، جكي رِنال و دِيْو كِر منتقد 62 سالۀ نيويورك‌تايمز با موهاي سفيد و صاف، قد بلند، لبخندي آرام و نگاهي خجالتي. كمي بعد ژان دوشه، منتقد و فيلم‌ساز افسانه‌ايِ كايه‌دوسينما، با قدي بسيار بلند، صورت پف كرده، موهاي بلند سفيد و حالتي جستجوگر كه انگار دنبال كسي يا چيزي است به ما ملحق مي‌شود. جكي رنال به شوخي مي‌گويد فرق بين سينه‌فيل‌هاي قديمي و امروزي در اندازۀ شكمشان است؛ اين كم‌ترين حاصلِ سال‌ها نشستن روي صندلي، براي ديدن فيلم‌ها، خواندن و نوشتن دربارۀ آن‌هاست.
بعد از نمايش فيلمي سه دقيقه‌اي از سخنراني نخست وزير ژاپن در نمونه‌اي از تولد سينماي ناطق در سرزمين آفتاب تابان، در سالني مملو از جمعيت با مردم ايستاده در كنار صندلي‌ها و يا نشسته بر روي زمين يكي از مهم‌ترين كشف‌هاي امسال، اولين فيلم ناطق كنجي ميزوگوچي، زادگاه (1930) روي پرده مي‌رود.

Saturday, 20 February 2010

Giacomelli/Grémillon/Rossellini






First and third from above, photos by Mario Giacomelli (1925-2000)
Second from above  a shot from Le ciel est à vous (Jean Grémillon, 1944)
Fourth, a shot from Francesco, giullare di Dio (Roberto Rossellini, 1950)

Friday, 30 October 2009

Paisà (Roberto Rossellini,1946)


پائیزا
کارگردان: روبرتو روسلینی
فیلمنامه: فدریکو فلینی، روسلینی و سرجو آمیدیی
فیلمبردار: اتللو مارتلی
موسیقی: رنزو روسلینی
بازیگران: کارملا ساتزیو، روبرت وان لون، بنجامین امانوئل، ریموند کمپل، هرولد واگنر، آلبرت هاینز.
1946، 125 دقیقه، سیاه و سفید ،ایتالیا
شش اپیزود درباره روزهای جنگ جهانی دوم درسیسیل، رم، ناپل و فلورانس از تابستان 1943 تا پایان جنگ.
اپیزود یک: دوستی یک سرباز آمریکایی و دختری سیسیلی که به مرگ هر دو می انجامد.
اپیزود دو: بچه ها پوتین های سرباز سیاه پوست آمریکایی را می دزدند و او به دنبال آنها وارد فقیرترین محلات ناپل می شود که در آن مردم روزگار دردناکی را می گذرانند.
اپیزود سه: سربازی آمریکایی با یک فاحشه ملاقات می کند و به خاطر نمی آورد او همان دختری است هنگام آزادی رم دیده است.
اپیزود چهار: در فلورانس پرستاری آمریکایی به جستجوی محبوب گمشده اش که رهبر پارتیزان هاست می رود.
اپیزود پنج: سه نظامی آمریکایی که در اصل راهبند به دیری ایتالیایی می روند.
اپیزود شش : پارتیزانها در نبردی نابرابر در دره پو یکایک کشته می شوند.
«به جای انتخاب از پیش بازیگران در پاییزا صرفاً با فیلمبردار به مکان هایی که مورد نظرمان بود می رفتیم و بعد از مدتی که فضول های همیشگی دوروبرمان جمع می شدند از میانشان بازیگران مناسب را جدا وهمه لهجه ها و گفتگو ها را به خودشان واگذار می کردیم » - روسلینی
«فیلمهای مهم ایتالیایی را در دوایر متحدالمرکزی قرار می دهیم که مرکزشان فیلم پاییزا ست وهرچه این دوایر از این فیلم بیشترفاصله داشته باشند علاقه ما به آنها کمتر می شود ،زیرا این فیلم روسلینی رموزی را برملا می کند که بسیار زیبایی شناختی است» - آندره بازن، سینما چیست
چند سالي است كه پاييزا را نديده ام اما اگر ديگر هيچ وقت آن را نبينم و آلزايمر حافظه ام را مثل نوار مغناطيسي كه مجاور آهن ربا قرار گرفته پاك و سفيد كند، گريه بچه اي كه تنها بازمانده كشتار نازي ها در كنار رود پوست هرگز فراموشم نخواهدشد؛ وقتي با پاهاي برهنه اش در كنار يك سگ از ميان اجساد گذر مي كند. در نظر من اين صحنه و اين فيلم روسليني بالاترين درجه انساني و زيبايي شناسي است كه سينما مي تواند به آن برسد و خارج از سينما و در دنياي هنر شفقتي نزديك به شفقت روسليني به انسان ها سراغ ندارم، مگر در داستايوفسكي.

Wednesday, 5 August 2009

On Roberto Rossellini


روبرتو روسليني (1977-1906)
بزرگ شده در خانواده‌اي بورژوا در جايي كه فاصلۀ چنداني با محل اسقرار نخستين حزب موسوليني فاشيست نداشت. گفته مي‌شود او در جواني به فاشيست‌هاي سياه‌جامه گرايش داشته در حالي كه صحت اين ادعا هيچ‌گاه اثبات نشده است. اما او هرگز منكر دوستي و تحت حمايت قرار گرفتنش توسط پسر موسوليني نبوده است. پدر روبرتو آرشيتكت و طراح نخستين سينماي رم بود و گرايش روبرتو و برادرش رنزو (كه بعدها آهنگ‌ساز فيلم‌هاي روبرتو شد) به سينما از همين زمان آغاز شد. او كه بيش‌تر شيفتۀ جنبه‌هاي فني و مكانيكي دوربين بود بعدها بعضي از ادوات دوربين و لنزهاي مورد نيازش را شخصاً ساخت و در فيلم‌هايش به كار برد. اولين كار او در سينما صداگذاري فيلم‌ها بود. بعدها از هر كاري كه به شكلي در ساخت فيلم مؤثر بود سر درآورد و در اواخر دهۀ 1930 با دستياري در فيلم‌هاي چند كارگردان موفق سينماي تجاري ايتاليا اين حلقه را تكميل كرد. در همين زمان چند مستند هم ساخت. او ساخت فيلم بلند را با يك تريلوژي آغاز كرد كه به تريلوژي فاشيستي او شهرت پيدا كرده است. از اين تريلوژي در ايران بازگشت خلبان (1942) از دو فيلم ديگر شناخته شده‌تر است.

روسليني فقط دو ماه پس از سقوط رژيم فاشيستي در 1943 مقدمات ساخت رم شهر بي‌دفاع را با دستياري فليني و با قرض گرفتن و كمك‌هاي مالي از سوي دوستانش فراهم كرد؛ فيلمي كه نمايشش در 1945 فصل جديدي را در سينماي ايتاليا گشود و از آغازگران جنبش نئورئاليسم قلمداد شد. رم شهر بي‌دفاع اروپا و آمريكا را درنورديد و روي يكي از بانفوذترين منتقدان زمانش جيمز ايجي چنان تأثير گذاشت كه او اعلام كرد اين فيلم را نقد نخواهد كرد. براي روسليني اين فيلم قسمت اول از يك تريلوژي ديگر بود كه پايه‌هاي نئورئاليسم را كاملاً استحكام بخشيد. دو قسمت ديگر، پاييزا و آلمان سال صفر، به اثرهاي جنگ از زاويه‌هاي ديگر پرداختند ولي همچنان با نگاهي بي‌نهايت انساني و توأم با رنج براي يكايك طرف‌هاي درگير در جنگ. فيلم‌هاي روسليني در اين دوره اولين آثار واقع‌گرا به معناي اصيل كلمه در تاريخ سينماي داستاني بودند. بي‌پيرايگي آن‌ها تا آن‌جا ادامه پيدا مي‌كند كه هويت خود را به عنوان فيلمي روايت‌گر فداي روح حقيقتي مي‌كنند كه كارگردان در ويرانه‌هاي جنگ و در صورت‌هاي در هم شكستۀ مردم به جست‌وجويش برخاسته است (روسليني مي‌گويد: «اگر اشتباهاً نماي زيبايي بگيرم آن را در تدوين حذف مي‌كنم»).
اين فيلم‌ها به آمريكا رسيد و تأثير زيادي بر نخبگان سينما گذاشت. يكي از كساني كه از تماشاي رم شهر بي دفاع و پاييزا تكان خورد اينگريد برگمن بود كه در نامه‌اي به روسليني اعلام آمادگي كرد تا در هر فيلمي كه ممكن باشد با او همكاري كند. ماجراهاي بين روسليني و برگمن به اين نامه ختم نشد. عشقي آتشين و يك رسوايي بزرگ نام هر دو را تا سال‌ها بر سر زبان‌ها نگه داشت، اما فيلم‌هاي مشترك روسليني و برگمن كه حالا به همسري‌اش در آمده بود نشان داد كه اين رابطه تا چه اندازه باعث اعتلاي روحي هر دو شده است. ايزابلا روسليني مدل، ستارۀ سينما و همسر مارتين اسكورسيزي (1983-1979) فرزند مشترك روسليني و برگمان از اين ازدواج است. روسليني با عشق (1948) با شركت آنا مانياني تغييري كوچك در مضمون فيلم‌هايش داد و به طرف سينمايي درون‌گراتر گام برداشت. اوج اين دوران، شعري سينمايي از زندگي فرانسيس قديس بود به نام فرانچسكو دلقك خدا (1950) كه عرفان كاتوليكي‌اش را منتقدان چپ به منزلۀ عدول كامل روسليني از آرمان‌هاي نئورئاليسم قلمداد كردند.

استرومبولي، اروپاي 51 و سفر در ايتاليا كه همگي بين سال‌هاي 1947 تا 1953 و با شركت همسرش اينگريد برگمن ساخته شدند سومين تريلوژي مهم روسليني را شكل مي‌دهند. در اين فيلم‌ها ديدي زنانه به دنيا وجود دارد؛ نخستين پايان‌هاي باز در آن‌ها تجربه مي‌شود؛ عشق در اين فيلم‌ها بسي پيچيده‌تر از كشش دو انسان به يكديگر است و تأثير محيط و شرايط گهگاه از نيروي بين دو نفر قوي‌تر به نظر مي‌رسد.
روسليني در 1957 از طرف جواهر لعل نهرو به هند دعوت شد تا مستندي دربارۀ مردم آن سرزمين بسازد. ماجراي عشقي او با فيلم‌نامه‌نويسي هندي دومين رسوايي بزرگ دوران حرفه‌اي‌اش را به بار آورد تا جايي كه نهرو شخصاً مجبور به دخالت شد و از روسليني خواست تا هند را ترك كند. به خاطر همين ماجرا دوران پربار و ازدواجش با برگمن هم به پايان رسيد. مستند هند كه اولين بار در جشنوارۀ مسكو به نمايش درآمد تماشاگران هو كردند و بيش‌تر آن‌ها از سالن بيرون رفتند، اما معدودي از منتقدان متوجه تولد يك شاهكار ديگر در سينماي روسليني شدند. او در 1959 و پس از افتي نسبي كه به دنبال ماجراهاي هند در كارنامه‌اش پيش آمده بود با ساخت ژنرال دلاروره كه در آن يكي ديگر از غول‌هاي نئورئاليسم، ويتوريو دسيكا، بازي مي‌كرد به تجديد حياتي هنري دست زد.

از دهۀ 1960 روسليني تمام توانش را به روي پروژه‌هاي تلويزيوني دربارۀ شخصيت‌هاي تاريخي (لويي چهاردهم، سقراط) يا موضوع‌هاي علمي گذاشت كه بخشي ناشناخته و بسيار كم ديده شده از كارنامۀ فيلمسازي او محسوب مي‌شوند. يكي از شخصيت‌هاي برتولوچي در پيش از انقلاب مي‌گويد: «بدون روسليني نمي‌توان زندگي كرد». اين احساسي است كه در سينماي ايتاليا و از تأثير ابدي روسليني به دست مي‌آيد. اما ارزش‌هاي او در كشورهاي انگليسي‌زبان و در ايران هنوز ناشناخته و محدود به چند فيلم نئوراليستي‌اش باقي مانده است.


روسليني پيش‌تر از اين كه فيلم‌ساز باشد مردي بود كه دنيا را از دريچۀ فيلم نظاره مي‌كرد. او كارش را تا آن‌جا پيش برد كه عنوان كرد هر موقعيت حقيقي با نشان دادن در يك فيلم مي‌تواند قابل توجه و تكان‌دهنده باشد و همۀ داستان‌هاي انساني به طور طبيعي تصويرگر تاريخ و سياستند. او مي‌گويد: «هنرمند خلاق واقعي در سينما كسي است كه بتواند از هر چه مي‌بيند بيش‌ترين چيز ممكن را بيرون بكشد. حتي اگر گاهي اين كار را از روي تصادف انجام دهد».
احسان خوش بخت