گزارش جشنوارۀ Il Cinema Ritrovato،
بولونيا، ايتاليا، 23 تا 30 ژوئن 2012
بخش سوم: اسپرسو
صبح با طبلهاي دوردست (1951)، وسترن تكنيكالر رائول والش، با شركت
گري كوپر شروع ميشود. در نماهاي تمام قدِ كوپر انگار ستوني وسط سالن سينما سبز ميشود.
فيلم والش اثري درخشان و پيشرو دربارۀ بقاي گروهي از مردان و زنان است كه از مردابهاي
لوييزيانا رد ميشوند. طبلها برخلاف موجِ بيمار فيلمهاي انتقامي سالهاي
اخير، فيلمي است ضدِ انتقام.
در سالن انتظار سينهلومير جاناتان سرحالتر از ديروز به نظر ميرسد و من را
به دوستانش معرفي ميكند: مِرِديت برادي، جكي رِنال و دِيْو كِر منتقد 62 سالۀ
نيويوركتايمز با موهاي سفيد و صاف، قد بلند، لبخندي آرام و نگاهي خجالتي. كمي بعد
ژان دوشه، منتقد و فيلمساز افسانهايِ كايهدوسينما، با قدي بسيار بلند، صورت پف
كرده، موهاي بلند سفيد و حالتي جستجوگر كه انگار دنبال كسي يا چيزي است به ما ملحق
ميشود. جكي رنال به شوخي ميگويد فرق بين سينهفيلهاي قديمي و امروزي در اندازۀ
شكمشان است؛ اين كمترين حاصلِ سالها نشستن روي صندلي، براي ديدن فيلمها، خواندن
و نوشتن دربارۀ آنهاست.
بعد از نمايش فيلمي سه دقيقهاي از سخنراني نخست وزير ژاپن در نمونهاي از
تولد سينماي ناطق در سرزمين آفتاب تابان، در سالني مملو از جمعيت با مردم ايستاده
در كنار صندليها و يا نشسته بر روي زمين يكي از مهمترين كشفهاي امسال، اولين
فيلم ناطق كنجي ميزوگوچي، زادگاه (1930) روي پرده ميرود.