آپوكاليپس هيچوقت يكباره اتفاق نميافتد. اگر بيفتد، آرام آرام و در طول قرنها زمينه آن چيده ميشود. بنابراين به يك معني آپوكاليپس هرگز رخ نميدهد. تنها اغتشاش و ملال است كه منجر به نابودي و فروپاشي ميشود. كمتر فيلمسازي به اندازه رابرت راسن، آن هم در اولين فيلمش جاني اوكلاك (1947)، رابطه زمان و اغتشاشهاي ظريفي كه از حركت عقربههاي ساعت ناشي ميشوند را چنين درخشان تصوير كرده است. داستان مشتي لات (پليس لات، دزد لات، آدمكش لات، مرد لات و زن لات) كه در تار عنكبوت گرفتار ميشوند و پيش از پيداشدن سروكله هيولايي كه آنها را يك به يك ببلعد، خودشان براي نابودي عجله به خرج ميدهند و گلولههاي داغ نصيب هم ميكنند.
راسن از همان آغاز با جداافتادهها و عوضيها (كه پايپر لوري و پل نيومن نمونههاي عالي آن در بيلياردبازند) همذات پنداري بيشتري نشان ميداده است، براي همين در جزيرهاي در آفتاب – كه آن را هفته پيش ديدم، سينمااسكوپ و رنگي – وقتي با بهترين ستارههاي روزگار خودش، در بهشت گمشدهاي به سراغ تبعيض نژادي ميرود، براي من كه رنگ و لعاب معمولاً مايه انزجار است، چندان حوصلهاي باقي نميماند، الا بستن چشمها و شنيدن امواج صوتي جيمز ميسون كه بيشتر از هر فيلمي انبوهي از تصاوير را به ذهن ميآورد.
فيلم نوآر كاملترين فرم هنري است كه بشر براي مواجهه آگاهانه خودش با مفهوم روزمرهاي به نام «سقوط» بنا كرده و راسن يكي از مهمترين فيلمسازان تاريخ سينما در گسترش مضاميني است كه همه در دايره نزول و تباهي ميگذرند. از سينماي «ضدمعناگرا»ي راسن بهخاطر سيلي جانانهاش به گوش شارلاتانيزم سازمان يافته و خوشدلي ِ با اجر و مزد بايد هميشه ممنون بود، حتي با اين كه هيچ چيز در فيلمهاي او سرجاي خودش قرار ندارد و اتاق به آرامي در حال فروپاشي است.
سلام
ReplyDeleteزياد وقتتون رو نمي گيرم و باز بر مي گردم. كارتون درسته. جواب فاضلي رو همون بهتر كه نداديد. اين فيلمها رو از كجا گير مياريد بابا؟ نمي دونم ديگه چي فعلاً حرفي واسه گفتن نيست. جز آرزوي موفقيت براي شما و آقاي رحيميان. بازهم ميام
آقاي خوش بخت، جديت شما در كار تون و بي توجهي تون به جنجال هاي ژورناليستي واقعن قابل ستايشه
ReplyDelete