نقد فيلم در دنياي امروز: سرانجام همه به خانههایمان میرویم
جرالد پیِری، منتقد فعلی روزنامۀ بوستون فینیکس، شاید سازندۀ نخستین فیلم تاریخ سینما دربارۀ نقد باشد. اگر بخواهیم دقیقتر بگوییم فیلم او دربارۀ بحران انتقاد فیلم در آمریکای امروز و نگاهی به روزهای اقتدار آن در دهۀ 1960 و 1970 است با عنوان به عشق سینما: داستان نقد فیلم در آمریکا (2009).
ساخت فیلم چیزی نزدیک به هشت سال طول کشیده است. معنایش این نیست که او "هشت سال را صرف ساختن فیلم کرده"، بلکه وقفههای متعدد این پروژه را به درازا کشیده است. شاید این وقفه فرصت خوبی برای پیری بوده تا نزول نگران کنندۀ انتقاد فیلم در جهان را با دقت بیشتری نظاره کند، نزولی سرسام گرفته که در آن وبلاگها و سایتهای عموماً حقیر اینترنتی – با مطالب درجۀ هشتشان – جای نقد چاپ شده در مطبوعات را گرفتهاند. حالا هر کسی منتقد است و نیازی هم به ارائۀ مدرکی برای اثبات ادعاهایش ندارد. مطمئناً در جهانی با این همه آدم سرگردان، هر کدام از این آقایان و خانمها میتوانند چند خواننده/مشتری ثابت نیز برای خودشان دست و پا کنند و ورودشان به حلقۀ منتقدان را جشن بگیرند.
در این دنیای نقد اینترنتی نه نیازی به سبک نگارش هست و نه ظرایف زبان و سواد. وقتی میتوانید از نماهای فیلم عکس گرفته و فریم موردنظر را با یک یادداشت آبکی در زیر آن به عنوان "تحلیل فیلم" غالب کنید دیگر نیازی به پیچیدگیهای زبان برای القای پیچیدگیهای سینماتیک نیست. موازین و مرزها در حال محو شدند، در حالی که هیچ چیز تازهای جای آن ها را پر نمی کند.
روزنامه های آمریکایی فضای مربوط به نقد فیلم را کاهش دادهاند و ترجیح داده تا این وظیفه در محیط مجازی اینترنت انجام شود. آوانگاردیستهایی مانند جاناتان روزنبام تقریباً تمام توان خود را روی اینترنت گذاشته اند. او دیرزمانی است که از "شیکاگو ریدر" کناره گیری کرده و تمام مطالب چهل سال اخیر و نوشته های تازهاش، گشاده دستانه در سایت شخصیاش منتشر می شوند. تردیدی نیست که نفوذ و تأثیر آن بسیار بیشتر از ستونهای "شیکاگو"ست.
در ایران از آن جا که این مسأله، یعنی انتقاد فیلم، هرگز چندان جدی نبوده– به خصوص وقتی به تأثیر آن بر عامۀ سینماروها برسیم – سنجش میزان تنزل دشوار خواهد بود. اما اگر رابطۀ سینمادوستان و خوره های فیلم را با دنیای انتقاد فیلم مبنای قضاوت قرار دهیم نتیجه گیری به چیزی جز اسف بار ختم نخواهد شد. مسأله تنها "میدان دادن به جوانان" نیست (که تصور می کنم هنوز در دستۀ آنها قرار دارم)، هیچ کس دربارۀ مخاطرات و نتایح احتمالی دور از انتظار چنین میدان دادنی تردید ندارد، ریسکی که به هر حال باید پذیرفته شود (و بازهم باید بگوییم مجلۀ فیلم غالباً این ریسک را پذیرفته؛ من اولین مقاله ام را برای فیلم در 20 سالگی نوشتم، این "اولین" مقاله چیزی نزدیک به 20 صفحه را اشغال کرده بود!) چه چیزی در این میان تغییر کرده است؟ آیا این تغییرات در دنیای سینما رخ داده یا عارضهای است که تاریخ فرهنگ به آن دچار شده است؟
شاید پاسخ سؤال بالا را در همینجا بتوان داد. اما پیش از آن به یک منتقد غیر سینمایی نیز اشاره میکنم تا رسیدن به پاسخ آسانتر شود. اندکی پیش گری گیدینز، منتقد و سردبیر سابقِ کایهدوسینمای دنیای موسیقی جاز، "داون بیت" – که البته نقدهای سینمایی مشهوری نیز دارد و نقدهای چاپ شده در کتابچۀ چند دی وی دی کرایتریون (از برگمان) را نوشته است – در پاسخ این سؤالم که در این روزها در کجا و برای چه کسی میتوان دربارۀ موسیقی جاز نوشت، گفت که ستونهای ثابت روز به روز کمتر می شوند و ما رفتن به خانههایمان و کار روی کتابها را ترجیح می دهیم.
جرالد پیری، که مانند خیلی از منتقدان قدیمی بازنشستگی را به هر کار دیگری ترجیح داده است، بخش های زیادی از به عشق سینما... را به دعواهای تاریخی اندرو ساریس و پالین کیل بر سر کارگردانهای مورد علاقهشان و تئوری مولف اختصاص داده است. به گفتۀ پیری «آنها چنان میجنگیدند که گویی بر سر تمامیت ارزی دو کشور منازعه دارند.»
و برای یادآوری دوبارۀ این که هیچکس نمیتواند منتقد محبوب همه باشد باید شرح این واقعه را هم زبان پیری بشنویم که در جلسۀ نمایش خصوص فیلم برای پیر ریسیان او در وسط فیلم بلند شد و رفت چرا که پیری از وینسنت کَنبی – منتقد نیویورک تایمز – تعریف کرده بود، اما به نظر ریسیان، کنبی احمقی بیش نبود.
No comments:
Post a Comment