يازده ستارۀ سينما كه آواز خواندند
آوازهخوان، نه آواز
وقتي ستارههاي سينما حوصلهشان از جلوي دوربين نقش بازي كردن سرميرود تصميمهاي تازهاي ميگيرند و سعي ميكنند استعدادشان را در چيزهايي ديگر بيازمايند. بعضي پشت دوربين ميروند و كارگرداني ميكنند. بعضي نقاشي ميكنند (كيم نوواك اخيراً نمايشگاهي از نقاشيهايش داشت. آنها فاجعهاند)؛ بعضي باغباني و بعضي آشپزي (وينست پرايس، اين شاهزادۀ ظلمت، در مواقع بيكاري در برنامههاي آشپزي ظاهر ميشد) را انتخاب ميكنند. بعضيهايش نقش بازي كردن را در سياست ادامه ميدهند (رانالد ريگان، سرجيو نيكلايسكو) و بعضي ميزنند زير آواز. در دستۀ آخر خيليهايشان كمابيش در دستۀ آوازهاي بداهه زيردوشي قرار ميگيرند كه فقط به گوش خودِ خواننده خوش ميآيد، اما بعضي حرفهاي بيشتر – يا نتهاي بيشتر – براي خواندن دارند.
اين فهرست ده ستارۀ مشهور سينماست كه با درجههاي متفاوتي از موفقيت خوانندگي را هم آزمودهاند. بالطبع در چنين فهرستي ستارههايي كه به عنوان خواننده يا موزيسين شهرت دارند (چه قبل از ورود به سينما، مثل ايو مونتان و فرانك سيناترا و چه بعد از آن مثل جف بريجز) و ضبط آلبومهاي موسيقي جزيي از زندگي حرفهايشان است جايي ندارند. ده نام انتخابي من بيشتر شامل كساني ميشود كه انتظار آوازخواندنشان را نداريد، و با شنيدن صدايشان غافلگير خواهيد شد. به شكلي قابل پيشبيني شخصيت آنها به عنوان آوازهخوان تابعي از شخصيتشان به عنوان يك بازيگر است و همين نكته آدم را بيشتر به شنيدن صدايشان ترغيب ميكند.
براي شنيدن آواز انتخابي هر هنرپيشه با پايين صفحه برويد.
11
خيلي از ستارههاي زن دهههاي پنجاه و شصت آواز خواندن را هم - معمولاً به بهانۀ يك فيلم - آزمودهاند اما امروز به سختي بتوان رد و نشاني از كارهاي ضبط شدهشان پيدا كرد. يكي از اين نمونهها سوفيا لورن است كه در اين جا آهنگ فرانسۀ De jour en jour را ميخواند و آنقدر خوب هست كه بعضي رستورانهاي اعياني بخواهند آن را به عنوان موزيك پسزمينه پخش كنند.
10
نورمن بيتس به جز ادارۀ مهمانخانۀ بينراهيِ بيتس، خشك كردن پرندهها و «مراقبت از مادرش» در رواني اهل آواز هم بود. آنتوني پركينز در دهه 1960 براي كمپاني معتبر RCA آلبومهايي ضبط كرد كه صداي متوسطش را با تنظيمهاي خوب همراه ميكرد. باور اين كه نورمن بيتس عصبي آوازهاي عاشقانه به فرانسه خوانده باشد و آلبومي از كارهاي جرج گرشوين ضبط كرده باشد كمي دشوار است، اما حقيقت دارد!
9
چندان دشوار نيست كه بتوان حدس زد اگر قرار است درك بوگارد آواز بخواند، لطافت و عشق و پارچههاي مخمل موضوع آوازهاي اين ستارۀ رومانتيك خوش بر و رو باشد. او در 1960 آلبوم «ترانههاي براي عشاق» را براي كمپاني دكا ضبط كرد كه بهترين قطعهاش «روزي مهآلود (در لندن)» كار كلاسيكِ جرج و آيرا گرشوين بود. با اينكه «ترانههاي براي عشاق» بيشتر دكلمه است تا آواز، اما اجراهايش آنقدر عالي هستند كه بتوان به عنوان موسيقي شنيدنشان.
8
جِف چندلر، مرد فيلمهاي جنگي و وسترن كه به نظر ميرسيد فقط از پس سواري و كتككاري و گذر از قلمروي خطرناك سرخپوستان در فيلمهاي ساموئل فولر و دلمر ديوز برميآيد چنان شور و نرمشي در آواز خواندن داشت كه باعث تعجب ميشود چرا نقشهاي ملودرام بيشتري به او ندادند. سبك خواندن او شامل آن نوع آوازهايي ميشد كه بايد زير پنجرۀ لانا ترنر خواند. او در دهه پنجاه و به موازات بازي در فيلمها در كافههاي ريويرا و لاسوگاس خوانندگي ميكرد.
7
آنتوني كويينِ خواننده، همان كويينِ هميشگي است: خاكي، سرراست و با استعداد كه با لحني بين شوخي و جدي دربارۀ عشق ميخواند. تنها آلبوم او با نام «به مدل خودم دوستت دارم» بيشتر دكلمه است تا آواز، اما از آنجا كه كويين آخرين بازيگري است كه انتظار داريد آواز بخواند كاري است فراموش نشدني.
6
ستارۀ سرتراشيدۀ روستبار هاليوود شيفتۀ نواختن گيتار و خواندن ترانههاي كولي و تصنيفهاي قديمي روسي بود. او در فاصله بين روسيه و هاليوود با نام واقعياش آليوشا ديميتريوويچ در كافههاي پاتوق روسهاي مقيم پاريس (گاهي با همراهي خواهرش) گيتار ميزد. با آن صداي باس مقتدر و گيرا، با وجود نداشتن تكنيك چنداني در خواندن، دشوار بود كه دوستش نداشت. شركت ونگارد كه آلبوم مشهور او «من و كولي» (1967) را ضبط و منتشر كرد همان شركتِ متخصص موسيقي فولك است كه پيشتر از ضبط كارهاي باب ديلن بسيار جوان، با اين پيشفرض كه ديلن عوضي است، امتناع كرده بود.
5
همبازيِ دوريس دي (يكي از بهترين خوانندگان اركسترهاي بزرگ دهه 1940، يعني قبل از باز شدن پايش به سينما) در كمديهاي استوديوي يونيورسال خوانندۀ قابل قبولي بود كه همانطور كه از فيلمهايش با دوريس دي انتظار ميرود آهنگهاي عاشقانه ميخواند. اگر بيشتر عمر ميكرد ميتوانست آهنگهايي دربارۀ «منِ واقعياش» براي گروه ولوت آندرگراند بخواند.
4
در 1956 آلبومي از قطعات كلاسيك موسيقي آمريكايي با اجراي كاملاً جدي جري لوييس به ردۀ سوم جدول پرفرشترينهاي سال صعود كرد. كارهاي موسيقايي او تا پيش از آن او فقط به همراهي كميك در آلبومهاي دين مارتين محدود ميشد، اما با آلبوم «جري لوييس فقط ميخواند» او از تنظيمهاي عاليِ كمپاني صفحهپركني دِكا براي نشان دادن استعدادش در آواز استفاده كرد. نتيجه اگرچه شاهكار نيست، اما مايۀ مسرت است.
3
ده سال بعد از ورود به دنياي سينما، ريچارد هريس اولين آلبوم موسيقياش را در 1967 به عنوان خواننده ضبط كرد. بهانه اين شروعْ بازي در فيلم موزيكال كاملوت بود و او كه واقعاً بلد بود بخواند حداقل شش آلبوم ديگر در دههاي شصت و هفتاد ضبط كرد. هريس در كمال حيرت تنها هنرپيشهاي شد كه آلبومي «گلد» (وقتي آلبومي در نوبت اول انتشار بيش از يك ميليون نسخه بفروشد) داشت و كمي بعد در فروش و موفقيت تجاري رقيب بيتلها شد. اين بازيگر ايرلندي به كمك دوست موزيسينش جيمي وِب آلبوم جاهطلبانهاي در 1968 ضبط كرد به نام «ولگردي ميدرخشد» كه مهمترين قطعهاش «پارك مكآرتور» بود. اين آهنگ براي اولين بار در تاريخ موسيقي عامهپسند يكي از قوانين مهم راديو را شكست: در حالي كه راديوهاي بزرگ تجاري از پخش قطعات طولاني تر از سه دقيقه (كه طول زماني رايج آهنگهاي پاپ است) سرباز ميزدند، پارك مكآرتور اولين كار طولانياي بود (بيش از هفت دقيقه) كه از راديو پخش شد و ركوردهاي فروش را شكست. اين آلبوم يكي از پولسازترين و از نظر شخصيت آلبوم و حال و هوايش يكي از نشانههاي فرهنگي دهه 1960 است.
2
يكي از بزرگترين بازيگران تاريخ سينما و استاد مسلم «بازي نامرئي» خوانندهاي است با شور و كاملاً «مرئي» كه تنوع كارهاي آوازياش مايۀ حيرت است. او گاهي شبيه به جاني كش و خوانندگان كانتري است و موسيقي كانتري كافهاياش گاهي ميزند به كاليپسو (موسيقي ترينيداد؛ تلفيقي از ريتمهاي آفريقايي و كوبايي). او در 1958 تم اصلي فيلم جادۀ رعد (آرتور ريپلي) را خواند كه به سرعت در چارتهاي موسيقي (كه آمار فروش و موفقيت پخش يك آهنگ را نشان ميدهد) جاي خود را پيدا كرد، فيلمي كه روي جيم جارموش تأثير گذاشت. ميچم جزو معدود بازيگراني بود كه واقعاً استعداد خواندن داشت و تنها به مدد شهرت بازيگرياش موسيقي ضبط نميكرد.
1
چند سال پيش يك منتقد مشهور موسيقي در كنايه به بياستعدادي و لنگزدنِ ريتم در خوانندههاي جاز امروزي اشاره كرد كه در اين موسيقي بايد مايه داشت و اگر مايهاش باشد، به گفتۀ او شنيدن سلام گفتنِ بيلي هاليدي، وقتي كه در خيابان شما را تصادفاً ميبيند بيشتر از همه آلبومهاي امروزي موسيقي و ريتم دارد. مثال ديگر آن منتقد، اينبار براي خلع سلاح نسل تازۀ خوانندگان جاز، از چند غيرخواننده بود كه معدود آلبومهاي موسيقياي كه ضبط كردهاند تمام كارهاي بيبو و خاصيتِ تازه را يك تنه حريف است. مثال اصلي او فرد آستر بود.
درست است كه آستر آوازهاي فيلمهاي موزيكالش را خودش ميخواند، اما با توجه به اين كه در آن فيلمها بيشتر تكيه بر كوريوگرافي و ميزانسن صحنههاي موزيكال بود تا آواز، كمي زمان برد - يعني تا اواخر دهه 1950 - كه به لطف تهيهكننده نابغۀ موسيقي جاز، نورمن گرنز، همه بفهمند فرد آستر چه خوانندۀ توانايي است. در نشستهايي كه گرنز، آستر را به عنوان خواننده به استوديو برد، گروهي از بهترين موزيسنهاي جاز در تاريخ اين موسيقي همراهياش كردند: اسكار پيترسن (پيانو)، فليپ فليپس (ساكسفون)، چارلي شيورز (ترومپت) و ري براون (كنتراباس). صداي آستر گرم و روان و بيخيال است و مثل نقاشي آبرنگ لبۀ رنگهاي خلق شده با صوت به شكلي خيالانگيز به هم راه مييابند و در هم تلفيق ميشوند. همه چيز نرم و بيخطر و خوابزده است و كلاسيكهاي مشهور موسيقي عامهپسند با چنان وقار و اطميناني خوانده ميشود كه آه از نهاد شنونده بلند ميشود.
No comments:
Post a Comment