اين ترجمه مقدمۀ جاناتان رزنبام بر كتابش، «خداحافظ سينما، سلام سينهفيليا» در شمارۀ بهمنماه ماهنامه بيست و چهار چاپ شده است. صفحۀ «قطارهاي شبانه» در اين ماهنامه به يادداشتهاي آزاد و گهگاه شخصي، اما بيشتر گزارشگونۀ من از دگرگونيهاي فرهنگ سينما در قرن بيست و يك اختصاص دارد، اما براي آن شماره تصميم گرفتم نوشته نويسندهاي كه ديدگاههايش را نسبت به موضوعات مشابه ميپسندم و تا حدودي نيز از او متأثرم منعكس كنم.
خداحافظ سینما، سلام سينهفيليا
جاناتان رُزنبام
عنوان مقالۀ اين شماره، عنوان آخرين كتاب جاناتان رُزنبام است. اگرچه به نسبت نويسندههاي آنگلوساكسونِ ديگر نوشتههاي رُزنبام به صورت گسترده به فارسي ترجمه نشده، اما به نظر ميرسد از سوي ديگر جديت خوانندگان فارسيزبان در علاقه به زبان و نگاه منحصربفرد او با كمتر منتقد آمريكايي ديگري قابل مقايسه است. براي «قطارهاي شبانه» اين شماره مقدمۀ او بر كتاب خداحافظ سينما را خواهيم خواند، كتابي كه فرهنگ سينمايي در گذار و تغييرات آن در قرن بيست و يكم را مد نظر قرار ميدهد، موضوعي كه از آغاز اساس اين صفحه بوده است.
مقاله رزنبام خلاصه شده است و ترجمۀ آن توسط سينا گلمكاني انجام شده كه ترجمۀ پاكيزۀ او از «اسكورسيزي به روايت ايبرت» اكنون در كتابفروشيهاست. و در انتها بايد از جاناتان رُزنبام تشكر كرد براي اجازۀ ترجمه و چاپ اين مقاله. براي او رساندن صدايش به هر نقطهاي از عالم مهمتر از هر شكلي از منفعتطلبي مادي است و اين يكي ديگر از انبوه دلايلي است كه جاناتان را از بقيه نويسندگان سينمايي امروز متمايز ميكند. - احسان خوشبخت
1
تناقض عجیبی است؛ نیمی از دوستان و همکاران من بر این باورند که در حال حاضر به پایان سینما به عنوان یک هنر و پایان نقد فیلم به عنوان یک فعالیت جدی نزدیک میشویم و نیمه دیگر عقیده دارند که به دوره تجدید حیات و رنسانس در این دو رسیدهایم. چگونه میتوان در مورد این ناهمخوانی توضیح داد؟ یکی از شواهد این است که بسیاری از مخالفان، افرادی هم سن و سال من (شصت و شش سال) و یا مسنتر هستند، در حالی که خوشبینان بسیار جوانترند و بیشترشان کمتر از سی سال سن دارند.
بر سر این موضوع، شخصاً به سینمادوستان جوان احساس نزدیکی بیشتری دارم. با این حال میتوانم بعضی از جنبههای دیدگاه دیگر را نیز دریابم. هر دو موضع آنچنان با نظرات پیچیده و گوناگون درباره تغییرات تکنولوژی و اجتماعی درآمیختهاند که نمیتوان به راحتی آنها را تایید و یا محکوم کرد. به ویژه که هنوز در حال تلاش برای دریافتن معنا و نتایج ضمنی این تغییرات هستیم. دایره لغات ما بسیار کندتر از جامعه پیش میرود و این مساله منجر به ایجاد حفرههای زمانی میشود که ذهن همه را مغشوش میکنند.
در فیلمکوتاه سه و نیم دقیقهایِ عالي و بامزۀ دیوید کراننبرگ، بر سرصحنه خودکشی آخرین یهودی دنیا در آخرین سینمای دنیا، این دو دیدگاه و گرایش من به آنها، به زیبایی به تصویر کشیده شده است. کراننبرگ که با فاصله دو هفته از من به دنیا آمده است، خود در این فیلم نقش اصلی را بازی میکند. او با موهای خاکستری، در نمای نزدیکی که در یک برداشت گرفته شده است، آماده میشود که در آبریزگاه آخرین سینمای دنیا جان خود را بگیرد. در همین حال، دو گوینده سَبُکسَر اخبار، یک مرد و یک زن، با یک سرخوشی پوچ، بیوقفه وضع او را گزارش میکنند. این فیلم برای شصتمین جشنواره کن ساخته شده است و به همراه سی و دو فیلم کوتاه از کارگردانان مشهور دیگر، به همراه زیرنویس انگلیسی بر روی دیویدی عرضه شده است. من توانستم این دیویدی را در آخرین روز جشنواره به قیمت ارزانی سفارش دهم تا چند روز بعد در شیکاگو به تماشایش بنشینم. میتوانستم خود را همزمان در نقش یهودی کراننبرگ و یکی از آن گزارشگران ابله ببینم. به وضوح میتوان دید که به همان میزان که تکنولوژی واقعاً بر تمامی جنبههای فرهنگ ما تاثیر گذاشته است (از استفاده از دستگاه فکس در زمان اعتراضات میدان تیانانمن در سال 1989 گرفته تا استفاده از تلفن همراه در اعتراضات امروز)، تاریخ سینما را نیز، چه در درون و چه بیرون از سالنهای نمایش، تحت تاثیر قرار داده.
از آنجا که نمایش فیلم در بین سالهای 1915 تا 1960، حرفه خانوادگی من محسوب میشد، برایم سخت است که زمان دقیق اولین برخوردم با سینما را مشخص کنم. زمانی که پدربزرگ پدری من، لوییس روزنبام اولین سالن نمایش خود با نام «شاهزاده» را در شهر داگلاس واقع در ایالت وایومینگ افتتاح کرد، دی دبلیو گریفیث، مشغول فیلمبرداری تولد یک ملت در جنوب کالیفرنیا بود. در همان سال، پدربزرگ من در شهر نورث لیتل راک در ایالت آرکانزاس سالن نمایش دیگری را ساخت و نام آن را هم شاهزاده گذاشت و به همراه همسر و پسر چهارساله خود به آنجا نقل مکان کرد. چهارسال پس از آن، او بار دیگر کوچ کرد و به شهر فلورانس در آلاباما رفت و بزرگترین و آخرین سالن نمایشی که شاهزاده نام داشت را در آنجا افتتاح کرد. این یکی به غیر از سالن نمایش فیلم، صحنه نمایش اپرا هم بود و هر سال در آن به طور متوسط 25 نمایش بر روی صحنه میرفت.
خانه رزنبام ها با طراحي فرانك لويد رايت |
من کمی بعد از این سالها، در 1943 به دنیا آمدم. در این زمان پدربزرگم پس از افتتاح تقریباً یک جین سالن نمایش دیگر در شمال غربی آلاباما، تنها فرزندش استنلی را برای اداره آنها استخدام کرده بود. حدود یک سال پیش از اینکه وارد مدرسه ابتدایی شوم، رزنبامها بزرگترین موسسهشان یعنی شولز را افتتاح کردند. این سالن نمایش با داشتن 1350 صندلی، چهارمین سالن نمایش بزرگ ایالت به حساب میآمد و نام آن با توجه به شهر ماسل شولز که در همان نزدیکی قرار داشت انتخاب شده بود. پس از آن که اجازه آن را پيدا كردم كه به تنهایی به سینما بروم، مصرف فیلم من به طور چشمگیری افزایش پیدا کرد. در فلورانس، سالنهای نمایش شاهزاده، شولز و مجستیک که همگی در شعاع سه بلوک شهری قرار داشتند، هر هفته روی هم ده دوازده فیلم نمایش میدادند و من قریب به نیمی از آنها را میدیدم. پس از آنکه مجستیک در سال 1951 برای همیشه تعطیل شد، برای هشت سال، اغلب فیلمهایی را که دو تماشاخانه دیگر به نمایش درمیآمد، و حتی بعضی را بیش از یک بار، تماشا میکردم. تا این که در پاییز 1959 به مدرسه شبانهروزی در ورمانت رفتم.
سينماهاي خانوادگي رزنبام ها در آلاباما |
حدود یک سال پس از آن، زمانی که هنوز در ورمانت بودم، سالنهای نمایش فعال رزنبام که از نه به پنج عدد کاهش یافته بودند به فروش رفتند. پدربزرگم بازنشسته شد و پدرم در دانشگاه ایالتی فلورانس که اکنون به نام دانشگاه آلابامای شمالی شناخته میشود، به تدریس ادبیات آمریکایی و انگلیسی مشغول شد. کمتر از یک دهه بعد در نیویورک به نقد فیلم مشغول شدم، حرفهای که برای هشت سال در پاریس و لندن و سپس بار دیگر در ایالات متحده (در سواحل شرقی و غربی و از سال 1987 به بعد در شیکاگو) به آن پرداختهام.
2
امروزه، وقتی مردم از عباراتی مانند «سینما»، «فیلم»، «نقد فیلم» و حتی «دسترسی» استفاده میکنند منظور یکسانی ندارند. دورههای زمانی، تجربیات و کارکردهای مربوط به مفاهیم این عبارتها لزوماً برای همه یکسان نیست. افراد مسنتر فیلمهایی را در نظر دارند که میتوانند در تماشاخانههایی که نسخه 35 میلیمتری فیلمها را نمایش میدهد تماشا کنند و در مورد مقالاتی صحبت میکنند که بر روی کاغذ چاپ میشوند. منظور جوانترها اغلب دیویدیهایی است که در خانه تماشا میشوند و وبلاگها و سایتهایی است که بر روی اینترنت قرار دارد. دیگر این که وقتی گروههای مسنتر در مورد در «دسترس» بودن یک فیلم صحبت میکنند، منظورشان این است که فیلم مورد نظر در سینماهای شهر خودشان، و نه در جای دیگر، اکران شده است. با این وجود در دسترس بودن یک فیلم از لحاظ نظری، میتواند به معنی خرید آن از طریق پست، چه از داخل و یا خارج کشور باشد. در میان سینما دوستان سرسختتر و حرفهایتر، دسترسی به معنی رد و بدل کردن فیلم در میان دوستان و آشنایان و یا کپی کردن فیلمهای آنان و یا دانلود قانونی و احیاناً غیرقانونی آن از اینترنت است. در واقع با در نظر گرفتن همه امکانات و قالبها و وسیلههای ارتباطی دیجیتال و آنالوگ، معنی بالقوه عباراتی مانند ملیت و قلمرو نیز دستخوش تغییر میشوند.
در بیشتر موارد، داشتن انتخابهای بیشتر، به معنی دچار شدن به آشفتگی بیشتر است. به نظر من، این از دلایلی است که باعث میشود تلاشم برای انتشار فهرست 100 فیلم آمریکایی برتر و فهرست 1000 فیلم مورد علاقه، از سایر فعالیتهای من به عنوان یک منتقد بیشتر مورد استقبال قرار گیرد.
[ميدانيم كه] گاه برای دسترسی به این فیلمها باید به راههای غیرقانونی متوسل شد (ناآگاهی و یا بیتفاوتی دارندگان حق مالکیت و بعضی اوقات پیچیدگیهای حقوقی نیز در به وجود آمدن این روشها نقش داشته است). نمونه بارز این مساله فیلم 12 ساعته ژاك ریوت، Out 1 است که زمانی در میان فیلمهای مطرح و معاصر، دور از دسترسترین آنها به حساب میآمد. پس از آن که دادگاهی در کشور سوئد حکم به تعطیلی سایت Pirate Bay داد و سایت از روز بیست و چهارم آگوست برای مدتی از دسترس خارج بود، از ماه سپتامبر سال 2009 به بعد، دوباره میتوان فیلم را همراه با زیرنویس ایتالیایی و انگلیسی، از این سایت و یا سایر منابع اینترنتی دیگر دانلود کرد. منتقد سینمایی براد استیونز اخیراً در اولین ستون خود برای Video Watchdog مطالبی را عنوان کرده که (مانند خود فیلم Out 1) طنیني ناامیدکننده و در عین حال آرمانی دارد: «این که مخاطبان انگلیسی و آمریکایی از دیدن یکی از عالیترین شاهکارهای سینمایی محروم ماندهاند به وضوح نشان میدهد که سینما هنوز هم در سطحی بسیار گسترده یک هنر درجه دوم به حساب میآید. اگر در مورد آثار ادبی هم چنین بود، تنها میتوانستیم ترجمه انگلیسی در جست و جوی زمان از دست رفته پروست، را در قالب نسخههای کپی شده توسط سازمانهای زیرزمینی در اختیار داشته باشیم. با این وجود وقتی که فرد در مییابد توزیع گسترده Out 1، اثری که به گونهای وسواسآمیز بر روی توطئهها تمرکز دارد، سرانجام با استفاده از روشی ممکن شده است که میتوان از آن به عنوان یک «توطئه» اینترنتی یاد کرد، به سختی میتواند در برابر لبخندی کنایهآمیز مقاومت کند.»
Out 1 |
و حال آدریان مارتین، یک سینمادوست/منتقد دیگر که در ستون خود برای Filmkrant جنبههای ضد آرمانی فرهنگ سینمایی جدید را به تصویر میکشد و کار را تا استفاده از تصاویر ژانر فیلم ترسناک پیش میبرد: «بیایید صادق باشیم. با وجود غرولندهای همگی ما و تمام چیزهایی که درباره IMDb میشنویم، که اطلاعات بعضی از فیلمهای مهم را ندارد، که به طرف فیلمهای تجاری و عامهپسند گرايش دارد، يا خیلی هالیوودی و کاپیتالیستی است، در حال حاضر این سایت به هیولایی تبدیل شده است که همگی با آن همبستر میشویم. مانند تمام ژورنالیستهایی که اکنون (با قبول خطر) برای اطمینان از مسائل، اعداد، نامها و مکانها به ویکیپدیا سرک میکشند، همه در دنیای سینما، در هر سطحی که قرار داشته باشند، برای به دست آوردن اطلاعات اولیه به سراغ IMDb میروند. این سایت نیز مانند ایمیل، فیسبوک و موبایل به یکی از ضروریات تبدیل شده است.»
No comments:
Post a Comment