Showing posts with label Free Notes. Show all posts
Showing posts with label Free Notes. Show all posts

Wednesday 27 January 2010

It's Not Dark Yet, But It's Getting There




آخرين روزهايم را در دره گلستان سپري مي‌كنم. رگه‌هاي برف روي كوه‌هاي روبرو، كه مي‌شود شرق، نشسته و اين كوه‌ها به سمت جنوب كه مي‌روند سفيد و سفيدتر مي‌شوند تا اين كه وصل مي‌شوند به سپيدي مطلق رشته كوه‌هاي بينالود؛ پنبه‌هاي سنگي كه روي هم انباشته شده و پرواز كلاغ‌هاي سرمازده از مقابل آن‌ها از غلبه كامل زمستان بر جايي خبر مي‌دهد كه تا ديروز هزاررنگ پاييزي‌اش منظري بود كه گويي با نت‌هاي ايلي‌نويس جكت (Illinois Jacquet) و قلم ترنر (Turner) ترسيم شده بود.
دود سفيد و بي‌رمقي كه از برگ سوزان گوشه و كنار باغ‌ها به هوا بلند مي‌شد، حالا در مه غليظ و خاكستري اين‌جا گم شده است. دو گنبد فيروزه‌اي از حصار گلستان در دوردست پيدايند، كلاه‌هايي كج و معوج روي سر خاك و كلاغ‌هايي نشسته بر ديوار سفيد ترك برداشته حيات كه از گنبدها بزرگ‌ترند. فيروزه‌اي و سياه. مرده و زنده.

خط افق در تلاش رقت‌باري براي دادن جاي درخت‌ها به بتن و تيرآهن‌هاي تاب برداشته و ميل‌گردهاي زنگاربسته گم مي‌شود. اين جا جايي است كه پتو را تا زير چشم‌ها بالا مي‌كشم و با بي‌حوصلگي شاهد زوال دره‌ام كه زودتر از من در حال بخار شدن است. صداي گفتگوي فيليپ نواره و ميشل كالابرو در «قاضي و قاتل» با شيب نه‌چندان تند دره يكي مي‌شد و به سرعت به اعماق دره سقوط مي‌كرد، جايي كه جاده مارپيچ حصار گلستان و پل پرمدعا و پرسروصدايش زير لاستيك ماشين‌ شهرنشينان بيماري كه مرض‌هايشان را با خود به دره مي‌آوردند فريادهاي كوتاه و ناخوشايندي مي‌زد. اين‌ها و صداي زوزه گلوله‌هايي كه در دره شليك مي‌شد تا سگ‌هاي هار را بر زمين سرد بخواباند. آن‌ها با زبان‌هاي دراز و چشم‌هاي قرمز و بدن تكيده‌شان به زمين مي افتادند و آخرين نگاهشان به شكارچي مملو از رحم و شفقت بود. صياد نيز به همان اندازه از جنون هاري در رنج بود.

دره گلستان دره آرامش و وحشت است. دره سكون و هياهو. از اين‌جا به هيچ جا نمي‌روي. پشت يخچال‌هاي بينالود تا ابد متوقف مي‌شوي. مي‌تواني در حين يخ زدن پوزخندي به لب داشته باشي، شايد در موزه اشياء گمشده، مجسمه مومي تو با همين پوزخند ابدي جابگيرد.

اين‌جا جاني گريفين و جان كولترين آخرين battle خود را در smoke stack برگزار كردند. كنت بيسي قبل از هجوم زمستان آخرين سويينگ تمام عيارش را در اين جا به گوش دره رساند. چت بيكر با صورت تكيده‌اش و ريش نتراشيده، مثل ون‌گوك، آرام Lament for living را اجراء مي‌كند و از سر ترومپت بخاري بلند مي‌شود. صداي بن وبستر از كافه‌اي در كپنهاگ به گلستان مي‌رسد. صدايي محكم و لرزان، پيچيده در زيرزمين دودگرفته و درآميخته با زمزمه‌هاي مشتريان مست و صورت بن زير سايه‌اي تيره كه از لبه كلاه تا روي لب‌هايش پايين آمده است؛ بن با آن چشم‌هاي خاموش كه پيشاپيش به استقبال زوال رفته بود.
در گلستان مبتدا و خبر جملات گم بودند و افعال در منگي جمله از آخر به هرجايي كه زورشان مي‌رسيد مي‌پريدند. گاه آن‌قدر بالا مي‌پريدند كه براي هميشه شرشان كم مي‌شد. جمله‌هاي بي‌افعال نشان اين بود كه جري گارسيا در طبقه بالا Jam Session يك‌نفره‌اش را آغاز كرده. ما مي‌خوابيديم و بيدار مي‌شديم و جري هم‌چنان گفتگوي بي‌پايانش را با خود ادامه مي‌داد. ما مي‌رفتيم و مي‌آمديم و هنوز كليد در قفل نيم دوري نچرخيده و لبه باريك‌تر از مويي از در باز نشده، صداي جري مثل بخار حمام از خانه بيرون مي‌زد.

دارم آخرين روزهايم را در دره گلستان سپري مي‌كنم و بايد كم‌كم چمدان‌هاي خالي‌مان را با كوتي جمع كنيم و براي اين‌ كه باد ما را يك‌باره به هوا نبرد، تا جايي كه شد آن را با جملات بي فعل، گزاره‌هاي ناتمام و قهقهه‌هاي سرنداده پر كنيم. چمدان‌ها پر از هيچ و گلستان آرام آرام در شرف محو شدن است. دارد در مه گم مي‌شود، گويي هرگز نبوده است. ا. خ.
اين را احتمالاً حول و حوش دو ماه پيش بايد نوشته باشم. مثلاً آذر 1388.

Thursday 14 January 2010

Contemporary Cinema According to Mervyn LeRoy


''Nowadays, movies aren't made by great creative minds, but by a cartel of businessmen on the one hand and a haphazard group of young and undisciplined rookies on the other. Today's films are made too fast and too dirty and cost either too much or too little. Too many directors today make movies that puzzle and offend and confuse the audience. They seem to equate bafflement with art.''
Mervyn LeRoy (1900-87)

Sunday 10 January 2010

My Top 10 List [Film Monthly's Poll]



ده فيلم زندگي من
يادداشت و انتخاب زير كه از قرار ده فيلم زندگي منند در شماره 400 ماهنامه فيلم چاپ شده است.
بزرگ ترین مشکل من با این گونه انتخاب‌ها این است که نمی دانم چه رویکردی مناسب یا لازم است. آیا قرار است این فهرست مؤید «بزرگ‌ترین» فیلم‌های تاریخ سینما از دید انتخاب کننده باشد، یا انتخابی شخصی است که فیلم‌هایی تأثیرگذار (چه از نظر حرفه‌ای به عنوان یک منتقد و چه از نظر شخصی که البته جداکردن این دو به این آسانی‌ها نیست) را در زندگی انتخاب‌کننده برجسته می کند. اگر رویکرد اول برای چنین شماره‌ای مناسب باشد باید این بند را اضافه کرد که لازمۀ آن سال‌ها کار منظم و تماشای فیلم‌هاست و لازمۀ شرکت در این رأی‌گیری همانندی رأی دهندگان یا داشتن امکانات یکسان و علاقۀ یکسان به تاریخ سینماست. در حالت دوم نیز انتخاب ده فیلم، خیانت به زندگی منتقد خواهد بود؛ این تعداد کاملاً ناکافی است. در عین حال فکر می کنم شرکت نکردن در آن نیز نوعی طفره روی از منظم کردن ذهن، مرور فیلم های دیده شده و خانه تکانی اساسی در حافظۀ منتقد است.
اولين فهرستم، متشکل از فیلم های بزرگ، كه كنار گذاشتنش مقاومت زيادي مي‌طلبيد چنين بود: Big Clock (جان فارو)، Big Combo (جوزف اچ لوييس)، Big Sleep (هوارد هاكس)، Big Heat (فريتس لانگ) و در ادامه Out of the Past (ژاك تورنر)، Raw Deal (آنتوني مان)، غرامت مضاعف (بيلي وايلدر)، Criss Cross (رابرت سيودماك)، جنگل آسفالت (جان هيوستن) و در مکانی خلوت (نيكلاس ري).
مانند پسربچه‌ای که حاضر است بدون این که به روی خودش بیاورد، اسباب بازی ارزانش را با اسباب بازی قیمتی پسر همسایه عوض کند، حاضر بودم هر ترکیبی از تاتي+برسون+افولس (هر فیلمی از آنها در هر زمان) را به عنوان ده فیلم زندگی‌ام انتخاب کنم. این‌ها آثاري هستند که بدون این که چیزی از رمز و راز آنها کم شود، می توانند بارها و بارها دیده شوند.
از سوی دیگر مي‌دانم احتمالاً ديگران جاي هميشگي سرگيجه را حفظ خواهند كرد و از اين بابت خيالم راحت است (اما چرا آن‌ها، سال گذشته كوچك‌ترين اشاره‌اي به پنجاهمين سال تولد فيلم مورد علاقه‌شان نكردند؛ آيا فقط هر ده سال يك بار و با تلفن بهزاد رحيميان بايد به ياد آن افتاد؟) و جاي آن را در فهرست با يكي از بزرگ‌ترين كابوس‌هاي تصوير شده در سينما، سايۀ شك عوض مي‌كنم. به جاي دو تا از بزرگ‌ترين كارگرداناني كه مي شناسم "هوارد هاكس + ويليام ولمن" معادل آن‌ها، رائول والش را انتخاب مي كنم.
در انتها و پس از کش و قوس فراوان و همچنان نه چندان جدی، بدون ترتيب يا با هر ترتيبي كه خودتان دوست داشته باشيد:
Playtime ژاك تاتي
كشتي بخار در خم رودخانه جان فورد
F for Fake اورسن ولز
روشنايي هاي شهر چارلز چاپلين
اروپاي 51 روبرتو روسليني
منطقۀ كلرادو رائول والش
گردشی در ییلاق ژان رنوار
سايۀ شك آلفرد هيچكاك
12 O’clock High هنري كينگ
هفت مرد از حالا باد باتيكر
پروژه در حال انجام ديگري در اين وبلاگ دارم كه انتخاب 1000 فيلم زندگي‌ام است كه آن بخشي كه تا به حال مشخص شده در اين جا قابل خواندن است. به اضافه اين كه چندماه پيش فيلم‌هاي مورد علاقه‌ام از دهه 1930 را نيز در پستي ديگر معرفي كردم كه به فارسي يا انگليسي مي توانيد ببينيد.

Tuesday 22 December 2009

Here Is Snowing, Too


This is my answer to Shahn's 21th snowy post, concerning Wild Bill Wellman. Here I pick mine from The Outcasts of Pokerflat, gloriously directed by Joseph M. Newman.

Sunday 20 December 2009

Dailies#8: Trees & Horses



1 باورنکردنی است که یکی از معتبرترین فرهنگ کارگردانان سینمای جهان، مک میلان، مانند بسیاری دیگر از نمونه های مشابه در ادبیات سینمایی، جان استرجس را حتی شایسته داشتن یک مدخل ندانسته است. حتی اگر این فرض غلط را بپذیریم که او صرفاً هدایت‌کننده پروژه‌های تجاری بزرگ استودیوها بوده نمی توانیم از کنار این نکته بگذریم که این فیلم‌ها نمونه‌ای از هوشمندی در حدکمال هالیوود در اجرای دقیق آثاری از این دست است. بسیاری از ساختارهای سینمای تجاری هالیوود مدرن را در این آثار بی‌نهایت محبوب می توان دید که هنوز بیشتر از تمام فیلم‌های هم‌دوره خودشان دیده می شوند. اما موضوع دیگر که عدم توجه به استرجس را نه به یک اشتباه بلکه گناهی بزرگ بدل می کند شاهکارهایی است که او اتفاقاً بیشتر با بودجه‌هایی اندک ساخته مثل خیابان راز (1950)، مردم [مدعی العموم] علیه اوهارا (1951) و مخاطره (1953).
2 اگر بيينده در موقع تماشاي فيلم هاي من ري ذهن خود را آزاد بگذارد مي تواند نمايي كه از پشت سر راننده‌اي در يك اتوموبيل دهه 1920 گرفته شده و كات هاي بي نظم آن به درخت هاي خشكيده كنار جاده و مناظر ديگر را در از نفس افتاده گدار هم تشخيص دهد و يا هر جا ديگري كه روحيه شعر و آنارشي در فيلم حاكم است، حتي وقتي استرلينگ هايدن و جين هگن رانندگي آخرشان را در پايان جنگل آسفالت مي كنند و درخت ها به آرامي آن ها را به سوي اسب ها مي كشند.

3 جاناتان روزنبام نقد مشترکی بر دو فیلم آخرین وسوسه مسیح مارتین اسکورسیزی و تاکر: مرد و رؤیاهایش ساخته کاپولا نوشته است. ایده نوشتن یک نقد بر دو (یا چند فیلم) به طور هم زمان - به عنوان آیینه ای از عصری که فیلم در آن می گذرد - بارها توسط روزنبام اجرا شده و فکر می کنم هیچ کدام به اندازه این دو فیلم مهم سال 1988 با شباهت های بسیارشان نظر خواننده را جلب نکند. من اخیراً دوباره تاکر را دیده ام و هنوز به نظرم از بهترین‌های کاپولاست، اما هیچ اراده ای در خودم برای تماشای دوباره آخرین وسوسه مسیح نمی بینم که برایم همیشه ملال آور بوده است. مقاله روزنبام را در سایت خودش بخوانید.
4 وبلاگ کلاسیک‌های ناشناخته فهرستی تنظیم کرده از 100 فیلم مورد علاقه نویسنده‌اش از دهه 1930. تا به حال حدود 60 عنوان معرفی شده و بازی‌ همچنان ادامه دارد. خودتان بررسی بفرمایید.



Monday 7 December 2009

Melville - Me



--> --> -->
این چیزی است که من اسمش را «همزمانی خارق العاده» می گذارم؛ برخوردن به لیست 64 کارگردان آمریکایی پیش از جنگ مورد علاقه ژان پیر ملویل به انتخاب خود او در شمارۀ 124 مجله کایه دوسینما (اکتبر 1961، صفحۀ 60). در واقع این فهرست بی کم و کاست می توان فهرست آدم های مورد علاقۀ من هم باشد.از همه عجیب تر این که اخیراً برای «دایرة المعارف کارگردانان» بهزاد رحیمیان مسئولیت بزرگی قبول کرده ام (نوشتن نزدیک به 90 مدخل!) که بیشتر انتخاب های ملویل، انتخاب های کاملاً ناخودآگاه من برای همکاری با بهزاد رحیمیان بوده اند. ما نشستیم و من فقط بدون هیچ زمینه ای اسم هایی که به ذهنمم می آمد را به او می گفتم و آن هم ذهنی که یک ساعت و نیم در ترافیک مرکز شهر تمام تمرکز و کارآیی اش را از دست داده بود. اما این اسم ها مثل نام اعضای خانواده جزیی از زندگی روزمره ام شده اند و حالا حتی اگر دلم هم بخواهد نمی توانم از سرم بیرونشان کنم.
کارگردان هایی که قرار است در این دایرة المعارف دربارۀ آنها بنویسم را در فهرست ملویل با رنگ متمایز می کنم. در عین حال این وظیفه وقت گیر می تواند توضیح غیبت موقت بعضی بخش های ثابت وبلاگ (مانند Dailies) باشد، چرا که بیشتر از حدی فیلم می بینم که بتوانم در این جا دربارۀ آن بنویسم و از طرفی مشاهداتم محدود به فهرست بلند و بالایی است که پیش رو دارم و باید هر کیفی درکار است از بین فیلم های همین کارگردان ها باشد. به عنوان مثال دو هفته پیش حدود بیست فیلم از لوید بیکن دیدم
اما فهرست ملویل:
Lloyd Bacon, Busby Berkeley, Richard Boleslavski, Frank Borzage, Clarence Brown, Harold S Bucquet, Frank Capra, Jack Conway, Merian C Cooper, John Cromwell, James Cruze, George Cukor, Michael Curtiz, William Dieterle, Allan Dwan, Ray Enright, George Fitzmaurice, Robert Flaherty, Victor Fleming, John Ford, Sidney Franklin, Tay Garnett, Edmond Goulding, Alfred Green, Edward Griffith, Henry Hathaway, Howard Hawks, Ben Hecht, Garson Kanin, William Keighley, Henry King, Henry Koster, Gregory La Cava, Fritz Lang, Sidney Lanfield, Mitchell Leisen, Robert Z Leonard, Mervyn Le Roy, Frank Lloyd, Ernest Lubitsch, Leo McCarey, Norman Z McLeod, Reuben Mamoulian, Archie Mayo, Cecil B De Mille, Lewis Milestone, Elliot Nugent, Henry C Potter, Roy Del Ruth, Gregory Ratoff, Mark Sandrich, Alfred Santell, Ernest Schoedsack, John M Stahl, Josef Von Sternberg, George Stevens, Norman Taurog, Richard Thorpe, W S Van Dyke, King Vidor, William Wellman, James Whale, Sam Wood, William Wyler.
*