گنجهاي پنهان شاعرِ عواطف و خاطره
جاناتان
رُزنبام
آلن رنه
بیگمان یکی از بزرگترین کارگردانانِ در قیدحیاتِ ماست و در عین حال، به دلایل
مختلف، یکی از دشوارترينها براي بررسي.
او جهانيترين چهرۀ موج نوی فرانسه بود،
حداقل در فيلمهاي اولش (به خصوص هیروشیما عشق من، سال گذشته در مارینباد،
جنگ تمام شده است، دوستت دارم دوستت دارم و پروویدانس) اما
در ادامه به یکی از فرانسویترین کارگردانانِ فرانسوی بدل شد (نه فقط با نمونههای
آشکاری مانند عموی آمریکایی من، استاویسکی، مِلو، همان
ترانۀ آشنا، نه روی دهان و علفهای وحشی بلکه حتی با فیلمهایی
که از دستمایههای انگلیسی یا تا حدودي آمریکایی گرفته شده بودند، مانندِ میخواهم
به خانه بروم، دود کردن، دود نکردن، ترسهای خصوصی در مکانهای
عمومی). حتی قبل از اینکه به سراغ ساخت فیلم بلند برود، بزرگترین فیلمهای
تاریخ سینما را در مورد استعمارگری و نژادپرستی (مجسمهها هم میمیرند)،
اردوگاههاي مرگ (شب و مه)، پلاستیک (ترانه استیرن) و کتابخانه (تمام
خاطرات جهان) را ساخت. یکی از شخصیترین کارگردانان مدرن است اما هرگز پای
فیلمنامههای خودش را امضا نمیکند. همينطور مشهور است براي اين كه يكي از
خجالتيترين سينماگران تاريخ است، تا آن حد كه يكبار کلر دنی به من گفت رنه همیشه
ترجیح میدهد خودش را پشت فیلمنامهنویسهايش پنهان كند. او یکی از بزرگترین
منتقدان و مورخانِ سینماست؛ با اینکه هرگز هیچ اثر چاپ شدهاي در اين زمينه
نداشته است؛ به خصوص وقتي به خاطر بياوريم كه چطور درسهايي درباب هیچکاک و لويي
فویاد در سال گذشته در مارینباد به ما ميدهد؛ يا دربارۀ ارنست لوبیچ در استاویسکی،
و يا دربارۀ موزیکالهای متروگلدوينمير در نه روی دهان و اين مثالها را
ميتوان همينطور ادامه داد. اغلب این شاعرِ عواطف و خاطره را با یک روشنفکر
اشتباه میگیرند (شاید به این خاطر که فرانسوی است) یا از سورئالیست بودن او غافل
ميمانند. اما قطعاً بخشی از پرمایگیِ فیلمهایش از آنجا میآید که جدا از
زیبایی و احساسات نهفته در آنها، بسیاری از گنجینههای ارزشمند آثارش پنهانند و
به آسانی به چشم نمیآیند.