Sunday, 30 August 2009

Revisiting Tokyo Story



داستان توكيو را بعد از حداقل 15 سال دوباره ديدم. شگفت انگیز است که چطور همۀ این شخصیت ها از بچگی من تا حالا چنین واقعی مانده اند. هر کدام از آن ها در دنیای واقعی معادلی داشتند. شبیه به عمه ها و عموها و خاله ها و دایی ها بودند و هیچ چیز غیر واقعی، باورنکردنی یا غیرضروری در فیلم وجود نداشت. در واقع چنانچه کوچک ترین قطعۀ زائدی وارد ساختار بی نهایت دقیق آن می شد تماشاگر به خاطر وضوحی که فیلم در نمایش اجزاء سازنده اش داشت به سرعت آن را می فهمید و چه بسا آزارش می داد. در دنیای اوزو رد شدن یک گربه از قاب می تواند تأثیری معادل صحنۀ نبرد اسپارتاکوس در مقابل سپاه روم ایجاد کند، در نگاه نخست به همان اندازه محرک باشند و در انتها تأثیری فراتر از نبردی با هزاران سیاه لشگر بگذارد.
داستان توکیو در عین حال فیلم بسیار بالغی است که "بلوغ" یکی از شرایط تماشای آن نیز هست. بعید می دانم برای یک تین ایجر، حتی با ولعی وصف ناپذیر به سینما، زندگی و مرگ آدم ها در این سن و کم رنگ شدن حضور والدین چنین معنایی داشته باشد. داستان توکیو منهای ملاحضات زندگی و مرگ – که در هر سن و شرایطی قابل درک نیست – هم چنان فیلمی دقیق دربارۀ اضمحلال غمبار ساختارهای سنتی خانوادۀ ژاپنی بعد از جنگ است؛ این نگاه به داستان توکیو کاملاً ممکن و منطقی است ، اما تنها بخش کوچکی از دنیای فیلم را تشکیل می دهد.

No comments:

Post a Comment