این یادداشت کوتاه دربارۀ «آخرین فیلم» آلن رنه، زندگی رایلی، را در نمایشش افتتاحیهاش در فستیوال
فیلم برلین نوشتم. حالا که دوباره به فیلم فکر میکنم بیشتر به این نکته ایمان میآورم
که رنه آگاهانه غزل خداحافظیاش را کارگردانی کرده بود؛ فیلمی که با نمایی از
مجسمۀ مرگ تمام میشود.
xxx
زندگی رایلی، ساختهی تازهی آلن رنه است، حتی اگر دو
فیلم اخیر او چندان با استاندارهای بالای استاد کهنسال سینمای مدرن تناسب نداشتند زندگی رایلی، لااقل
برای من، تکمیل درخشان ایدههای چند فیلم اخیر و رساندن آنها به نقطهای است که
میتوان آن را کاملترین اثر او در سالهای اخیر دانست. هنر رنه (که مانند هر
هنرمند دیگری رابطهای مستقیم با اعتماد به نفس، تجربه و نوآوری او دارد) به حدی
رسیده که او تقریباً هر عنصری که بقیهی فیلمسازان برای درست از کار درآوردن آن
دستوپایی زجرآور میزنند را کاملاً دور ریخته است. فیلم در شمال انگلستان میگذرد،
اما بازیگران فرانسویاش، با اسمهای انگلیسی، فرانسه حرف میزنند. فیلم تماماً در
استودیو ساخته شده و حتی در مفهوم سینماییاش هم دکور ندارد و بازیگران جلوی نقاشی
دوبعدیای دیالوگهایشان را میگویند. بین سکانسها و برای حرکت بین یکی از چهار
صحنهی محل وقوع داستان رنه باز هم نقاشیهایی ساده را به کار میگیرد. دیالوگها،
لااقل بخشی مهمی از آنها، مربوط به نمایشنامهای هستند که بازیگران درون فیلم در
حال تمرین آن هستند، نمایشی که هرگز اجرای نهاییاش را نمیبینیم. البته این تنها
عنصر ناپیدای فیلم نیست برای این که حتی شخصیت محوری فیلم، جک رایلی، که منتظر
مرگی قریبالوقوع بر اثر ابتلا به سرطان است، هرگز در فیلم دیده یا شنیده نمیشود
و فیلم فقط با شش بازیگر دیگر در دکوری خالی پیش میرود. با تمام این تقلیلها،
حذفها و تصنع تعمدیِ فیلم، این کار بیشتر از هر فیلم دیگری قادر به آفرینش یک
دنیا، یک داستان و کمدی/ درام شده است؛ البته بیشتر کمدی تا درام.
تا اینجای کار و بعد از گرگ وال استریت، زندگی رایلی بهترین فیلم سال ۲۰۱۴ است. در ضمن اگر مقالهی من در ماهنامهی فیلم دربارهی عکسهای رنه خاطرتان هست باید با مسرت تمام بگویم که فیلم با نمایی از یکی از آن عکسها تمام میشود.
No comments:
Post a Comment