This Pascal Schoning's glossary of architecture and film was originally published in a small book to accompany an exhibition held at the Architectural Association School of Architecture in London (February 2006). Pictures (click on them to see which films they are, if you already don't know), Videos (click on highlighted items) and Farsi translation is by me.
اين فرهنگ اصطلاحات سينما/معماري توسط پاسكال اسكونينگ نوشته و اولين بار در سال 2006 در كتابچه راهنماي نمايشگاه معماري و سينماي دانشگاه «اِي اِي» منتشر شده است. من آن را براي بچه هاي سينما و معماري مصور كرده ام. اگر روي اصطلاحات لاتين كليك كنيد ويدئوي انتخابي من را براي هركدام خواهيد ديد و اگر روي تصاوير كليك كنيد اسم و مشخصات فيلم ها ظاهر مي شود.
فرهنگ اصطلاحات سينمامعماري
Glossary of Cinéarchitecture
energy before it releases by an agent
released materiality
measures space
a causally defined continuity
appears in the constant relation of matter and process
the disguise of materiality through energy
ناماديّت
استتار ماده در نقاب انرژي
ناماديّت
استتار ماده در نقاب انرژي
provides us with the means of identifycation and defining the future
happens in the future while described in the present as a past event
آينده نقلي
فعلي كه در آينده رخ مي دهد، اما در آن حال به عنوان واقعه اي در گذشته بيان مي شود
Sensuality
perception of the world through our senses
حِسگرايي
دريافت جهان از طريق حواس
Transition
merging of one state into another
گذار
سير تبديل يك موقعيت به موقعيت ديگر
Temporality
that which appears momentarily before it changes again
گذرا
در آني ظاهر مي شود، قبل از آن كه دوباره به صورت ديگري درآيد
Duration
defines the dimension of space through time
طول مدت
نسبت فضا به زمان
Knowledge
determines our consciousness of spatiality
معرفت
اسباب درك ما از فضا
Spatiality
memory experience of time-space
فضائيت
تجربه حافظه از زمان-فضا
Logic
puts causality into a single functional line
منطق
آن چه كه رابطه علت و معلولي را فقط در يك كاركرد مصرف مي كند
Gravity
magnetic or sensual power which pulls or repels
گرانش
نيروي مغناطيسي كه باعث به وجود آمدن جاذبه و دافعه مي شود
Light
a building material
نور
يكي از مصالح ساخت
فعلي كه در آينده رخ مي دهد، اما در آن حال به عنوان واقعه اي در گذشته بيان مي شود
Sensuality
perception of the world through our senses
حِسگرايي
دريافت جهان از طريق حواس
Transition
merging of one state into another
گذار
سير تبديل يك موقعيت به موقعيت ديگر
Temporality
that which appears momentarily before it changes again
گذرا
در آني ظاهر مي شود، قبل از آن كه دوباره به صورت ديگري درآيد
Duration
defines the dimension of space through time
طول مدت
نسبت فضا به زمان
Knowledge
determines our consciousness of spatiality
معرفت
اسباب درك ما از فضا
Spatiality
memory experience of time-space
فضائيت
تجربه حافظه از زمان-فضا
Logic
puts causality into a single functional line
منطق
آن چه كه رابطه علت و معلولي را فقط در يك كاركرد مصرف مي كند
Gravity
magnetic or sensual power which pulls or repels
گرانش
نيروي مغناطيسي كه باعث به وجود آمدن جاذبه و دافعه مي شود
Light
a building material
نور
يكي از مصالح ساخت
to cover or spread over or add a projected layer to surfaces
همگذاري
پوشاندن يا گستردن لايه اي با تاباندن آن به روي يك سطح
پوشاندن يا گستردن لايه اي با تاباندن آن به روي يك سطح
project a physical and mental memory as narrative
سينما
تاباندن حافظه فيزيكي و رواني روي پرده به عنوان روايت
تاباندن حافظه فيزيكي و رواني روي پرده به عنوان روايت
the projected motion force of overlaid time-space sequences
سينماتيك
پروژكسيون (تاباندن) منظم نيروي محركي كه از لايه هاي روي هم انباشته زمان و فضا شكل گرفته اند
پروژكسيون (تاباندن) منظم نيروي محركي كه از لايه هاي روي هم انباشته زمان و فضا شكل گرفته اند
science of pure motion that admit the conceptions of time and velocity but excludes that of force
كينماتيك
علم مبتني بر حركت محض كه زمان و شتاب را قبول دارد، اما حسابِ نيرو را از آن جدا مي كند
houses us in a mental embedding through minimal energized physicality in a constantly changing appearance
معماري
سرپناهِ ما كه محيطي ذهني است كه توسط حداقل انرژي نمودي فيزيكي، اما همچنان بسيار متغير يافته
سرپناهِ ما كه محيطي ذهني است كه توسط حداقل انرژي نمودي فيزيكي، اما همچنان بسيار متغير يافته
transport of something onto something else
uses logic in a single determination
كاربرد
وقتي منطق فقط در يك جهت گيري مشخص به كار گرفته شود
وقتي منطق فقط در يك جهت گيري مشخص به كار گرفته شود
that which is inconsistent with itself
تضاد
آنچه با خودش متناقض است
آنچه با خودش متناقض است
reaches the illiterate
تصوير
آنچه بي سواد هم مي فهمد
reaches the literate
متن
آنچه فقط باسواد مي فهمد
آنچه فقط باسواد مي فهمد
the meanest form of suppression
تملك
is perceived through love
فضاي رها
فضايي كه به واسطه عشق درك مي شود
one has to love to create enlightened pace
عشق
آدم بايد عاشق باشد كه بتواند فضاي رها خلق كند
آدم بايد عاشق باشد كه بتواند فضاي رها خلق كند
gives meaning a multidimensional seductiveness
شعر
فريبندگي چندبعدي
*
*