Tuesday, 30 September 2014

The Art of Movie Posters (book, 2014)

كتابِ تازۀ من، «هنر پوسترهاي سينمايي»، كتابي مصور و تمام رنگي است كه اميدوارم همان‌قدر كه كاركردن رويش براي من فرح‌بخش بود، خواندن و ورق زدن و تماشاي چهارصد پوستر سينمايي براي خواننده هم مايۀ انبساط خاطر باشد. تأثير مورد نظر من، تأثير يك موزيكال تكني‌كالر است. اگر خواننده به همان شعف برسد، من به مقصود خود رسيده‌ام.
اين كتاب توسط ناشر هميشگي‌ام انتشارات كتابكدۀ كسري در مشهد منتشر شده است.
گفتم چهارصد پوستر، پس لازم است اضافه كنم كه اين تعداد پوستر كه از بين 28 هزار نمونه انتخاب شده‌اند تقريباً تمام تاريخ سينما را دربرمي‌گيرند و به ژانرها، دوره‌ها، دهه‌ها، كارگردانان، طراحان و مكاتب پوسترسازي مختلف به تفصيل يا به خلاصه اشاره مي‌كنند.
جلد كتاب (تصوير بالا)، كار هنرمند اسپانيايي نايل ايبارولا است. مقدمۀ كتاب را هوشنگ گلمكاني نوشته‌ كه مي‌توانيد در اين‌جا بخوانيد.




خبر هنر آنلاين

فهرست پوسترهايي كه در كتاب آمده را در ايندكس زير جستجو  كنيد.
درصورت سفارش مستقيم كتاب از طريق ناشر، علاوه بر ارسال مجاني براي سفارش دهنده، ده درصد تخفيف هم داده خواهد شد.
قيمت پشت جلد كتاب 55000 تومان است و تيراژ آن هزار نسخه.
تلفن تماس براي تهيۀ كتاب اين است:  
 0915-5124219
 051-37670019
051-38435531








The Art of Movie Posters is the first book in Persian exploring the history, schools and styles and the peaks in the art of designing posters for the movies. Accompanied by 400 illustrations, from the very first film poster designed in 1895 to promote the first public screening of the Lumière brothers to the 21th century's digital posters, the book is conceived in chapters each narrating the history of this popular art in a different way: decade-by-decade, country-by-country, and there is also focus on designers and directors. 

The author of the book, Ehsan Khoshbakht, is an Iranian film critic and curator who has worked and published in the Middle East, Europe and North America and some of the rare posters in the book come from his photographing of private collections in Tehran.

Monday, 29 September 2014

Film Ads in Iran#32: Westerns, 1969-70

The Cheyenne Social Club (Gene Kelly, 1970)
The Good Guys and the Bad Guys (Burt Kennedy, 1969)
Tell Them Willie Boy Is Here (Abraham Polonsky, 1969)

Sunday, 21 September 2014

The 66th Hitler: A Party In Hell (1956)

Samuel Khachikian
Olaf Möller, in his introduction to Conference - Notes on Film 05 (Norbert Pfaffenbichler, 2011), speculates on configuration of 65 Hitlers that are assembled and put in a cinematic conference in this 8-minute-long Austrian film: "[Hitler] appears as if from the depths of space, the darkness, and the Erewhin, from beyond the frame. As if through certain gestures, routines and repetitions thereof, variants and variations, a narrative, an essay, a study is created of what's characteristic about Hitler and it spans decades."

The film was shown at Il Cinema Ritrovato as a part of "Cinema at War Against Hitler." I promised Olaf to add a film to that entry, a very fascinating piece of surrealist kitsch from Iranian cinema, A Party In Hell (1956).

Party was partly directed by veteran Iranian filmmaker Samuel Khachikian [picture above], co-directed by rather insignificant Mushegh Sarvarian. It revolves around Haji Jabbar's journey in Hell, visiting famous residents and enjoying half-naked dancers.

Executed with the technique of Ed Wood and the imaginative innocence of Georges Méliès, there is a scene in the film towards the end, when Hitler is seen dancing around the globe (lifted from Chaplin) along with Napoleon and Genghis Khan! That's the 66th Hitler, and as far as I know, the only one from the Middle East. (Any Hitler film made in other Asian countries?)

I have extracted this superb sequence from a horrible copy of the film. If the faces are not clearly visible, please do use your imagination:

Saturday, 20 September 2014

Westerns (Introduction From My New Book, 2014)

سينماي وسترن (كتاب) - احسان خوش‌بخت

از مقدمه كتاب:
به جز موسيقي جاز، وسترن يگانه تاشِ اصيل هنري خلق شده در ايالات متحده آمريكاست، كه موضوع فيلم‌هاي ساخته شده در آن كمابيش دربارۀ چگونگي ساخته شدن خود اين «ايالات متحده» است. اما بيش‌تر فيلم‌هاي برجستۀ اين ژانر سينمايي از سطحِ تاريخي فراتر رفته و احساساتي مشترك را بين تماشاگراني از هر جاي دنيا نشانه مي‌روند. براي همين است كه وسترن جهاني‌ترين ژانرها هم هست.
چرا وسترن؟ آنتوني مان، هنرمند بزرگي كه وسترن مي‌ساخت در جواب اين سوال مي‌گويد: «فكر مي‌كنم دليل محبوبيت وسترن در آزادي عملي است كه در مناظر طبيعي و در خلق هيجان به آدم‌ها مي‌دهد. فرمي بدوي است كه هر كاريكه بخواهيد مي‌توانيد با آن انجام دهيد. كيفيت بصري مطلوبي دارد. هرجور شخصيتي كه بخواهيد در آن هست؛ خشونت، گستره‌اي از تمام احساسات، لذت تجربه‌هاي ناكرده و بيرون از استوديو همه در آن وجود دارند. وسترن افسانه است و افسانه بهترين شكل سينما را مي‌سازد. چيزي است كه تخيل را به شور مي‌آورد. وسترن آدم را از قواعد دست‌وپاگير رها مي‌كند. وسترن حالا در جريان نيست، اما روحي است كه نوعي از آزادي و تحرك را در خود دارد و براي هميشه در ذهن بيننده ماندگار مي‌شود. كاري كه وسترن انجام مي‌دهد، رها كردن شماست. در دشت‌ها پيش مي‌رويد، مي‌توانيد آسمان‌هاي دل‌انگيز را در تسخير داشته باشيد، مي‌توانيد مخاطبتان را رها كنيد و آن‌ها را به جاهايي كه خوابشان را هم نمي‌بينند ببريد. و از همه مهم‌تر، وسترن شخصيت‌هايي را ارائه مي‌كند كه مي‌توانند كمي بدوي باشند،‌ همچون يوناني‌ها باشند، مثل اديپ يا آنتيگون.»
در اين‌جا، به عنوان يك شيفتۀ سينماي ژانري در مقابل سينماي كارگردان‌محور، من علاقه ديرينه‌ام به فيلم‌هاي وسترن را در سيري تاريخي و زيبايي‌شناختي پيگيري مي‌كنم، اما سال‌ها و دهه‌ها فقط بهانه‌اي هستند براي بررسي مهم‌ترين دگرگوني‌ها‌ در سبك و مضامين وسترن‌ در سال‌هاي محبوبيت اين ژانر از سرقت بزرگ قطار (1903) تا جنگوي از بند رها شده (2012).

Tuesday, 16 September 2014

Clint Eastwood on Westerns


گفت‌وگوي كنت توران با كلينت ايستوود - 1992
وسترن، ژانرِ پيچيدۀ بي‌تكلف

چرا تصميم گرفتيد نابخشوده را بسازيد؟
هيچ‌وقت نمي‌خواهم در ژانرهاي خاصي فيلم بسازم فقط محض خاطر خودِ ژانر. اين ژانر را چون به ريشه‌هاي من به عنوان بازيگر نوظهور وسترن‌ها برمي‌گردد، دوست دارم.

چه‌گونه با فيلمنامة ديويد پي‌پِل جلو آمديد؟
اين فيلمنامه سال‌ها پيش نوشته شده بود، اواخر دهة 1970 و براي فرانسيس كاپولا، ولي او درگير پروژه‌اي بزرگ بود و نمي‌توانست با يك دست دوتا هندوانه بردارد. اين طرح نظرم را در اوايل دهة ،1980 وقتي دنبال نويسنده بودم تا كارهايي برايم بكند، جلب كرد. فكر كردم واقعاً دوستش دارم ولي افسوس كه در حقوقش مال من نبود. اما وقتي به كارگزار نويسنده زنگ زدم، گفت كه كاپولا دو روز پيش از اين طرح منصرف شده است. فيلمنامه را خريدم و سال‌ها منتظر ماندم. هميشه فكر مي‌كردم جواهر كوچكي است كه بايد براي ساختنش كمي پابه‌سن‌گذاشته‌تر به نظر بيايم.

Cities Light and Dark: 2013

افزودۀ موزۀ «رينا سوفيا» از ژان نوول - عكس از احسان خوش‌بخت
از يكي از شماره‌هاي ماهنامه سينمايي «24». نسخه انگليسي پيش‌تر در Keyframe منتشر شده است.

شهرها و فيلم‌هاي برگزيدۀ سال 2013

با آن كه يكي از محبوب‌ترين فيلم‌هاي سال، Gravity، در فضاي لايتناهي مي‌گذرد، بيش‌تر فيلم‌هاي سال با تصوير يك شهر سروكار دارند. بهترين‌هايشان، شهر را يكي از منابع الهام عمده‌شان قرار داده‌اند، شهري كه روياها و كابوس‌ها را تقويت مي‌كند، شخصيت‌ها را پس مي‌زند و وادار به كشف شهرهاي تازه‌ مي‌كند، يا اين‌كه آن‌ها را كاملاً در خود غرق مي‌كند. نگاه توريستي وودي آلن به رم در تقديم به رم (كه در مجموعه آثار اخيرش بعضي از پيش و پا افتاده‌ترين بازنمايي‌هاي اروپا در سينماي آمريكا را عرضه كرده) با تصوير تقريباً علمي-تخيلي و تاريك  Sacro GRAخنثي مي‌شود. تهرانِ هيستريك، زندان‌گونه و قلابيِ آرگو (با مساجدي با معماري تركي!) با تهران شلوغ، زنده و صحنۀ كشمكش نزاع طبقاتي در پرويز رو درروي همديگر قرار مي‌گيرند. حتي فيلمساز جواني مثل وكيلي‌فر تهراني تقريباً خالي از سكنه و علمي‌تخيلي را در تابور تصوير مي‌كند و سفر اگزيستانساليتي قهرمان طعم گيلاس كيارستمي در تپه‌هاي شمال تهران را در دنياي فانتزي تصوير مي‌كند كه در آن متافيزيك با زوال پيوند خورده. زوال شهري در پس‌زمينۀ بخش‌هاي ديترويتِ مستند در جستجوي شوگرمن همان‌قدر حضور دارد كه در رانندگي‌هاي شبانۀ تنها عشاق زنده ماندند. هر دوي اين فيلم‌ها جايي در روايتشان شهرِ رو به مرگ را به مقصد شهرهاي كهن (طنجه) يا شهرهاي جواني اميدوار به آينده (ژوهانسوبرگ) ترك مي‌كنند. ژوا پدرو رودريگز و ژول رويي گرا دِماتا در آخرين باري كه ماكائو را ديدم به جستجوي ماكائوي گم شدۀ جين راسل و رابرت ميچم و ميراث مستعمره‌داران پرتغالي‌اش مي‌روند و اروتيسيزم نئون‌ها، كوچه‌هاي پشتي باريك و هتل‌هاي ارزان دلگير را كشف مي‌كنند. حتي جايي كه محل زندگي فعلي من است، شرق لندن، در مستند سرراستِ Late At Night: Voices Of Ordinary Madness، در مقابل دوربين يك expat ديگر شبيه به شهري از سياره‌اي ديگر به نظر مي‌رسد كه ساكنان‌اش در بداهه‌نوازيِ شبانه‌روزي‌اي از تك‌افتادگي و جنون زندگي مي‌كنند. بلاخره شهر مي‌تواند صحنۀ وداع با زندگي باشد، وقتي در آواز قوي رائول روئِس، Night Across the Street، او به زير آفتاب سانتياگو برمي‌گردد تا وصيت‌نامه‌ سينمايي‌اش را با پرسه در كوچه‌هاي خلوت شهر به نگارش درآورد. 

ده فيلم زير شهرهاي سينمايي محبوب من از سال 2013 بودند: