Friday, 10 April 2015
Thursday, 9 April 2015
Hockney (Randall Wright, 2014)
هاكني (رندال رايت، بريتانيا): ديويد
هاكني نقاش استخرهاي كاليفرنيايي، مَرغزارهاي يوركشاير و پرترۀ آدمهاي نشسته روي
صندلي است. او كه از خانوادهاي فقير از برادفورد در شمال انگليس آمده، يكي از مهمترين
آرتيستهاي بريتانيايي نيم قرن اخير محسوب ميشود. اين مستند كه كيفيت بصري خوبي
دارد و دسترسياش به تصاوير آرشيوي و فيلمهاي خصوصي هاكني محدود نبوده فرصتي است
براي درك و دريافت نقاش هفتاد و هفت ساله. با آنكه فيلم مسائلي كه خودش طرح ميكند
را بيجواب ميگذارد (مثلاً از اهميت پيكاسو براي هاكني ميگويد، اما هرگز نميگويد
چرا، چطور و تا كجا)، اما به جايش تصويري از دنياي آشيائي كه يك هنرمند را احاطه
كردهاند ميدهد: قوري و فنجانهاي چيني روي ميز، هارپسيكورد كنار ديوار، عروسك
خرسي غولپيكر، دوربين پولارويد، گلدانهاي ساده و بيطرح.
Monday, 6 April 2015
The London Film Festival 2014 Diary#1
خاوخا [Jauja] (ليساندرو آلونسو، آرژانتين/هلند/آمريكا): اين فيلم كه
از قابهايي با نسبت آكادمي و نماهاي ثابت از چشماندازهاي آرژانتين تشكيل شده
مهندسي دانماركي با بازي ويگو مورتنستن را نشان ميدهد كه بعد از فرار دخترش با
سربازي آرژانتيني به جستجوي او ميرود و مثل جويندگان، جستجوي دختر به سيري
در تقابل بين مهاجمان و ساكنان بومي آن سرزمين بدل ميشود.
غار [La Cueva] (آلفردو مونترو، اسپانيا): نمونهاي قابل پيشبيني از سينماي
«موبايلي» كه مثل يك «سلفيِ» نود دقيقهاي است و در آن تمام كليشههاي سابژانر Found footage، مثل پروژۀ جادوگر بلر، در يك غار تكرار ميشوند.
Sunday, 5 April 2015
Métamorphoses (Christophe Honoré, 2014)
دگرديسي [Métamorphoses] (كريستف اونوره، فرانسه): فيلمهايي كه در آن دنياي
افسانهاي يا اسطورهاي در دل دنياي روزمرگيها جا گرفته و فانتزي و وحشت جزيي از
اتاق نشيمن شده نه تنها در سينماي تجاري به يك جريان بدل شده، بلكه در سينماي
جشنوارهاي هم احياء شده است. مثلاً در همين فستيوال، بهار (جاستين بِنسُن،
آمريكا/ايتاليا)، دختري ايتاليايي را در لباس آدمي عادي به نيروي ويرانگر و يك
هيولا مبدل كرده. در فيلمي ديگر، Musarañas (خوانفر
آندرِس و استبان روئِل، اسپانيا)، تهيه شده توسط الكس دلا ايگلسياس، زني خياط و
خانهنشين از هر اهريمني مخربتر است. در هر دو نمونه، تاريخ و مذهب به شدتهاي
مختلف نقش دارند. هر دو فيلم در هر جايي به كاريكاتور نزديك ميشوند، يكي آگاهانه
(Musarañas) و يكي از سر ندانمكاري (بهار).
اما نمونه بهتر چنين سينمايي دگرديسي است كه اين ايده را طرح ميكند كه
شخصيتهاي اسطورهاي ميتوانند پشت سوپرماركت غولآساي منطقهتان پنهان شده باشند.
منطق اين فيلم كه شخصيتهاي اساطيري را به دنياي معاصر آورده و در فضايي اروتيك به
مواجهه و تعامل واداشته چنين است. مثل يك فيلم ژان كوكتوست كه براي جوانان امروزي
ساخته شده باشد و قصدش آشتي دادن دنياي اسطورهاي با دنياي شهرتهاي مجازيِ قرن
بيست و يكم است. در فيلم چند سكانس خارقالعاده وجود دارد كه رنگ و بويي موزيكال
دارند و تصويرسازيهاي بعضي جاها نفسگير است، اما در مجموع تأثير اين لحظات
پراكنده آنقدر نيست كه فيلم را از حد متوسط فراتر ببرد. دنيايي جادويي اسطورههاي
– چه در شكل ظريف
كوكتويي و چه در شكل حماسي/اكشن سينماي ماسيستي ايتاليا – اين جا چندان
جادويي ندارد.
Saturday, 4 April 2015
Thursday, 2 April 2015
Bag of Rice (1998)
From my programme notes for the Cinema of Childhood season in the UK, April 2014.
Bag of Rice [Kiseye Berendj] Director: Mohammad Ali Talebi.
Iran, 1998. With Jairan Abadzade. 80 mins. Cert. U.
The moment that Jeyran, the unflagging young protagonist of Bag of Rice, sets out on her urban odyssey across south Tehran with her partially-sighted neighbour Masoumeh Khanoom, two children – one of whom is lugging a gas cylinder with difficulty– are seen walking towards the camera. The scene takes place in a narrow, brick-walled alley; it is representative of director Mohammad Ali Talebi’s film style and contains the essence of his view of the lives of children in his home city. It expresses the responsibilities, or rather the burdens, that their circumstances demand they bear, and which force them to mature early in their lives. Children in Talebi’s films, especially in Bag of Rice, are not guided by adults, but rather they are the guiding force through the unexpected surprises of everyday life, on journeys of self-determination.
This perspective on youth in Tehran is found not only in the cinema of Talebi, but also in other films produced by the Institute for Intellectual Education of Children and Young Adults – where Talebi and numerous contemporaries, including Abbas Kiarostami, started out as working directors. It is an outlook that owes much to the second “author” of the film, screenwriter Houshang Moradi-Kermani, the leading proponent of literature focusing on children and teenagers in Iran.
Thursday, 26 March 2015
Monday, 23 March 2015
Taxi (Jafar Panahi, 2015)
به خاطر حساسيتهاي روي پناهي، اين بخش از گزارش من از برليناله به شكل كامل در ماهنامه «فيلم» منتشر نشد. اين نسخه كامل آن است. هنوز هم از واكنشهاي سبوعانه و بعضاً مغرضانه مطبوعات به اين فيلم - كه البته بيشترشان فيلم را هنوز نديدهاند - حيرانم. ا.خ.
يادداشتي بر تاكسي جعفر پناهي
كمتر اثري در برليناله به اندازۀ تاكسي جعفر پناهي مؤيد تغييرات
بنيادين سينما در قرن بيست و يكم و زير و رو شدن شكل ساخت، ارائه و برداشت اثر
سينمايي بود. اين تجربه كوچك، مطبوع و بسيار موثر دنياي فيلمهاي اخير پناهي را به
شكلي منطقي و حساب شده گسترش ميدهد (البته من پرده را نديدهام) و قابليتهاي
ديجيتال براي يك مكاشفه شهري/اجتماعي ثابت ميكند. فيلم مجموعهاي از صحنههاي
نوشته شده و طرحريزي شده است كه برخي اصالت مستند بيشتري نسبت به ديگري دارند،
اما وجود همه و كنار هم قرار گرفتنشان براي ساختار فيلم ضروري است. قالب اصلي يك
كمدي است كه در آن فضاي محدود تاكسي، اين «اكلسيا»ي طبيعي در ايران (همان جايي كه
در عصر طلايي يونان شهروندان براي صحبت دربارۀ موضوعات عام گردهم ميآمدند) به
جايي براي تبادل نظر و تنش تبديل ميشود.
Friday, 20 March 2015
Camp X-Ray (2014)
كمپ ايكس ري (پيتر ستلِر، آمريكا): مشكل بزرگ سينماي آمريكا اين است كه
تصور ميكند اعتقادش به فردگرايي با شعارهايي كه دربارۀ ارزشهاي جمعي سر ميدهد
ميتوانند به راحتي يك كاسه ميشوند. به عبارت ديگر در سينماي آمريكا رستگاري يك
فرد، رستگاري يك دسته بزرگتر – مثلاً رستگاري يك كشور – تلقي ميشوند. در
اين سينما بيداري يك فرد هميشه با بيداري جمعي اشتباه گرفته ميشود. در سينمايي
آمريكا وقتي نوبت موضوعات حاد روز ميرسد، معمولاً يك شخصيت (در اين جا يك نظامي
زن) در مقابل سؤالي تاريخي/اخلاقي (در اين جا زنداني كردن و شكنجه مضنونين تروريسم) قرار داده
ميشود. اما به محض اين كه آن شخصيت وجود آن سوال را به رسميت شناخت، و قبل از اين
كه به پاسخي برسد، فيلم با عجله و غرق در احساسات به پايان ميرسد. با آنكه كمپ
ايكس ري در دسته فيلمهاي بعد از يازده سپتامبر اثر بهتر و برخوردش با رسواييهاي
اين كشور در گوانتانامو صادقانهتر است اما همچنان با برخورد ملودراماتيك از زير
مسئوليت انساني خودش شانه خالي ميكند.
Subscribe to:
Posts (Atom)