Sunday, 5 April 2015

Métamorphoses (Christophe Honoré, 2014)

دگرديسي [Métamorphoses] (كريستف اونوره، فرانسه): فيلم‌هايي كه در آن دنياي افسانه‌اي يا اسطوره‌اي در دل دنياي روزمرگي‌ها جا گرفته و فانتزي و وحشت جزيي از اتاق نشيمن شده نه تنها در سينماي تجاري به يك جريان بدل شده، بلكه در سينماي جشنواره‌اي هم احياء شده است. مثلاً در همين فستيوال، بهار (جاستين بِنسُن، آمريكا/ايتاليا)، دختري ايتاليايي را در لباس آدمي عادي به نيروي ويرانگر و يك هيولا مبدل كرده. در فيلمي ديگر، Musarañas (خوانفر آندرِس و استبان روئِل، اسپانيا)، تهيه شده توسط الكس دلا ايگلسياس، زني خياط و خانه‌نشين از هر اهريمني مخرب‌تر است. در هر دو نمونه، تاريخ و مذهب به شدت‌هاي مختلف نقش دارند. هر دو فيلم در هر جايي به كاريكاتور نزديك مي‌شوند، يكي آگاهانه (Musarañas) و يكي از سر ندانم‌كاري (بهار). اما نمونه بهتر چنين سينمايي دگرديسي است كه اين ايده را طرح مي‌كند كه شخصيت‌‌هاي اسطوره‌اي مي‌توانند پشت سوپرماركت غول‌آساي منطقه‌تان پنهان شده باشند. منطق اين فيلم كه شخصيت‌هاي اساطيري را به دنياي معاصر آورده و در فضايي اروتيك به مواجهه و تعامل واداشته چنين است. مثل يك فيلم ژان كوكتوست كه براي جوانان امروزي ساخته شده باشد و قصدش آشتي دادن دنياي اسطوره‌اي با دنياي شهرت‌هاي مجازيِ قرن بيست و يكم است. در فيلم چند سكانس خارق‌العاده وجود دارد كه رنگ و بويي موزيكال دارند و تصويرسازي‌هاي بعضي جاها نفس‌گير است، اما در مجموع تأثير اين لحظات پراكنده آن‌قدر نيست كه فيلم را از حد متوسط فراتر ببرد. دنيايي جادويي اسطوره‌هاي چه در شكل ظريف كوكتويي و چه در شكل حماسي/اكشن سينماي ماسيستي ايتاليا اين جا چندان جادويي ندارد.

 در ادامه همين مضمون، فيلم غريب، پيچيده و پركار مايكل پاول و امريك پرسبرگر، افسانه‌هاي هوفمان (1951، بريتانيا)، كه در نسخه مرمت شده و با حضور همسر پاول و تدوين‌گر مارتين اسكورسيزي، تلما اسكون‌ميكر، نمايش داده شد نمونه‌اي است از سينماي مبني بر افسانه‌ها كه در آن سينما به سهم خودش، با رنگ و حركت‌هاي دوربين، دنياي خيال و كابوس را تفسير مي‌كند. كل فيلم، كه بدون كلام و فقط با آواز و باله ساخته شده، يك رؤياي دو ساعت و ده دقيقه‌اي است كه از سرخوشي و آزاديِ رويا تا وحشت و اضطرابِ كابوس نوسان دارد.
افسانه هاي هوفمان

No comments:

Post a Comment