بخش اول
چگونه هالیوودِ
عصر كلاسيك با زنان وارد گفتگو شد
لباسهای فاخر،
خانههاي باشکوه، مردانِ نالایق
جنین بِیسینگر
ترجمه كتايون
يوسفي
آنچه ما در زمان
کودکی نیاز داشتیم «دیدن» بود. تا خِرخِره در ناداني خاصِ آن سن و سال غرق بودیم و
خودمان میبایست به هر ترتیبی كه ميشد رگههایی از واقعیت را پيدا میکردیم. شبکههاي
آموزشي تلويزيوني و یا انواع و اقسام کتابهای که تمام مسائل مربوط به جنسيت را توضيح
دهند در کار نبود. اطلاعات خردهريزهاي بین خودمان رد و بدل میکردیم، مفیدهایش
را نگه داشته و بهدرد نخورهایش را دور ميريختيم و از آنجایی که زیر دست مادرانی
گوشبهزنگ بزرگ میشدیم، شانس چندانی برای فهمیدن آنچه که به درد آیندهمان
بخورد نداشتیم. اما خوشبختانه منبع باارزش و غیرمنتظرهای تحقیقاتمان را سمت و سو
میداد: سینمای محله.
در آن روزها
والدین خطری در فرستادن ما به سینما - تنها و بدون همراه بزرگسال - نمیدیدند.
ما هم مجهز به آجیل و پاپکورن در آرامش کامل مینشستیم و فيلممان را تماشا میکردیم
و وقتی خود را بخشی از ماجرا و سهیم در تصمیمگیریها میدیدیم، احساس بالغ بودن
میکردیم. ممکن بود سینما رفتنِ آدمْبزرگها نوعی فرار از زندگی روزمرهشان باشد
اما برای ما وسیلهای بود برای سفر به چیزهایی که در زندگی واقعی همیشه از آنها
منع میشدیم.
بنابراین من به
عنوان یک زن، مانند خیلیهای دیگر، کاوش در مورد زندگی آیندهام را با فیلمْدیدنهایم
آغاز کردم. اصلاً قصدم نيست كه بگويم ناخوشایند بود؛ اما بیشک تجربۀ گیجکنندهاي
بود. چون حقیقت این است که فیلمهای آن روزها اطلاعات بسیار ضد و نقیضی در مورد
زندگی زنان در خود داشتند. مثلاً، از یک طرف باور زنان روی پرده این بود که شوهر
مهمترین پدیدۀ روی زمین است و از طرف دیگر مردان موجودات قابل اطمینانی نشان داده
نمیشدند چون یا به شکلی غیر منتظره میمردند یا از کارشان اخراج میشدند و یا با
یک رقاصِ کاباره فرار میکردند. از زنان انتظار میرفت که مردان را به خود جذب
کنند و راه و رسم فریفتن و راضی نگهداشتن مردان را بدانند در عین حال معصوم و پاک
هم باشند. میبایست با لباسها و سر و وضع باشکوهشان نظر مردان و حسادت زنان (که
این دومی بهخصوص حیاتیست) را جلب میکردند اما همینکه نسبت به جواهرات و لباسهای
گرانقیمت طمع نشان میدادند، شیطانهایی حریص محسوب میشدند. به جای مطالبهگري،
باید [مثل اسكارلت] میدانستند چطور از پردههاي خانه لباسهای آنچنانی بدوزند و
یا وقتی کارخانه اتومبیلسازی همسرشان ورشکست میشد تمام پساندازشان را دودستی
تقدیمش کنند. چون از عنکبوت میترسیدند احتیاج به حمایت داشتند اما از طرفی میتوانستند
از وبا، حمله سرخپوستان و ضربۀ حاصل از سرخوردگی از نوع لباسهایش جان سالم بهدر
بردند.
نه اینها و نه
خیلی چیزهای دیگر چندان درست به نظر نمیآمد. مثلاً اگر فيلمها را ملاك قرار
دهيم، همۀ معلمها پیپ میکشیدند درحالیکه این در مورد هیچکدام از معلمهای مدرسه
ما درست نبود. دختربچهای با سر و وضع پسرانه، بزرگ که میشد لانا ترنر از آب در
میآمد و وقتی منشی، رئیسش را به باد انتقاد میگرفت بیشتر محبوبش میشد؛ یکی از
دیگری بیاساستر. همیشه حق به حقدار میرسید چون در آمریکا زندگی میکردیم و این
از قرار مرام آمریکایی بود.
حتی همان موقع که
بچه بودیم میدانستیم که اینها هیچکدام درست نیست، خوشبینانه است، سرپناهیست
برای فرار از شرایط واقعي. مگر احمق بودیم که باورشان کنیم؟ وارد دسیسۀ لذتبخش فيلمبيني
شده بودیم و راز بزرگ هالیوود را پذیرفته بودیم: دوپهلو بودن همه چیزش و تظاهرهای
آگاهانهاش. در واقع فیلمها فقط درباره یک چیز بودند: نوعی تمنا، اشتیاقی فراوان
برای سردرآوردن از چیزهایی که نمیدانستید، داشتن چیزهایی که نداشتید و تجربه
احساساتی که ازشان میترسیدید. فیلمها دری بودند به «چیزی دیگر».
این موضوع هیچجا
واضحتر از دستۀ مبهمی به اسم فیلمهای زنانۀ دهه سی، چهل و پنجاه نبود. اغلب این
فیلمها پلاتهایی داشتند که محال بود بتوان آنها را جدی گرفت. اما نکته حیرتانگیز
درموردشان این بود که همین پلاتها [به ما زنان] جواب میدادند. هشدارهایی بودند
به یک جماعت درمانده اما شور و خشم واقعی درشان موج میزد. در بازنماییهای ادبی و
سينمايي دنیای زنان نوعی جنونِ پرجاذبه وجود دارد که گرچه در ادبیات اصیل محسوب میشود
(نمونه، بلندیهای بادگیر برونته) در سینما محکوم میشود و احمقانه به نظر
میآید. بله، بسیاری از این فیلمهای زنانه بیشک بیمنطقاند، اما من همین پلاتهای
جسورانهای که ستارگان خوشپوشش را وارد عمل قهرمانانۀ زنانه میکند میپرستم؛ و
این عمل قهرمانانه چیزی نیست جز عدول از قواعد درست [يا تثبيت شدۀ] رفتاري.
No comments:
Post a Comment