بخش دوم
چگونه هالیوودِ
عصر كلاسيك با زنان وارد گفتگو شد
لباسهای فاخر،
خانههاي باشکوه، مردانِ نالایق
جنین بِیسینگر
ترجمه كتايون
يوسفي
هیچکس به این
اشاره نمیکند که این فیلمها به شکلی ناخواسته تا چهحد رهاییبخش بودند. داستانها
با ظاهر گولزنندهشان میگذاشتند تا زنان خارج از قواعد مرسوم رفتار كنند، در
حالیکه پلات فيلمها آنقدر عجیب و غریب بودند که اين تخطيها به كسي برنخورد و
كسي را خطری تهدید نكند. زنان تماشاگر مینشستند و ستارههایشان را میدیدند که با
لباسهای فاخر در ساختمانهای باشکوه به مردانی نالایق دل میباختند؛ بوالهوسي میکردند،
دشمنان را از سر راه برمیداشتند، حتی از بچههایشان میگذشتند. نکته جالبتر این
بود که کسی اهمیت نمیداد. مقالهای با این عنوان که «آیا جرج بِرِنت باعث نابودی
تمدن بشری میشود» نوشته نمیشد. جامعه خود را در خطر نمیدید. در آخر فیلم هم زن
خطاکار معمولاً میمرد یا مجازات میشد یا به اشتباهاتش آگاه شده و به راه راست
باز میگشت.
موفقیت این فیلمها
به وجود یک تضاد باز میگشت. هم زنان را در بند هنجارهای اجتماعی نگه میداشت و هم
آنها را در رویای آزادی و توانایی رها میکرد. با ارائه تصویر فریبنده آنچه در
زندگی کم داشتند آنها را به سینما میکشاند و وقتی این اطمینان را بهشان میداد
که همان زندگیِ خودشان صحیح است، آنها را به خانه بازمیگرداند. ممکن است ادعا
کنیم (همانطور که بسیاری گفتهاند) که فیلمهای هالیوودی كارشان سركوبِ زنان بوده
و سعی میکردهاند به آنها راه و چاه را نشان دهند؛ اما نباید فراموش کنیم که
برای دستیابی به آن باید اول حالت عكسِ این اخلاقیات را روي پرده تصوير ميكردند. برای
اینکه به زنان ثابت کنند که ازدواج و صاحب فرزندشدن راه درست است باید زنانی که
راهی غیر از این انتخاب كرده بودند را نشان میدادند. این «راه دیگر» [به هر حال] بر
پرده نقش میبست، به وقوع میپیوست، آرزوی زنان میشد و در نهایت امكان حادث شدن
در واقعيت پيدا ميكرد. این فیلمها راهی بودند برای به رسمیت شناختن مشکلات زنان
و اشاره به تمایلشان به حالات دیگری غیر از آنچه در زندگیشان میگذشت.
فیلمهای زنان در
میان ژانرهای دیگر هالیوود گمراهکنندهترین است؛ همۀ آن چیزهایی که ظاهراً این
فیلمها هستند، در واقع نیستند. همۀ چیزهایی که ظاهراً دارند بنا میکنند را در
اصل دارند از ریشه برمیکنند. همۀ چیزهایی که نابود میکنند را باز تأیید میکنند.
این اساس تعریف فیلم زنان است و به عقیده من دلیل اصلی موفقیتش. این فيلمها،
مانند بسیاری دیگر از رویاپردازیهای واقعيتگريزِ هالیوود دروغ نمیگویند. بلکه
دقیقاً حقیقت را میگویند؛ تنها به این دلیل که درباره ناخوشیهای زنانند و تمام
دروغهای عالم را میبافند تا همین یک نکته را روشن کنند.
حالا چطور این
فیلمها را تعریف کنیم؟ فیلم زنانه اصلاً چیست؟ برخی آن را با ملودرام یکی میدانند؛
اگر اینطور باشد نیمی از فیلمهایی که با زنان و سرنوشتشان سر و کار دارد را از
این تعریف خارج کردهایم؛ از جمله تمام کمدیهای رزالیند راسل، زندگینامههای
شخصیتهای حقیقی زن، فیلمهای جنگی که دلیریهای زنان را نمایش میدهد و بسیاری از
وسترنها. تعریف این فیلمها با توجه به تضادها و تظاهرها و گمراهکنندگیشان آسان
نیست.
ژانرها را اغلب
از روی جزئیاتشان میتوان نشان داد؛ جزئیاتی مانند شخصیتها، دکور، دیالوگها،
زمان و مکان وقوع حوادث، نوع رویدادها، که همۀ اینها در خدمت مقاصد اجتماعی یا
اسطورهای برای تماشاگران هستند. گرچه این معانی در طول زمان و در یک فرایند
تکوینی ممکن است تغییر پیدا کند اما معمولاً قراردادها ثابت و قابل تشخیص میمانند.
فیلمهای زنان طرحهای داستانی آشنا دارند، همینطور دیالوگهای قابل پیشبینی و
تکنیکهای سینمایی که در بسیاری از آنها تکرار میشوند. مثل اینکه در لحظات اوجِ
فيلم، موزیک بالا میگیرد که معادلیست برای نشان دادن بالا گرفتن احساسات قهرمانِ
زن، یا برای تأکید بر زیبایی یک دختر جوان نورپردازی از پشت سر صورت میگیرد تا
هالهای نورانی دور سر او ایجاد شود. وقتی قرار است بچهای به دنیا آید، اطرافیان
دنبال «آب داغ» میدوند و وقتی زنی دارد اعلام میکند که «با همۀ وجود خوشحالم. چهقدر
همه چیز عالیست!» بلافاصله سرطان میگیرد یا شوهرش میمیرد یا مشکلات مالی زمین
میزندش. داستان صعود از پلکان ترقی، یا عکس آن، را میبینیم، مادران مجرد، بیوگان
تنها، خیانت معشوق، نبرد دو جنسيت، فداکاری، زنی که مرد را میکشد یا مردی که زن
را میکشد، همه در این فیلمها یافت میشوند. کدهای بصری مانند آتشبازی، شعلههای
آتش در شومینه، برخورد امواج بر ساحل دریا به کمک سانسور میآید. حوادث مهم زندگی
زنان مدام تکرار میشوند: شوی لباس، مهمانی، رقص، گردهمآییهای رسمی دبیرستان، و
البته چیزی که در هیچ جای دیگری جز فیلم زنانه پیدا نمیشود: «میانپردۀ شاد».
این «میانپردۀ
شاد» برای کسی که فیلمهای قدیمیِ زیادی تماشا کرده چندان ناآشنا نیست. قهرمان زن
را میبینیم که غرق لذت است، با محبوبش سوارکاری میکند، مهمانی رقص میرود، اگر
بیپول است به بولینگ و اسکیت و پیکنیک میرود و در یک کلام خوش است. این سکانس
«بعد از شناختن مرد زندگیاش» رخ میدهد و «قبل از اینکه اتفاقی ناگوار افتد».
بازنمایی بصریاش به کمک مونتاژ است و معادلی سینمایی است برای اشاره به زمان
گذرایی که یک زن در آن میتواند خوشحال باشد. معنایش برای بیننده این نیست که «جنِت
و اِد به تماشای مسابقه اسبدوانی میروند» بلکه آنچه میبیند این است که «جنت و
اد خوشحالند» و علاوه بر آن حدس میزند که «این سرخوشی طولی دوامي نخواهد داشت».
این یکی از مهمترین تفاوتهای میان فیلمهای زنان و ژانرهای مردمحور و پرتحرکتر
مانند وسترن است. این سکانسها تنها فرصت زن داستان برای «فعالیت کردن» است.
فعالیت مردان در ژانرهای مردمحور (نبردها، مسابقهها،...) بهخاطر شجاعت فردی او
صورت میگیرد. در حالیکه در فیلمهای زنان، اعمال او (در عروسیها، مراسم، جشن
تولدها، و همین میانپردههای شاد) منشأش اجتماع و طبیعت و پایبندی به قواعد است.
No comments:
Post a Comment