Showing posts with label John Ford. Show all posts
Showing posts with label John Ford. Show all posts
Thursday, 25 December 2014
Thursday, 10 July 2014
Thursday, 25 July 2013
Print the Fact!
William Witney is a director whose films have given me hours of uncomplicated pleasure. I've always been a great defender of his directorship, especially in movie serials he made in collaboration with John English, among which Adventures of Captain Marvel, probably their most famous work, is a cinematic prelude to all Indiana Jones actioners and even late Fritz Lang adventure films. That's why I encouraged the editor of the first encyclopedia of film directors in Farsi/Persian to include Witney/English among his 1000 chosen names for the book. Convinced by my arguments about the importance of this duo in establishing high standards for low-budget action films, the editor asked me to write the entry myself which I immediately accepted.
William Witney [source: Vimeo] |
During the process of researching and writing I learned that Witney is a favorite of Quentin Tarantino and it didn't surprise me. On the contrary, I saw that the exploitative, fast-paced and one-dimensional films of two directors can correspond very well. But recently, after watching Django Unchained, which I loathed, I read Kent Jones' response to a Tarantino interview which showed to me the superstar director of Django has been carried away by his assessment of Witney as the most democratic Western maker, inasmuch as to bash John Ford as someone very un-Witney.
Wednesday, 17 April 2013
John Ford in 12 Frames
فورد در دوازده نما: صف طويل خاكستري
The
Long Gray Line
کارگردان: جان فورد؛ فیلمنامه: ادوارد هوپ؛
فیلمبردار: چارلز لاتون جونیور (و چارلز لنگ)؛ طراحان صحنه: رابرت پیترسون، فرانک
تاتل. 1955، تکنیکالر، سینمااسکوپ ( نسبت 2.55 به 1)، 138 دقیقه، استودیوی کلمبیا.
متوسط طول هر نما: 13 ثانیه. بازيگران: تايرون پاور (مارتين ماهر)، مورين اوهارا
(مري اودانل)، دانالد كريسپ (پدر مارتين)، وارد باند (هرمان كوهلر).
***
صفِ طویلِ خاکستری اولين فيلم اسكوپ جان
فورد و داستان نيم قرن از زندگي مارتين ماهر، مهاجر ايرلندي، در
پادگان آموزشي «وست پوينت» است و ماجراي زندگي او را از ورودش به «وست پوينت» ، به
عنوان ظرفشور، تا دوران افسري، ازدواج، مربيگري و در نهايت جنگ جهاني دوم نشان
ميدهد. اين فيلم كه يكي از تلخترين آثار فورد خوانده شده شايد تنها فيلم نظاميِ
غير وسترنِ او باشد كه تضاد بين زندگي سربازان با فرصتطلبي سياستمداران را با
صراحت كمسابقه و زباني گزنده روايت ميكند. در آن، تمام اجزاء واضح و حتي بديهي
به نظر ميرسند (ارتش، خانواده و مسئوليت فردي) اما در واقع يكي از معدود فيلمهاي
فورد است كه ريشهها را زير سؤال ميبرد؛ مرثيهاي است بر «روياي آمريكاييِ» يك
ايرلنديِ كاتوليك؛ مرثيهاي است كه فورد براي خودش و ديگراني مثل خودش سروده است.
Saturday, 17 March 2012
Thursday, 12 January 2012
A Guide to Western Makers, Part V: And Then There Was Ford
«جان فورد هستم، وسترن ميسازم» همه ميدانم كه چه كسي، كِي و چرا اين دو جمله تاريخي را بر زبان آورد، مردي كه تا پيش از آن تاريخ سرزمينش را در تلفيقي از افسانه و واقعيت، در قالب تنها اثر هنري محصول سرزمينش - منهاي موسيقي جاز - روايت ميكرد. مردي كه چهل وسترن صامت (شامل اولين وسترن حماسي تاريخ سينما، اسب آهنين 1924) ساخته بود و به خوبي ميدانست در كجا لازم است «به جاي واقعيت، افسانه پذيرفته شده را بر پرده تصوير كند.» آثار صامت او، لااقل تعداد محدودي كه از آنها باقي مانده، مينياتور سينماي پخته متأخر فورد است: كمدي، احساساتگرايي، آيين ازدواج، نگاه تمسخرآميز و حتي توأم با نفرت به يانكيها و تمدن مدرن، موسيقي و آواز به منزله عنصر پيوند دهنده جمع، ميخواري، كتككاري، زن كافۀ خوش قلب و ايثار او در انتهاي داستان و از همه مهمتر پيش بردنِ روايت خانوادگي و تاريخي به شكلي درهم تنيده، با ارجاع به اين مفهوم كه هريك ديگري را ميسازند.
تقريباً تمام وسترنهاي فورد را ميتوان تراژديهايي ديالكتيك خواند. تمام جذابيت اين آثار تضادهاي منطقي درون آنهاست كه حتي ميتواند دليل احياي ژانر وسترن در دوران پس از جنگ نيز باشد. فورد جامعه متمدن را در مقابل طبيعت وحشي قرار ميدهد، گروه را در مقابل فرد، توهم مقابل خودآگاهي، سازش در مقابل اصالت، دموكراسي در مقابل خودباوري، تكليف و مسئوليت اجتماعي در مقابل مصلحت شخصي، دانش در مقابل تجربه، آرمانگرايي در مقابل واقعبيني، شرق آمريكا در مقابل غرب آن و آينده در مقابل گذشته. خود او در اين كشمكش حق را به آينده، جمع و دموكراسي ميدهد، اما به شكلي تراژيك خود را در سويه محكوم به نابودي ِ گذشته، فردگرايي و طبيعت وحشي ميبيند. همينطور دگرگوني وسترنهاي او از دليجان تا كلمنتاين و نهايتاً جويندگان و ليبرتي والنس ميتواند نشانگر دگرگونيها و كشمكشهاي دروني خود فورد باشد.
او در 1939 با ساخت دلیجان به احياي دوباره ژانر فراموش شده وسترن كمك كرد، ژانري كه با آمدن سينماي ناطق از اعتبار افتاده و به رده فيلمهاي ارزان سقوط كرده بود. دلیجان خود مقدمهای شد بر ساخت 12 وسترن دیگر (به اضافه اپیزودی از وسترن سینهرامای غرب چگونه تسخیر شد در 1962) و فورد با آن که در ساخت درامهای خانوادگی و فیلمهای سیاسی و تاریخی نیز کارنامهای پربار داشت تا پایان عمر با افتخار خود را یک وسترنساز نامید، عنوانی که تاریخ سینما نیز با آغوش باز از آن استقبال کرده است. دلیجان در ضمن اولین وسترن از هفت وسترنی که در مانیونت ولی، در جنوب ايالت يوتا، فیلمبرداری شد، جايي كه به قلمروي خصوص فورد تبديل شده و كوههاي سر به فلك كشيده و محيط اساطيري آن در لانگ شاتهاي فورد به نشانهاي بصري از آمريكا بدل شدند. رو به انتهاي كار، و وسترنهاي آخر (دو سوار، مردي كه ليبرتي والنس را كشت، خزان شاين) فيلمها تلخی گزندهاي را نشان ميدهند و ارزشهاي مطرح در وسترنهای دهه 1940 كارگردان را زير سؤال ميبرند. در اين فيلمها حرکت از کمدی به تراژدی همچون همیشه آرام آرام و با حرکت بازگشتی فورد از تمدن به توحش رخ میدهد. فورد كارنامهاش را يك بار ديگر از انتها به ابتدا مرور ميكند. بهترين وسترنِ او؟ آيا چيزي جز جويندگان (1956) به ذهن ميرسد؟
Monday, 10 October 2011
Bucking Broadway (John Ford, 1917)
گامهايِ مطمئنِ فوردِ بيست و سه ساله
بعد از اشاره به صف طويل خاكستري، در دو شماره پيش، اين شانس به من دست داد كه بتوانم يكي از اولين ساختههاي جان فورد، فيلمي كه در 1917 با نام تاختن در برادوي [Bucking Broadway] ساخته را ببينم. اين تجربه به خاطر شباهت باورنكردني يكي از «اولين» آثار فورد با بهترين وسترنهاي متأخرش، به تجربهاي غيرمنتظره بدل شد.
هري كري |
در 1917 جان فورد، بازيگر نقشهاي كوچك و سياهي لشگر فيلمهاي دو حلقهاي را برای کارگردانی وسترنهایي با بازی هری کری، يكي از مشهورترين ستارههاي زمان خود، اجیر کردند. اين كارل لِمِلي، مدير استوديوي يونيورسال، بود كه فورد را استخدام كرد و گفت «بگذاريد فيلم بسازد، چون خوب داد ميزند.» او نزديك به سي فيلم با هري كري ساخت كه امروز فقط دوتاي آنها باقي ماندهاند. تاختن در برادوي يكي از آن دو فيلم است كه بعد از هشتاد سال به تازگي در فرانسه پيدا شده و فرانسويها با همكاري موزۀ هنرهاي مدرنِ نيويورك، فيلم را به شكلي درخشان مرمت كردهاند. فيلم داستان هري كري، كابوي صاف و ساده و خوش قلبي است كه عاشق دختر رييسش ميشود و از او خواستگاري ميكند، اما قبل از ازدواج، دختر مخفيانه با يك خريدار گله به نيويورك ميرود و خيلي زود با پشيمانياش تنها ميماند. كري پشت سر او عازم نيويورك ميشود تا دختر را به دشتهاي آزاد و به «خانه» بازگرداند، يك جويندگانِ سادۀ پنجاه دقيقهاي.
نماي مشهور قاب در، از 1917 |
اين مينياتور سينماي فورد تقريباً بيشتر نشانههاي فوردي را دارد: كمدي، احساساتگرايي، آيين ازدواج، نگاه تمسخرآميز و حتي توأم با نفرت به يانكيها و تمدن مدرن، موسيقي و آواز به منزله عنصر پيوند دهنده جمع، مِيخواري، كتككاري، زن كافۀ خوش قلب و ايثار او در انتهاي داستان و از همه مهمتر پيش بردنِ روايت خانوادگي و تاريخي به شكلي درهم تنيده، با ارجاع به اين مفهوم كه هريك ديگري را ميسازند. حتي جزييات سادهاي مثل پاهاي درهم تاب خورده ايتن ادواردزِ جويندگان در سكانس خواستگاري اين فيلم ديده ميشود.
يادآور پاهاي درهم تاب خورده ايتن ادواردز؟ |
مرد شهري با اتوموبيل وارد داستان ميشود و در اين زمان هر دوستدار فيلمهاي وسترن ميتواند مرثيههاي سام پكينپا براي غرب قديم كه با ورود ماشين رقم خوردهاند (به خصوص حماسه كيبل هوگ) را به خاطر بياورد. فورد بازيگرانش را با همان مدل هميشگي، آرام و با نگاههاي نافذ و حركات كند هدايت كرده، آن هم در روزهاي بازيهاي پر اغراق سينماي صامت. تقسيمبندي نماهاي فيلم بين لانگشاتهاي شبه حماسي و كلوزآپهاي وسواسي و اندك فيلم، بسيار تأثيرگذارند و فيلم را چند سالي جلوتر از زمان خودش نشان ميدهد. وقتي دختر، كابوي را ترك ميكند، مياننويسي بعد از كلوزآپِ كابوي كه قيافه گرفتۀ همه وسترنرهاي فورد را دارد، ظاهر ميشود كه فقط همين سه كلمه در آن آمده: «تنهايي، روياها، خاطرات» گويي فورد سينمايش را در سه كلمه جمع ميبندد. او از همان اول ميدانسته از سينما چه ميخواهد و اين فيلم نشان و سند معتبر اين آگاهي از وضعيت و سرنوشت خويشتن است.
Wednesday, 17 August 2011
A Screening Suggestion
The critical acclaim of John Ford's 1935 masterwork, The Informer, has been the subject to radical changes in past decades, and now many viewers, including some of Ford's die-hard fans and historians, see it as a "pretentious film," and "an unsuccessful attempt to copy the visual world of Murnau," or a "politically passive" approach to the theme of betrayal. "Perhaps Ford in 1935 wanted to do something flamingly extreme. Many of his pictures had been fast moving, rambling, variegated in mood and tempo, and quite popular," Tag Gallagher says, "but it was only when he took on pretentious situation dramas, virtual theater pieces in their literary imagery, that he attracted critical attention for artistry: Men without Women, Arrowsmith, The Lost Patrol. It seems incredible today that anyone could have enjoyed The Informer more than Ford’s other 1935 movies, The Whole Town’s Talking and Steamboat round the Bend."
Now the question is, have John Ford had seen the 1929 version of the same book, made in Britain, and directed by German filmmaker Arthur Robison? The answer hardly could be a no.
The 1929 film was made during the transitional period silent to sound film in Britain. Like Hitchcock's Blackmail, The Informer was released in both sound and silent versions, but as Nathalie Morris reports "with significant differences between the two."
I think this early adaptation of Liam O'Flaherty novel really deserve a revival and new screenings (both versions I hope). Judging from this snapshots one can see how Ford is in debt, visually, to this 1929 version. We're looking forward to a BFI double bill of The Informer!
Thursday, 3 June 2010
Subscribe to:
Posts (Atom)