Thursday, 10 July 2014
Saturday, 20 April 2013
A Guide to Lloyd Bacon
"I see that the public gets action. Some others may use motion pictures as a vehicle for a psychological study. I haven't that patience." -- Lloyd Bacon
One of classical Hollywood's contract director with a solid craftsmanship and great sense of economic in execution, Lloyd Bacon, was a prolific man of action, comedy and other fast-paced Warner dramas for nearly four decades. He virtually made 100 films that regardless of their varied qualities always convey that swinging pace associated with Warner' "tough" pictures and beyond. If one carefully sieve a career of 100 films, she or he will definitely come out with five or more films for keeps. As in the Bacon's enduring filmography I found 42nd Street, Footlight Parade, Marked Woman, Brother Orchid, San Quentin, Moby Dick and the Invisible Stripes as examples of his great sense of timing, his eye for composition and flawless entertainment.
Lloyd Bacon's name usually evokes the memory of pre-code Hollywood and early talkies, as his best films were made during that era. However he is also one of the least exploitative figures of the pre-code films that might be mistaken for mediocrity. Aside from being one the best comedy/musical and action specialists on Warner lot, he was known for his good ability to guide actors, as some of the best films of Pat O’Brien, James Cagney and Ann Sheridan were tidily directed by Bacon.
Monday, 23 November 2009
Two Directors, One Whale
دو کارگردان، یک نهنگ
یادداشتی از آدمی که دو نسخه سینمایی از موبی دیک هرمان ملویل را در یک روز جمعه پشت سر هم دیده است.
*
اولين برخورد من با موبي ديك هرمان ملويل با ترجمۀ فارسي پرويز داريوش از اين كتاب بود (انتشارات اميركبير) كه در ده سالگي به عنوان هديه تولد از مادرم گرفتم. اين هديه را مي توانم نامناسبترين هديه زندگيام قلمداد كنم چون در آن سن و با آن ترجمه هيچ وقت بيش تر از فصل اول كتاب پيش نرفتم و همين باعث شد در سال هاي بعد - که تا امروز ادامه پیدا کرده اند- هرگز كتاب را نخوانم. با اين وجود بخش وارد شدن "استارباک"، بومی بدوی و آرام داستان به اتاق "ایشمال" و توصيف هيكل و خال كوبي هاي مهيب او در همان فصل هرگز از خاطرم پاك نشد كه مي تواند معناي تقريبي اش اين باشد اگر كتاب را مي خواندم – يا از پس خواندنش بر مي آمدم – احتمالاً آن را دوست مي داشتم.
موبي ديك هيوستن
اما من – و خيلي ديگر از آدم هاي نسل من – ناخواسته "ديدن" را به "خواندن" ترجيح داده ايم و اين خصلتی تنها مربوط به عصر ديجيتال نيست چرا كه حتي تروفو هم در سير زندگي آنتوان دوانل نشان مي دهد كه چطور از بالزاك به "صفحه چل و پنج دور" و سپس سينما تغيير ذائقه مي دهد، بهتر است بگوييم پناهگاه هاي عاطفي او از كلام مكتوب به تصوير دگرگون می شوند.
برگرديم به موبي ديك يا نهنگ سفيد، يكي از شاهكارهاي ادبيات انگلیسی، اگرچه در این ژانر من آرتور گوردون پيم ادگار پو را به ملويل و كنراد و همه دريايي نويس هاي زبدۀ انگلیسی زبان و غیر انگلیسی زبان ترجيح مي دهم. بر مبناي موبي ديك دو فيلم ساخته شده است، يكي ساختۀ جان هيوستن (در 1956) كه فيلم مشهوري است و گرگوري پك نقش كاپيتان ايهب را بازي مي كند و از قرار حتي اخیراً در تلويزيون ايران هم نمايش داده شده است. اما نسخۀ ديگري هم هست كه آن را تازه كشف كرده ام، نسخه اي كه در 1930 ساخته شده و تصويرپردازي محض سينماي صامت را با اقتباسي آزاد از داستان ملويل تلفيق كرده است.
موبی دیک 1930 توسط لوید بیکن ساخته شده، کارگردانی که به تازگی بیشتر از بیست فیلم او را پشت سرهم تماشا کردم تا سرنخ ها و ایده هایی باشد برای مقاله کوچکی که به فارسی درباره اش نوشتم و مقاله ای مفصل تر – و به انگلیسی – که در حال کار روی آن هستم.
موبی دیک بیکن مملو از نمایش زشتی هاست
این فیلم کاری با داستان ملویل کرده که طرفداران او به هیچ وجه آن را تاب نخواهند آورد، بهتر است بگوییم از موبی دیک ملویل فقط نام ایهب باقی مانده و یک نهنگ بزرگ سفید. اول از همه یک مقدمه طولانی به داستان اضافه شده که در آن نشان داده می شود ایهب، ملوان سرخوش و عیاش و لوطی چگونه پایش را در نبرد با نهنگ سفید از دست می دهد و چگونه با از دست دادن پایش عشقش به فیت ماپل (با بازی جون بنت خیلی جوان) نیز از دست می رفت. با این حوادث او آدمی تلخ، وحشی، گوشه گیر، ترسناک و در یک کلام کاپیتان ایهب می شود. بازیگر نقش ایهب جان باریمور است که او را در این نقش بهتر از گرگوری پک می بینم. اغراق های مطبوع باریمور، رومانتیسیزم او و شیادی ذاتی و خطوط بی نقص صورتش او را برای این نقش پرطمطراق که در متن سینمای دهۀ 1930 به رنگ و لعاب آن هم افزوده شده بسیار درخشان می نماید، اما پک در نسخۀ هیوستن در وضعیت دشواری قرار گرفته که باعث می شود نقشش به واکنش های کنترل نشده ای که در کلوزآپ های بی جهت هیوستن از او خلاصه شود.
موبی دیک بیکن یک برادر هم به زندگی ایهب اضافه کرده، برادری که حتی قصد جان او را می کند و در عین حال رقیب عشقی او نیز محسوب می شود. در انتهای داستان ایهب نه تنها نمی میرد بلکه نهنگ را نابود کرده و به سوی دختر مورد علاقه اش باز می گردد. تنها صحنه فراموش نشدنی نسخه هیوستن جایی است که پک با طناب ها به بدن نهنگ بسته شده و همراه او به زیر آب می رود. با آن که مدتی از مرگش گذشته در هر بار بالا و پایی رفتن نهنگ دست او در آسمان به شکلی به چرخش در می آید که گویی به گروهش و بازماندگان می گوید به دنبال من بیایید و موبی دیک را شکار کنید.
نمونه ای باشکوه از رئالیزم استیلیزه لوید بیکن در موبی دیک اول
نسخه بیکن مملو از زشتی است. درست مثل فیلم های پازولینی که تصاویری گروتسک از آدم های عقب مانده، بیمار، افلیج و فقیر تصویر می شود، بیکن این تصاویر را به استعاره ای بصری برای پلیدی دنیای ایهب بدل می کند، دنیایی زشت و تباه که تنها با رفتن به سوی "نهنگ سفید" می توان از تاریکی آن رهایی جست. در عوض نسخه هیوستن استفاده دقیقی از فرهنگ دریانوردی قرن نوزدهم، آوازهای فولکلور و جزییات رئالیستی کرده است که برای سرپا نگه داشتن فیلمی نزدیک به دو ساعت (در مقابل نسخه هفتاد دقیقه ای بیکن) کافی نیست.
در انتها نه جزییات، نه وفاداری و نه یک گروه فنی و مجموعه بازیگران بزرگ باعث خلق یک اقتباس ادبی درخشان می شوند، آن چه فیلمی چون موبی دیک لوید بیکن را به نسخه ای "بهتر" تبدیل می کند آزادی در گسترش مضامین اثر ادبی، غلبه سرگرمی بر وفاداری و صحنه پردازی های باشکوهی است که ما را مستقیماً وارد جهان تاریک و وسوسه نابودکننده کاپیتان ایهب برای هم آغوشی با نهنگ سفید می کند.
احسان خوش بخت