Wednesday, 20 July 2016

Miniatures in Motion: Stan Brakhage and Iran



IRAN IN COLOR DREAMS AND VISIONS OF STAN BRAKHAGE

How can we approach Stan Brakhage’s world? Shall we return to his inspiration drawn from the poets of San Francisco and the New York experimental filmmakers of the 1950s? Should we consider his inadequate filmmaking facilities which shrank every year, eventually reducing him to scratching negatives with his fingernails on the hospital bed at the end of his life? Besides all his sources of inspiration, from Eisenstein and Dreyer to Gertrud Stein and Rilke, I intend to examine rather an obscure source material for 18 short films of Brakhage, which most probably hasn’t been taken into consideration yet: Iran and its classical arts.

These 18 short films, called Persians, and made between 1999 to 2001, are among his last films, and based on years of studying Iran’s art and culture. They have been made by the methods of painting and scratching on the film strip; the method Brakhage first employed in Dog Star Man (1961).

The Persians is like a voyage through the architecture, miniature, calligraphy and that unique inner rhythm of Iranian culture in dynamic and spontaneous abstract forms. All of these elements have been intently studied by Brakhage, therefore watching them is a cinematic meditation entering a time-machine of hundreds of years of Iranian culture.

Monday, 18 July 2016

Douglas Sirk, Written on the Wind


يادداشت پشت جلد كتاب «نوشته بر باد: گفتگو با داگلاس سِرك»، اثر جان هاليدي، ترجمه كتايون يوسفي

كتابي كه پيش رو داريد، حاصل گفتگويي طولاني با كارگرداني كهنه‌كار، يكي از محبوب‌ترين آثار ادبيات سينمايي جهان است و بارها در فهرست كتاب‌هاي برگزيدۀ عمر فيلم‌سازان و منتقدان ظاهر شده. گفتگو با داگلاس سِرك، خالق آثاري مثل «تقليد زندگي» و «نوشته بر باد»،  نه فقط كتابي دربارۀ سينما و هنر فيلم‌سازي، بلكه اثري تأثيرگذار دربارۀ تئاتر، زندگي در هاليوود و حتي تاريخ آلمان است. بعد از ظهور فاشيزم، سِرك به خاطر ديدگاه‌هاي سياسي‌اش به دردسر افتاد، با سد سانسور روبرو شد و بعد هم براي هميشه در تبعيدي ناخواسته به هاليوود مهاجرت كرد. اما حادثه‌اي كه شايد كليدي‌ترين بخش زندگي سِرك باشد، فروپاشي زندگي خانوادگي‌اش به دنبال روي كار آمدن نازي‌ها بود. از جايي به بعد، و به شكلي قابل درك، شكست خانواده به عنوان مهم‌ترين نهاد انساني در دنياي سِرك موضوع فيلم‌هايش هم شد. او طغيان‌هايي خاموش و با نتايجي بعضاً تراژيك را تصوير كرد كه در مقابل جريان‌هاي واپسگراي آمريكاي سرمايه‌داري به دفاع از عشق مي‌رفتند. اين طغيان‌ها دنياي كارگردانان زيادي را - از راينر ورنر فاسبيندر تا تاد هينز - زير و رو كرد. سينماي سرك در «حال و هوای یأس، مستی و تردید» در مورد ارزش‌های تعريف شده زندگی سير مي‌كند، اما در عین حال در تقلايی جنون‌آمیز برای چنگ زدن به آن‌ها به سر مي‌برد كه مثل چنگ انداختن بر باد است. براي همين عنوان اين كتاب را كه در اصل «سرك دربارۀ سرك» نام داشت «نوشته بر باد» گذاشتيم.
احسان خوش‌بخت

Friday, 8 July 2016

Philosophical Treatises of Master Illusionist: Discussing Abbas Kiarostami with Jonathan Rosenbaum

A memorial poster for Kiarostami, announcing the free admission screening of his films for three consecutive days, every day from 1 to 9 pm, at the Artists' House in Tehran.

A Conversation About Abbas Kiarostami between Jonathan Rosenbaum and Ehsan Khoshbakht

Abbas Kiarostami (1940-2016) Opens in a new tab or window., arguably the greatest of Iranian filmmakers, was a master of interruption and reduction in cinema. He, who passed away on Monday in a Paris hospital, diverted cinema from its course more than once. From his experimental children’s films to deconstructing the meaning of documentary and fiction, to digital experimentation, every move brought him new admirers and cost him some of his old ones. Kiarostami provided a style, a film language, with a valid grammar of its own.

On the occasion of this great loss, Jonathan Rosenbaum and I discussed some aspects of Kiarostami’s world. Jonathan, the former chief film critic at Chicago Reader, is the co-author (with Mehrnaz Saeed-Vafa) of a book on Kiarostami Opens in a new tab or window., available from the University of Chicago Press. –  Ehsan Khoshbakht

READ THE CONVERSATION HERE IN ENGLISH, HERE IN PERSIAN, AND HERE IN SPANISH

Tuesday, 5 July 2016

Abbas Kiarostami (1940-2016)


The most celebrated of Iranian filmmakers, his cinematic style shaped by Persian art and culture, Abbas Kiarostami expanded the frame of documentary and narrative fiction forms in human dramas that resonated with international audiences. 

22 June 22 1940–4 July 2016.

Read my obituary at Sight & Sound.

Monday, 4 July 2016

Return to Uncertainity: Geoff Andrew on Kiarostami




An Interview with Geoff Andrew
Return to Uncertainty


Geoff Andrew is one of the most famous Kiarostami defenders in the current scene of film criticism, though the 72 year-old filmmaker hardly needs any defense now. But there is something different, a new perspective in Andrew's approach to Kiarostami that makes his writings and his views something of a discovery even for someone from Kiarostami's homeland, like me.

His very carefully structured book on Ten, from BFI Modern Classics series, represents a distillation of his thoughts and feelings about Ten, and about Kiarostami in general. Also a great part of this brilliant book comes out of the interviews with Kiarostami that he conducted during the past 7-8 years.

Mr. Geoff Andrew is the senior film editor for Time Out London, head of programming of the National Film Theatre, and author of numerous books, including The Films of Nicholas Ray: The Poet of Nightfall and The 'Three Colours' Trilogy.

This interview about Kiarostami’s cinema took place at National Film Theatre, London, April 2011. First it was published in Iranian Film Quarterly (Farsi translation in Film Monthly), and later the general parts of the interview appeared on Aslan Media website which can be read here. These are Q&As that didn't fit in the Aslan Media post.

Geoff Andrew on Kiarostami: An Interview

سينماي كيارستمي در گفتگويي با جف اندرو
بازگشت به عدم قطعيت


جف اندرو يكي از بزرگ‌ترين مدافعان انگلوساكسون سينماي كيارستمي است. از اين منظر فقط جاناتان روزنبام از او پيشي مي‌گيرد. او در راي گيري 2002 سايت‌اند‌ساند باد ما را خواهد برد را به عنوان فيلم دهم زندگي‌اش انتخاب كرد، در كنار نام‌هايي چون ويگو، دمي، هاكس، ولز، دراير، اوزو، رومر، كيتُن و افولس. او كتابي دربارۀ ده نوشته است (محمد شهبا در نشر هرمس آن را به فارسي برگردانده.) او كه مردي است ميان سال با موهاي سفيد و با لبخندي ملايم بر لب، در پيراهن تابستاني آبي رنگ و شلوار خاكي از پله‌هاي دفترش در طبقه بالاي بي اف آي پايين مي‌آيد. اين جا قلمروي اوست. او يكي از سعادتمندترين آدم‌هاي دنياست كه مي‌تواند فيلم‌هايي را براي نمايش انتخاب كند و هر شب صدها نفر به تماشاي آن‌ها بنشينند. پوستر فيلم‌هاي برتولوچي و ترنس راتيگان (فيلم‌نامه‌نويس بزرگ انگليسي) روي ديوارها نويد فصلي كامل از نمايش آثار آن‌ها را مي‌دهد. با او به طرف كافه سالن انتظار مي‌رويم كه خود يك فيلم سينمااسكوپ است: گستره‌اي افقي از كاناپه‌هاي قديمي و صندلي‌هاي كوتاه، درست مثل اطاق نشمين شلوغِ يك خانه، با آدم‌هاي ولو شده روي كاناپه، ليوان‌ها و فنجان‌ها و گيلاس‌ها و كاتالوگ‌هاي رها روي ميز و خانواده بزرگ سينما كه يا منتظر نمايش فيلمي هستند يا از نمايش فيلمي بازگشته‌اند. در اين سالن تاريك، به تاريكي سالن سينما اما منهاي سكوت آن، فيلم‌ها در روابط و گفتگوي بين آدم‌ها دوباره زنده مي‌شوند. هنوز ساعت سه بعدظهر است و تا شلوغي اين‌جا دو سه ساعتي زمان باقي مانده، اما به محض اين‌كه ما روي يكي از كاناپه‌هاي مي‌نشينيم صداي موسيقي بلند مي‌شود و مجبورمان مي‌كند كه به سالن مجاور نمايشگاه بي‌اف‌آي برويم. او لبه صندلي چرم قرمز سالن مي‌نشيند، دست‌هايش را در هم گره مي‌زند و روي پايش مي‌گذارد و با منتظر اولين سوال مي‌ماند. پرسش اين است كه اين انگليسي آرام و موقر را چه چيزي به سينماي كيارستمي جذب مي‌كند؟

Notes on Abbas Kiarostami

اين نوشته قبلاً به عنوان مقدمۀ گفتگوي من با جف اندرو در ماهنامه فيلم منتشر شده بود. به زودي خود گفتگو هم در پي اين پست خواهد آمد

بازگشت به عدم قطعيت


بهاري كه به تابستان مي‌ماند. نور درخشاني كه از لابلاي برگ‌هاي درختان صدساله بلوار «مال» خود را به روي زمين‌ مي‌رساند و نقاط گرم و درخشاني روي خاك پديد مي‌آورد كه مثل هزاران پرتوي نور تابانده شده از اتاق پروژكتور سينماست. اين پياده‌روي طولاني براي رسيدن به انيستتوي فيلم بريتانيا در جنوب رودخانه تيمز و مصاحبه با يكي از بزرگ‌ترين دوست‌داران سينماي عباس كيارستمي، جف اندرو، بهانه‌اي است براي مرور دوباره مسأله ساده، اما بي‌جهت پيچيده شدۀ كيارستمي در ايران؛ آميزه‌اي از تضاد بين تعاريف و خواسته‌هاي سياسي و اجتماعي مردم با هنر، وارد شدن خصومت‌ به كار حرفه‌اي، حركت بر مسيرهايي كه از فيلم‌ساز فقط يك نام باقي مي‌گذارد و آثار او را فراموش مي‌كند، تندروي‌هايي از هر دو سو كه معمولاً از حسادت، شووينيسم، خوش‌بيني مهارنشده يا بدبيني محض ناشي مي‌شوند.

Sunday, 3 July 2016

Lezione di Cinema: Interviewing Ebrahim Golestan


Friends, colleagues, and fellow cinephiles from all around the world gathered in Bologna. The reason was Il Cinema Ritrovato, the 30th edition. I was there to witness Gian Luca Farinelli blowing the candles, celebrating three decades of cinephilia of the highest caliber, but also to show films by the godfather of Iranian modern cinema, Ebrahim Golestan.

Sala Scorsese, the cinema in which the Golestan Film Studio retrospective was held was packed for every single screening, with those who couldn't get a seat, standing on the aisles or sitting patiently on the floor. I was overwhelmed. Probably the 95 year old Golestan, too, even if he is a master in concealing his emotions when it comes to his films.

Brick and Mirror being screened at Sala Scorsese, June 27, 2016



Thursday, 23 June 2016

Reports from Berlinale 66, Part II


 گزارش فستيوال بين‌المللي فيلم برلين، 2016، بخش دوم و آخر
خداحافظ اروپا
احسان خوش‌بخت
3
سينماي فرانسوي زبان اين دوره از برليناله - چه در فرانسه، بلژيك يا كانادا در پي شكست در مواجهه با بحران ابدي خانواده آن را با دنياي فانتزي و معمولاً طنزي زمخت در‌آميخته بود، بدون اين كه تمهيد كمكي به فيلم‌ها كرده باشد.
در بوريس بدون بئاتريس [Boris sans Béatrice] (دني كوته؛ كانادا) مردي كه به همسرش خيانت مي‌كند توسط آدمي غيب‌گو (با بازي قابل پيش‌بيني دني لوان) به صراط مستقيم دعوت مي‌شود؛ در سن آمور [Saint Amour] (بنئو دلفين و گوستاو كرورن؛ فرانسه/بلژيك) رابطه نه چندان خوب پدر و پسري دامدار ژرار دوپارديوي از سايز خارج شده و بنئو پولوار - در سفري دور فرانسه جوش مي‌خورد و هر دو كه تمام زندگي‌شان را روي بارورسازي گاوها گذاشته‌اند حالا بايد به بارورسازي يك زن كمك كنند (راننده‌شان هم در اين موضوع حساس به ياري‌شان مي‌آيد)؛ در اخباري از سياره مريخ [Des nouvelles de la planète Mars] (دومينيك مال؛ فرانسه/بلژيك) مردي كه از همسرش جدا شده بايد با همكار ديوانه و غيرقابل كنترل و دو فرزندش كه به نظرشان برادران ماركس خنده دار نيست زندگي را سر كند و از يك بمب‌گذاري در كارخانه جوجه‌كشي توسط گياه‌خواران افراطي جلوگيري كند. هر سه فيلم محصول فانتزي‌هاي مردانه كارگردانانشان و توأم با نوعي دل سوزاندن براي خودند.
اما اين يكي از دو فيلمساز زن بخش مسابقه است كه تا حدود زيادي از اين دنياي كليشه‌اي و سطحي فاصله مي‌گيرد و اميدي براي سينماي فرانسه‌ در برليناله مي‌شود.

Tuesday, 21 June 2016

Reports from Berlinale 66, Part I



گزارش فستيوال بين‌المللي فيلم برلين، 2016
خداحافظ اروپا
احسان خوش‌بخت

بزرگ‌ترين موج مهاجرت و جابجايي انساني از زمان جنگ جهاني دوم بر اثر تنش نظامي، نابساماني اقتصادي و اختناق سياسي امروز كل اروپا را به وضعيتي اضطراري رسانده است. در اين ميان آلمان ، كشور ميزبان شصت و ششمين دورۀ فستيوال فيلم برلين (مشهور به برليناله) به عنوان مهره اصلي اتحاديه اروپا و به خاطر سياست‌هاي نسبتاً بازترش در استقبال از مهاجران نه تنها در موقعيتي حساس‌تر قرار دارد، بلكه بعضي آلماني‌ها احساس مي‌كنند روحيه كشور در طي يك سال از اين رو به آن رو شده است.
برليناله بلافاصله به اين موقعيت واكنش نشان داد. نه تنها بخشي از بليط‌‌هاي سينماي به پناهندگان تعلق گرفت بلكه آن‌ها به مضمون كليدي فستيوال هم بدل شدند و حتي جرج كلوني را ديدار آنگلا مركل برد. با آن كه شايد فكر كنيد يك پتوي گرم و تميز براي يك پناه‌جو به بليط فيلم تازه برادران كوئن ارجحيت دارد، اما در نهايت اين فيلم‌ها بودند كه قواعد بازي را تعيين كردند.

1
در دنياي سينما، بيش‌تر منتقد ماندن در محدودۀ امن فيلم‌هايي كه توهم تيزهوشي به بيننده مي‌دهند را ترجيح مي‌دهند. قرن بيست و يكم، قرن راحت‌الحلقوم‌هاست، چيزي كه بشود با يك حركت بلعيد. مثلاً فيلم افتتاحيه درود بر سزار (برادران كوئن؛ آمريكا) را در نظر بگيريد، يك «پاستيش» محض كه داستانش در همان دوره‌اي كه مي‌گذرد كه يكي از بهترين فيلم‌هاي سال، ترامبو (جي روچ)، دربارۀ آن ساخته شده، يعني دهه 1950، سال‌هاي مك‌كارتي، آزمايش‌هاي اتمي و تب فيلم‌هاي سينمااسكوپ. در فيلم برادران كوئن بعضي از پيشروترين سينماگران آمريكايي، يعني نويسندگان چپ هاليوود، به عنوان دسته‌اي از آدم‌هاي نيمه مجنون نشان داده شده‌اند كه جملات قصار «سرمايه» ماكس را بلغور مي‌كنند، لهجه‌هاي خارجي دارند (حتي اسم متفكر اصلي‌شان ماركوزه است و براي محكم‌كاري به او لهجه آلماني داده‌اند و قيافه اينشتيني داده‌اند) و در نهايت ستارۀ يك فيلم انجيلي به نام «درود بر سزار» (با بازي جرج كلوني) را براي اخاذي از استوديو و فرستادن پول به شوروي به گروگان مي‌گيرند. از آن طرف استوديو به لطف وكلاي بي‌ترحم، مزدبگيران، شايعه‌پردازان و يك كابوي (با بازي آلدن ارن‌رايك) يك تنه به مبارزه با نويسندگان مي‌رود. فيلم لحظه‌هاي بامزه خودش را دارد (به خصوص بخش‌هاي مربوط به كارگردان انگليسي ساديست، با بازي رالف فاينز) اما همه چيز را تا حد ممكن ساده و حتي تحريف كرده كه كسي مجبور نشود با اطلاعات قبلي دربارۀ يكي از بزرگ‌ترين حماقت‌هاي هاليوود در تصفيه نويسندگان مهم‌اش به سينما بيايد و يا اگر اين اطلاعات را ندارد، به خودش زحمت بدهد و بعد از فيلم لاي يكي دو كتاب را بازكند. سينماي از اين دست، قبل و بعد ندارد. حادثه‌اي است كه يك‌بار اتفاق مي‌افتد و به نفعش است كه فقط روي همان دو ساعت سرمايه‌گذاري كند.