نيمۀ اول بهترينهاي سينما در سال 2013
همان طور كه پيش ميرفتم هر از گاه بارقههايي كوچك از زيبايي ميديدم
احسان خوشبخت
رو به پايان سال ميلادي، چند نشريه
آنلاين از من فهرست فيلمهاي برگزيدهام در سال 2013 را خواستند. كاري كه اينجا
كردهام تلفيق چند انتخاب متعدد است كه هر كدام قالب متفاوتي داشتهاند. مثلاً يك
نشريه فقط ده فيلم برگزيده را خواسته بود و ديگري گفته بود كه فيلمهاي مهم سال بر اساس تقسيمبنديهايي جزييتر معرفي
شوند. يكي يادداشت مكمل هم خواسته و ديگري فقط به نام فيلمها اكتفاء كرده بود. از
بين اين نشريات، MUBI Notebook، چند سال است كه بهترينهاي سال را
در قالبي متفاوت عرضه ميكند. در موبي هر نويسنده يك «دو فيلم با يك بليط» خيالي
را به عنوان «بهترينِ» سال يا بهترين فيلم جفتيِ سال ارائه ميكند كه قانونش اين
است يكي از فيلمها بايد حتماً از بين فيلمهاي تازۀ نمايش داده شده در سال باشد و
ديگري ميتواند فيلمي قديمي باشد، اما آنهم ترجيحاً بايد در طي سال در كلوبهاي
سينمايي و سينماتكها نمايش داده شده يا روي ديويدي منتشر شده باشد. معمولاً هر
نويسنده مضموني معين را براي پيوند دادن دو فيلم مورد نظرش پيدا ميكند.
در اينجا فيلمهاي
برگزيدۀ سال را به مدل موبي به صورت دوتايي نوشتهام؛ فيلمهايي كه ديده شدنشان در
كنار هم به كمك بيننده ميآيد. بعضي از فيلمْ دومهاي اين بازي فيلمهايي قديمياند
و الزاماً در سال 2013 به نمايش دوباره درنيامدهاند يا اين كه لااقل من آنها را
در اين سال نديدهام.
سينما x شهر:
زيبايي بزرگ (پائولو سورنتينو، 2013) + Sacro GRA (جيانفرانكو رُسي، 2013)
دو فيلم رُمي كه
كمابيش مكمل يكديگرند. رمِ شاهكار سورنتينو رمِ ميادين، مجسمههاي مرمر و خانههاي
اعيانِ شبهروشنفكر حراف است و ابتذال زندگي روميان در مقابل «زيبايي بزرگ» و كهن
رم قرار ميگيرد. رم رُسي قرينه اين دنياست، اما شخصيتهايش به يك اندازه حيران و
مأيوسند. در اين مستند برندۀ شيرطلايي ونيزِ، كمربندي رم موضوع فيلم است، جايي كه
فقراي شهر را دور دورازههاي رم ميچرخاند و انگار هرگز به آنها اجازۀ ورود به
شهر را نميهد. ترافيك شاهراه ساكرو مثل پارتيهاي زيبايي بزرگ تمام
نشدني است و جاي آدمها عجيب در لباسهاي خياطدوزشان را آدمهاي مطرود حاشيهاي
گرفتهاند. هر دو دسته بازيگراني گروتسك هستند كه در صحنه عظيمي به نام رم دارند
شب و روز نمايشي از لوئيجي پيراندلو را روي صحنه ميبرند.
سينما x تاريخ:
ثانيههاي سربي (سيدرضا رضوي، 2013) + نمايش كشتن (جاشوآ اپنهايمر
و ديگران، 2013)
هر دو فيلم
دربارۀ احضار گذشته و بازسازي ضايعهاي دردناك در تاريخ دو كشور ايران و اندونزي
است كه با هوشمندي به آثاري دربارۀ خود سينما، يا به طور دقيقتر عشق مفرط آدمهاي
عامي به سينما (يا همان «عشقِ فيلم») تبديل شدهاند. در يكي كشتار ميدان ژالۀ
تهران ما را به آپاراتچي تلخ و تكرويِ سينما سيلوانا ميرساند و در ديگري – كه فيلم برگزيدۀ سالِ سايت
اند ساوند هم بود – آدمكشهاي سابقي كه كمونيستهاي اندونزي را خودسرانه قتل
عام ميكردند براي بازسازي شيوه كشتارشان جلوي دوربين ظاهر ميشوند. ثانيههاي
سربي به سمتي حركت ميكند كه در آن عشق آپاراتچي به فيلم گوزنها بر
اهميت واقعه تاريخي ميچربد و در نمايش كشتن هر قاتل اجازه پيدا ميكند به
شيوۀ يكي از ژانرهاي مورد علاقهاش (گنگستري، موزيكال و غيره) آن چه در كشتارهاي
دهه 1960 انجام داده را بازآفريني كند. به علاوه هر دوي اين فيلمها طنزي عجيب
دارند و سازندگانشان سماجتي ستايشبرانگيز در دنبال كردن موضوع از خودنشان دادهاند. [توضيح تازه: نمايش كشتن از همان اول كمي مشكوك مينمود و كمي زمان برد تا بفهمم چرا: فيلم هيچ اشارهاي به نقش سازمان سيا در كشتارها نميكند. فقط ميتوانم بگويم مايۀ شرم است كه چنين است. بنابراين در حال حاضر نه تنها اين فيلم در فهرست فيلمهاي مورد علاقۀ من از سال گذشته فرنگي جايي ندارد، بلكه بايد زماني را در آينده صرف توضيح «حقايق پنهان شده» تيمور شرقي در اين فيلم بكنم.]
سينما x سينما:
من نگهدار جمالی وسترن
میسازم (كامران حيدري، 2012) + مرد
سلولويدي (شيوندرا سينگ دونگارپور، 2012)
دو عشق فيلم
ديگر، يكي در شيرازِ ايران و يكي در پونۀ هند. يكي كارگردان وسترنهاي بومي با
شركت هممحلهايهاي شيرازي و ديگري، پي كي ناير، كسي كه سينماي هنري اروپا را به
قلب شهرهاي و روستاهاي هند برد و آرشيو ملي فيلم هندوستان را بنا نهاد. هر دو مرد
رومانتيكهاي هستند كه با وجود شكستهاي متعدد (زن نگهدار او را ترك ميكند و ناير
از پستش كنار گذاشته ميشود) از عشقشان به هنر فيلم كاسته نشده. اگر مرد
سلولويدي به نوعي دايرۀالمعارفي تماشايي از سينماي هندوستان هم هست، نگهدار
جمالي يكي از وجدآورترين فيلمهاي سال 2013 است كه ميتواند هر بينندهاي را
تحت تأثير قرار دهد و فقر فيلمهاي اين مؤلف شيرازي ناخودآگاه او را به سينماي
اساتيدي مثل جك اسميت و وسترنهاي اوليه ادگار اولمر پيوند ميدهد.
سينما x بيگانهها:
مردي از سياره
ايكس (ادگار اولمر، 1951) + تابور
(وحید وکیلیفر، 2012)
در گزارشم از
فستيوال فيلم ادينبورو كه در همين جا منتشر شد نوشتم كه در هر دوي اين
فيلمها پرسشهای هستیشناسانه را در چهرۀ رنج دیده هیولا/مخلوق/ناانسان منعكس كردهاند.
به علاوه ايجاد نوعي ريتم هيپنوتيزمكننده در هر دو باعث ميشود تماشاي آنها در
كنار هم به ارزش هر كدامشان بيفزايد. در نهايت بد نيست به خاطر چاپ كتاب درجه يكي دربارۀ
زندگي و آثار اولمر به نام فيلمسازي در حاشيه (نوشتۀ نوآ آيزنبرگ كه به
طور رسمي در ژانويۀ 2014 منتشر خواهد شد) بهانهاي براي تماشاي حداقل يكي از آثار
مهم پدر سينماي مستقل تراشيده شود.
No comments:
Post a Comment