Monday 22 August 2011
...and he stopped at Iran, too.
Wednesday 17 August 2011
Dailies#14: Us and Them
آن طور كه او پلكان ها را نشان مي دهد |
برف، كودكي و معصوميت |
عمق ميدان! عمق ميدان! |
شومينه و فضاهاي داخلي متراكم |
بي پروايي در كاربرد لنز، فيلتر و قاب در قاب |
معادل نمايي كه دوربين از بالاي كلوب شبانه وارد شده و سوزان الكساندر را نشان مي دهد |
صحنه هاي غذا خوردن كين و همسرش |
Thursday 10 March 2011
Passages of a Letter from Berlin to London
This morning when I opened my mailbox, there was this extraordinary letter, from a German piano master in Berlin, to someone who's trying hard to start a brand new day in London. Needless to say, bold names are titles of British films. That's how the world is described by an artist: art does it all!
"Glad to hear from you again in your new surrounding between Piccadilly and Lord Nelson's (alias Sir Laurence Olivier's ) Trafalgar Square!
So you've become a strange Lodger now with Great Expectations in the supposedly impenetrable fog in London After Midnight, but hopefuly not an Odd Man Out who has become victim of a strange cultural Blackmail.
Though you've left your home country now for a while, please Don't Look Back (In Anger) but do enjoy the British working- class Saturday Night and Sunday Morning.
Sometimes , I guess, one feels Young and Innocent there, sometimes even Rich and Strange, and sometimes behind an anonymous camera there is a lurking Peeping Tom, and you realize that before your very eyes a Lady Vanishes in A Cottage In Dartmoor.
When there's darkness on the edge of town, don't forget to turn on the gloomy Gaslight and put on, no, not your blue Suede , but your fairy-tale Red Shoes to dance with the capitalist devil because it's simply A Matter Of Life and Death!
Always look The Way Ahead and take a good Room With A View!"
Tuesday 15 February 2011
Homage to Parviz Davaie
به مناسبت چاپ كتاب «امشب در سينما ستاره» برنامه اي براي پرويز دوايي در تهران ترتيب داده و به رسم اين سال ها ويدئويي از او يا فيلمهاي مورد علاقه و محبوبش را نشان داده بودند. من در اين مراسم حاضر نبودم، اما بعدتر هوشنگ گلمكاني ويدئوي ضبط شده از مراسم را نشانم داد و فيلمهايي كه براي پرويز گذاشته بودند با بي ربط بود و يا بي كيفيت. او از من خواست تا دو كليپ كوتاه آماده كنم و من هم اين كار را كردم، اما نمي دانم از آنها استفاده شد يا نه. اين دو ويدئو را امروز در «يوتيوب» گذاشتم تا لااقل همه بتوانند ببينند. يكي با ريتم تند و ديوانهوار گروه «باك كليتون»، كه براي اشاره به سينما به عنوان «تفنگ» يا اسباب معاشقه با خشونت است، و فيلم دوم، با ريتم آرام و موسيقي «كولمن هاوكينز» با همراهي سازهاي زهي، براي تصوير دوم سينما به عنوان ابزار معاشقه در تاريكي. تلفيق اين دو، همان طور كه بارها از دهان اين و آن شنيده ايد - كه معمولاً به بهترين شكل توسط «ژان لوك گدار» بيان شده - سينما = تفنگ + دختر. امروز براي من ترديدي باقي نمانده كه اين بهترين اشاره به ماهيت سينماست. اما ويدئوهاي پرويز اداي دين من به اوست، با تمام علاقهاي كه به او دارم و با آگاهي كامل از تفاوتهايمان كه شايد تفاوت بين دو نسل باشد، و نه دو آدم، يا دو سينمادوست.
Wednesday 2 February 2011
Notes from a Half-Dead Cinephile
Monday 14 June 2010
Dailies#10: The Hurt Cannot Be Much
[1] This week was significant because eventfully I get accustomed with the works of the Canadian experimental filmmmaker, Guy Maddin. As Jonathan Rosenbaum points out, "Guy Maddin’s work testifies to the notion that the past knows more than the present and that silent cinema is a richer, dreamier, sexier, and more resonant medium than what we’re accustomed to seeing in the multiplexes." Jonathan later adds " [Maddin] offers a feast of rapid editing, fast lap dissolves, fade-outs, whiteouts, blackouts, tinting, superimpositions, irises, slurred motion, stop motion, and slow motion, along with the delectable textures of light, mist, snow, human flesh, vegetation, and Victorian upholstery. Yet it isn’t so bound by the technical parameters of 20s pictorial film art that it can’t make fruitful use of Super-8 footage and digital effects."
[2] An interview with the great Dede Allen, the editor of The Hustler , Bonnie & Clyde, Serpico and so many key films of the 1960s and 1970s who passed away last April, could be found here in two parts: Part I and Part II.
I also wrote a piece about her for Iranian Film Monthly, which is the first in a series of article, regarding women in motion picture industry. My next subjects/person will be Dorothy Arzner and Shirley Clarke.
[3] If you're living in Iran, these passages from William Shakespeare's Romeo and Juliet (Act 3, Scene 1) will always make you laugh, whilst you're taking it too seriously, too:
Mercutio is stabbed in a swordfight by Tybalt, Juliet's cousin:
- Romeo: "Courage, man; the hurt cannot be much."
- Mercutio: "No, 'tis not so deep as a well, nor so wide as a church-door; but 'tis enough, 'twill serve: ask for me to-morrow, and you shall find me a grave man."
Tuesday 9 March 2010
On Common Illusions of Film Critics (in Iran)
Wednesday 17 February 2010
Dailies#9: Disorder at the Border
Monday 15 February 2010
For Love of the Movies
جرالد پیِری، منتقد فعلی روزنامۀ بوستون فینیکس، شاید سازندۀ نخستین فیلم تاریخ سینما دربارۀ نقد باشد. اگر بخواهیم دقیقتر بگوییم فیلم او دربارۀ بحران انتقاد فیلم در آمریکای امروز و نگاهی به روزهای اقتدار آن در دهۀ 1960 و 1970 است با عنوان به عشق سینما: داستان نقد فیلم در آمریکا (2009).
Friday 29 January 2010
On Fajr Film Festival
چرا سالهاست نوشتن درباره بخشی از این فستیوال را قبول میکنم که قلمروی مردگان است؟ بخشی که فقط برای وجود چند فیلم قدیمی قابل نمایش و برنامه پرکن و برای دادن جلوه ای از چند وجهی و پربار بودن برنامهها به زور در ترکیب متضاد این جشنواره جای داده میشود و روز به روز از داشتن همان حداقلهایی هم که آخرین خورههای سینما را به سالنهای بیرونق میکشاند دورتر میشود. سالها پیش عشاق صبور سینما حتی برای دیدن یک حلقه از لولا مونتز (مكس افولس) به روی پرده، سرمای بهمن تهران را به جان می خریدند و قناعت پیشگیشان باعث می شد از این بزرگواری خاطرهای خوش و چند درس بزرگ به ارمغان ببرند. اما امروز جای همان نسخههای فرسوده و در شرف متلاشی شدن خالی است و نباید تعجب کنید اگر در میانه ساعت بیست و پنج (هانري ورنوي) در سالن کوچک عصرجدید لحظهای از تبلیغ خاطرهانگیز TNT Hollywood at home (يعني ضبط شده روي وياچاس از ماهواره آنالوگ) از زیر قیچی خیاط با ذوق فستیوال در رفته باشد و شما را تنها با نویزها و دانههای سفید حاصل از رسیورهای آنالوگ روی پرده سینما تنها نگذارد. خوشبختانه امروز جای ویدیوهای بدون زیرنویس کلود شابرول در سالهای پیش را دیویدیهای خوش آب و رنگی گرفته که در جشن تولد صد سالهها و بقیه کسانی که کمی زودتر از زمانی به دنیا آمدند که دنیایی بدین پرشگفتی و نوآوری را در ارایه مجدد آثارشان ببینند به کار میآید. اما باز هم سالنهای متعلق به این برنامه های بزرگداشت و رتروسپکتیوها خالی تر از آن است که بتوان گفت این فیلمها حتی دیده شدند . آیا این سستیها و محدودیتها بودند که ارتباط یک نسل را با کلاسیکهای تاریخ سینما حتی در حد سالی ده روز قطع کردند یا این نسل خود گسست کامل با گذشته را انتخاب کرده است؟ در هر حال چه اهمیتی دارد وقتی که این فیلمسازها مردهاند ، تماشاگرانشان مردهاند و منتقدانشان مرده اند. آن چه که ما در طول چند سال گذشته انجام دادهایم تاختنی دنکیشوتوار بر آسیابهای بادی بوده است.
احسان خوشبخت – بهمن 1385