مقدمه
دورۀ فشردۀ دو هفتهاي كه
با نامِ «نظريۀ انتقادي» در دانشگاه بِركْبِك در انگلستان از دهم تيرماه آغاز به
كار كرد يكي از جالب توجهترين تركيبهاي ممكن را براي به واكنش واداشتنِ ذهنِ يك
پژوهندۀ امروزي داشت. در كارگاههاي مختلف كه توسط بعضي از مهمترين آكادميكها و
فيلسوفان معاصر گردانده ميشد موضوعاتي از «فلسفۀ راديكال راست» گرفته تا
روانكاوي، ملودرام و سرمايهداري مورد بررسي قرار ميگرفت. در اين برنامهها اگرچه
بزرگترين «سوپراستار» اسلاوي ژيژك محسوب ميشد، اما يكي از متفاوتترين رويكردها
متعلق به تئوريسين برجستۀ انگليسي لورا مالوي بود كه موضوع گفتارش «ملودرامِ
مادرانگي»، به موضوعاتي مثل نظام طبقاتي، احساسات و زندگي خانوادگي ميپرداخت.
سوژۀ مطالعۀ موردي و خاصِ مالوي، رخشان بنياعتماد، يا به طور دقيقتر ملودرام و
رئاليزم در يكي از ساختههاي رخشان، زیر پوست شهر (1379) بود.