Showing posts with label London Film Festival. Show all posts
Showing posts with label London Film Festival. Show all posts

Wednesday, 14 December 2016

LFF#60: Films Consume Us, Part III


گزارش شصتمين دورۀ فستيوال فيلم لندن، (سپتامبر و) اکتبر 2016 بخش سوم و آخر
فیلم‌ها ما را مصرف می‌کنند
احسان خوش‌بخت

بهترين‌ها: اين‌ها فيلم‌هايي‌اند كه ايده‌هايي تازه و درست پرداخت شده از فرم و برخوردي علمي (و شبه‌سياسي) با ميزانسن دارند

مرد هزار چهره [عنوان انگليسي: دود و آينه‌ها] (آلبرتو رودريگز؛ اسپانيا)
كارگردان يكي از بهترين تريلرهاي سال‌هاي اخير (جزيرۀ كوچك) با فيلمي بازگشته كه تقريباً براي يك ساعت اول نمي‌شود از داستانش كه نسبتاً سرراست هم روايت مي‌شود سردرآورد، اما بعد از عادت كردن به اسم‌ها و سير وقايع كه عمده شان ريشه در واقعيت دارند، يكي از جذاب ترين نمونه‌هاي سينماي ژانري معاصر را در آن مي‌توان تشخيص داد، فيلمي كه به سنت تريلرهاي سياسي فرانسوي/ايتاليايي دهه هفتاد تعلق دارد و دربارۀ مردي است كه كلاه يك ملت را بر مي‌دارد. اين تريلر نفس‌گيري است كه در آن يك گلوله شليك نمي‌شود و هيچ كدام از شخصيت‌هاي اصلي حتي اسلحه هم حمل نمي‌كنند.

Tuesday, 13 December 2016

LFF#60: Films Consume Us, Part II



گزارش شصتمين دورۀ فستيوال فيلم لندن، (سپتامبر و) اکتبر 2016 بخش دوم
فیلم‌ها ما را مصرف می‌کنند
احسان خوش‌بخت

تهديدهاي واقعي و سمبوليك: بهترين‌هاي مستند و كوتاه

روياهاي دم صبح (مهرداد اسكويي؛ ايران)
نزديكترين چيز به اين مستند نقاشي‌هاي رنسانس از صورت معصومين است كه يك خرابكار رويش نوار صدايي گذاشته باشد در تضاد با آن چه از چهره خوانده مي‌شود. مستند اسكويي دربارۀ يك مركز بازپروري (كه براي تماشاگر غيرايراني چندان روشن نيست كه اين يك زندان است يا آسايشگاه. حتي براي من هم روشن نيست) اثري است كه براي همدردي و همراهي ساخته شده و در اين مسير همدردي نوعي پژوهش درجه اول هم به شمار مي‌رود. مدت‌ها بود فيلمي نديده بودم كه تماشاگر سالن سينما (در يكي از سينماهاي تجاري «وست اند» كه در آن پاپ كورن هم فروخته ميشود) فرصت يا جرأت نفس كشيدن پيدا نكند كه شايد به خودي خود امتيازي نباشد و شايد فيلم به لحظاتي براي نفس كشيدن نياز داشت.

Monday, 12 December 2016

LFF#60: Films Consume Us, Part I

گیب کلینگر و دو بازیگر اصلی پورتو


 گزارش شصتمين دورۀ فستيوال فيلم لندن، (سپتامبر و) اکتبر 2016 بخش اول
فیلم‌ها ما را مصرف می‌کنند
احسان خوش‌بخت

توصيف يا جمع‌بندي فيلم‌هاي يك جشنواره فيلم مثل توصيف فيل در تاريكي است و يادداشت‌هاي زير فقط بخشي از واقعيت فيلي است كه در تاريكي به ديدارش رفته‌ام. فيلم‌هاي برگزيده من از تماشاي حدود يك پنجم كل فيلم‌هاي نمايش داده شده انتخاب شده‌اند. فستيوال فيلم لندن در دورۀ شصت‌ام به شهادت كاتالوگ فستيوال و تجربۀ حضور در آن چندان آش دهان‌سوزي نبود و تب فرش قرمز و افتتاحيه ملي، قاره‌اي و جهاني در آن به كيفيت فيلم ها برتري دارد. با اين وجود براي ما كه ياد گرفته‌ايم به جاي دو بار تلف كردن وقت به عنوان شكايت از اين كه چرا وقتمان تلف شده است، آن بخشي كه تلف نشده را به چيزي مقبول و قابل استفاده تبديل كنيم اين فرصتي براي فهرست كردن فيلم‌هاي قابل توجه.
به جز فيلم‌هاي زير كه آثار متمايز فستيوال بودند، كارگردان‌هاي متعددي خودشان را به شكلي ملال‌آور تكرار كرده بودند: دختر ناشناس برادران داردن، فروشنده اصغر فرهادي، بعد از طوفان هيروكازو كوره-ادا، گرگ‌ها به جان هم پل شريدر كه اين آخري شايد از همه بهتر باشد، چون لااقل كاريكاتوري نه چندان جدي از سينماي كارگردانش هست كه تلاش‌اش براي رستگاري از دل گناه و جنايت حالا به يك شوخي شبيه شده است.

Friday, 2 December 2016

Indefinite Damages: BFI London Film Festival

From October 2016, originally written for British Council's Underline journal.


Sixty years after its first edition, the London Film Festival, whose entire programme once barely amounted to 20 films, now screens 240 titles. Previously a single venue festival, it is now spread over 14 screening locations. One of LFF’s past directors, the aviophobic Richard Roud, used to oversee the New York Film Festival at the same time, having to cross the Atlantic by ship. That dependency on the energy and organisation of one man is a thing of the past; the festival now a colossal event, run by an army of staff and volunteers.

Saturday, 3 October 2015

11 Minutes (Jerzy Skolimowski, 2015)


11 MINUTES
Jerzy Skolimowski; Poland/Ireland, 2015
Reviewed by Kiomars Vejdani

A series of events run alongside each other: A young attractive woman is having an audition by a film director in his flat; A jealous and suspicious husband is trying to find the whereabouts of his wife; A pregnant woman is taken to hospital by ambulance; A young man is trying to commit suicide; A motor cyclist driving very fast worried about his affair with a married woman being exposed; And a street vendor selling hot dogs to three nuns. As the stories of these characters move parallel to each other the tension of each situation begins to rise, and as the tempo of parallel action increases we begin to suspect some connection between them. Their stories seem to be converging towards a collision point, and as they get closer to this point the tension of the drama increases until at the moment of collision it ends in a catastrophic tragedy. Only in retrospect we realize we were watching 11 minutes in the lives of these people (hence the title of the film). The aim of Skolimowski's tense drama is ultimately to show the role of fate in our lives.

Thursday, 1 October 2015

Chevalier (Athina Rachel Tsangari, 2015)


CHEVALIER 
Athina Rachel Tsangari; Greece, 2015
Reviewed by Kiomars Vejdani

A group of six men on a boat on holiday get engaged in a series of games to decide who is the overall best among them. Director Athina Rachel Tsangari uses this setting to explore mental state of her characters and their development in detail. At the beginning of the film they are mature and logical men. But as the games progress they gradually become more immature. They lose their rational way of thinking, their controlled behaviour and altogether civilised side of their nature, with basic and primitive emotions and instincts coming to the surface They regress from state of adulthood to act like a child. Their immaturity, selfishness and low level of frustration tolerance becomes more apparent. Only after the game is over they return to normal state making us think about the futility of the whole exercise. It is a brilliant character study with a lot of humour. The joke of “blood brothers” is something to remember.  

Tuesday, 28 April 2015

The 58th BFI London Film Festival


پنجاه و هشتمين فستيوال فيلم لندن - نقدها


The Best of London Film Festival


ده فيلم برگزيدۀ فستيوال فيلم لندن
احسان خوش‌بخت


10
ادامه بده [Keep on Keepin' on] (آلن هيكس، آمريكا): اين فيلمِ مملو از لحظات ناب دربارۀ زندگي نوازندۀ ترومپت و مدرس موسيقي، كلارك تِري، اساساً فيلمي است دربارۀ رابطه مريد و مرادي و آن آيين فراموش شدۀ دنياي استاد/شاگردي در موسيقي جاز. اين استادِ سابق كوئينسي جونز و كسي كه زير پر و بال مايلز ديويس را گرفت نه تنها هنوز زنده است، بلكه در نود و يك سالگي، خوابيده روي تخت، اكسيژن به بيني و در حالي كه بينايي‌اش را از دست داده به تدريس موسيقي جاز ادامه مي‌دهد. [كلارك تري متأسفانه به تازگي درگذشت] به موازات زندگينامۀ تري از خلال مصاحبه‌ها و تصاوير آرشيوي - فيلم با دنبال كردن داستان رابطه او با يك نوازندۀ جوان نابينا، وزن ملودراتيك بيش‌تري پيدا مي‌كند. كلارك تري قصه‌گويي است بزرگ كه هر جمله‌اش به يك فحش چارواداري ختم مي‌شود و فيلم درسي است در استقامت، عشق به زندگي و اهميت آموزش در موسيقي. با آن كه مستندي كلاسيك است و بيش از حد آمريكايي است اما به خاطر غناي هر لحظه‌اي كه مي‌توان با كلارك تري روي پرده گذراند ديدن آن را به دوست و دشمن توصيه مي‌كنم.

Thursday, 23 April 2015

The London Film Festival 2014 Diary#5



گوش كن فيليپ (الكس راس پري، آمريكا): فيلمي ديگر از موج تازه‌اي از فيلم‌ها دربارۀ روشنفكران نيويوركي كه دنياي وودي آلن را (نويسنده‌ها و هنرمندان ناموفق يهودي با روابط خانوادگي و عاطفي نه چندان استوار) به روز مي‌كنند، اما معمولاً بار دراماتيك‌شان سنگين‌تر از بار كميك‌شان است. شخصيت‌هاي اين فيلم‌ها معمولاً مردهايي خودخواه و خودبزرگ‌بين‌اند كه بهاي هميشگي رفتارهاي غيرمنطقي‌شان از دست دادن «دختره» (شخصيت زن منفعل داستان) است. در اين فيلم به موازات شخصيت نويسنده ناموفق ( با بازي جيسن شوارتزمن)، رابطه او با نويسنده‌اي مسن (جاناتان پرايس)‌ كه سابقاً بسيار موفق بوده اما سال‌هاست دست به قلم نبرده جان تازه‌اي به روايت مي‌دهد، براي نيم ساعتي از كليشه‌هاي رايج اين فيلم‌ها دورش مي‌كند، اما فيلم دوباره در كش و قوس بي‌معناي رابطۀ كج‌دارمريز آن‌ها رو به افول مي‌گذارد. افسوس كه فيلم از موسيقي جاز مثل موسيقي آمبيانس رستوران‌هاي پنج ستاره استفاده كرده است.

Monday, 20 April 2015

The London Film Festival 2014 Diary#3



ديپلم (دي‌يِدو همادي، كنگو): مستندي فردريك وايزمن‌وار دربارۀ امتحان سراسري براي دريافت ديپلم در كنگو كه به دلايلي قابل حدس كابوس بسياري از دانش‌آموزان است، اما جذاب‌ترين بخش فيلم با تمركز روي آن مسائلي شكل گرفته كه چندان قابل حدس زدن نيستند و شباهتي به آزمون‌هايي كه ما مي‌شناسيم ندارند. اين حوادث فيلم را كمابيش به سه بخش تقسيم كرده‌اند: در بخش اول دانش‌آموزاني را مي‌بينيم كه به خاطر عدم پرداخت شهريه اجازه ندارند در آزمون ديپلم (كه تقريباً مثل كنكور است) شركت كنند. به علاوه كمي دربارۀ وضعيت آشفته سيستم آموزشي كنگو مي‌بينيم كه شامل تدريس بد و كلاس‌هاي داغان مي‌شود. در بخش دوم گروهي از دانش‌آموزان بي‌پول كه مي‌خواهند به هر قيمتي ديپلم بگيرند بنايي نيمه‌كاره را اجازه مي‌كنند و آن را به فضايي براي درس خواندن، كلاس و خواب تبديل مي‌كنند. اما در همين بخش مي‌بينيم كه خرافات هنوز نقش مهمي در دنياي آن‌ها بازي مي‌كند و براي ديپلم گرفتن از ماليدن معجون معجزه‌گر به سرشان تا غسل تعميد دادن خودكارهايي كه بايد با آن‌ها امتحان بدهند و حتي يك مراسم تقريباً جن‌گيري غافل نمي‌شوند. بلاخره يك كسي كه همين مراحل را پشت سر گذاشته و حالا دانشجوست مي‌گويد كه اصلاً بدون تقلب شانسي براي قبول شدن وجود ندارد، بنابراين همه شروع مي‌كنند به آماده كردن تقلب‌هايشان براي روز آزمون. بخش سوم فيلم كه از نظر اجرا بهترين بخش فيلم است به نحوۀ برگزاري امتحان و اعلام نتايج مي‌پردازد. فيلم با جشن ديوانه‌وار مردم بعد از اعلام قبولي‌ها كه شامل بوق‌زني و رقص در خيابان‌هاي كيسانگاني - شهر محل وقوع داستان - مي‌شود به پايان مي‌رسد. كوچك، اما فراموش نشدني.

Saturday, 11 April 2015

The London Film Festival 2014 Diary#2: Women Films


مامان (زاويه دولان، كانادا): دولان اميد تازه سينماي فرانسه زبان است و صورت‌اش كه براي مجله‌هاي مد هم كارآيي دارد تازه روي جلد شماره اكتبر كايه دوسينما جا خوش كرده. اما مامان كه مي‌توان آن را امتداد مضامين اولين فيلم بلند دولان، مادرم را كشتم (2009)، دانست، يك عقب‌گرد براي فيلمساز 25 ساله محسوب مي‌شود و دنياي هيستريك دولان با زنان قوي و جذابش و قاب سينمايي مضحك ( با نسبت يك به يك) به اپيزودي از سريالي آبكي شبيه است. اما اگر از آن طرف فرانسوا ازن اساساً بي‌استعداد با دوست دختر تازه يكي از نمايندگان سينماي فرانسه زبان شده باشد، عجيب نيست كه ببينيم فرانسوي‌ها تا اين اندازه از بال و پر گرفتن دولان سر ذوق آمده‌اند. 

Saturday, 25 January 2014

Reports From London Film Festival: Intro

گزارش اختصاصي پنجاه و هفتمين فستيوال فيلم لندن 17 تا 28 مهر 1392
بايد اين‌جا اژدها خفته باشد

اين گزارش فرمي روايي ندارد، براي اين كه فستيوال فيلم لندن روايتي از خودش ندارد. فستيوال بسيار طولاني است (حدود يك ماه براي سينمايي‌نويس‌ها و 12 روز به طور رسمي)، طاقت‌فرساست (باران مي‌آيد و روز مثل شب تاريك مي‌شود و در برنامه‌ريزي‌اش فاصله سينماها روز به روز بيش‌تر مي‌شود)، بهترين‌هاي ديگران را دستچين مي‌كند و با مديريت تازۀ كلر استيوارت، آدم‌هايش بيش‌تر به فكر سه بار در روز لباس عوض كردن هستند تا دميدن اكسيژن فيلم به فضاي آن. اگر چه فستيوال آن‌قدر فهميده و دموكراتيك هست كه مونوكسيد كربن فرش قرمز و فيلم‌هاي بد را به زور وارد حلق كسي نكند. در واقع دويست و چند فيلم نشان از احترام به گستردگي سلايق و عقايد مي‌دهد، چيزي كه فقط از بابِلِ نو، لندن، برمي‌آيد.
بنابراين اگر روايت يا قصه‌اي بر حسب سير وقوع حوادث و كرونولوژي فيلم‌ها وجود ندارد، به جايش يادداشت‌هاي پراكنده از پنجاه و چند فيلمي كه ديدم خواهد آمد كه آن‌ها را دسته‌بندي‌هاي ساده‌اي، بر اساس علاقه و كشش شخصي، شكل داده است:

Reports From London Film Festival: Great Films & Masterpieces


گزارش اختصاصي پنجاه و هفتمين فستيوال فيلم لندن 17 تا 28 مهر 1392
بايد اين‌جا اژدها خفته باشد:
دستاوردهاي برگزيده
اين‌ها فيلم‌هاي محبوبم در فستيوال بودند.

درون لوئن ديويس (جوئل و ايتن كوئن، آمريكا): بعد از سال‌ها  به طور دقيق از لبوفسكي بزرگ براي اولين بار دوباره توانستم با برادران كوئن ارتباط برقرار كنم. لوئن ديويس به شيوۀ فيلم‌هاي بهترِ برادران، خلوص روايي و وفاداري به زمان و فضاي داستان را جايگزين «اشارات» و «متاكامنتري» عقيم هميشگي كرده. اما لوئن تصويري است بسيار گيرا از آمريكاي اوايل دهه  هم هست1960، از روزهاي كندي، خليج پيگز، جك كرواك، محبوبيت موسيقي پاپ، به روايتي از روزهايي كه كهنه و نو به مبارزه‌اي علني بي‌ترحم دست زدند. به همين ترتيب روايت فيلم بر تقابل بين آمريكاي پير و كهنۀ تهيه‌كننده‌ها، مدير برنامه‌ها، كاسبان و نمايشگران قديم، استادهاي دانشگاه با آمريكاي نوي يك خوانندۀ ناكام و بي‌عرضۀ فولك به نام لوئن ديويس سازمان يافته.

Friday, 24 January 2014

Reports From London Film Festival: Essentials

گزارش اختصاصي پنجاه و هفتمين فستيوال فيلم لندن 17 تا 28 مهر 1392
بايد اين‌جا اژدها خفته باشد:

فيلم‌هاي ضروري
فيلم‌هايي كه بايد ديد. فيلم‌هايي از داستان آدم‌هايي كه مي‌شناسيم و آن‌هايي كه نمي‌شناسيم و اثبات سينمايي اين كه هر دو به يك اندازه جذاب و مهمند:

گيري‌گيري (محمد صالح هارون، چاد و فرانسه): عنوان فيلم اسم مستعار رقاصي فلج در آفريقاست است كه با دختر مورد علاقه‌اش از دنياي فاسد شهري به روستا بازمي‌گردد. اين پرستوها به لانه بازمي‌گردندِ هوشمندانه، با ريتم افسون‌كنندۀ آفريقايي و تصاوير بي‌ايرادش يكي از بهترين فيلم آفريقايي حاضر در فستيوال است.

Thursday, 23 January 2014

Reports From London Film Festival: Straight Stories

گزارش اختصاصي پنجاه و هفتمين فستيوال فيلم لندن 17 تا 28 مهر 1392
بايد اين‌جا اژدها خفته باشد:
داستان‌هاي سرراست
اين‌ها فيلم‌هايي هستند كه توده‌هاي مردم دوست خواهند داشت و نزد سازمان‌هاي دولتي و نيمه‌ دولتي و گردانندگان اسكار هم محبوب خواهند بود. اما با توجه به سابقۀ فيلمسازان اين مي‌توان آن‌ها را به نوعي قدمي به عقب و فيلم‌هايي نسبتاً دست به عصا نيز خواند. خلاصه‌اش، فيلمسازان خوبي كه فقط دارند فن‌سالاري‌شان درخشانشان را به كار مي‌گيرند:

 دروغ آرمسترانگ (الكس گيبني، آمريكا): عنوان فيلم دقيقاً موضوع آن است، طولاني‌ترين دروغ دنيا كه توسط لنس آرمسترانگ، قهرمان مسابقات دوچرخه‌سواري، دربارۀ مصرف نكردن مواد نيروزا به مردم، رسانه‌ها و كميته‌هاي ورزشي گفته شد. فيلم دو ساعت طول دارد، اما مثل يك داستان سر آرتور كانن‌دويل در انتهاي هر صفحه پيچش تازه‌اي در داستان نيروي بيش‌تري به فيلم مي‌دهد. گيبني علاقه‌اي به بررسي تأثير تزوير و فريب و برداشتن لايه‌هاي متعددي كه در هر دروغ جهاني و ميليوني وجود دارد نشان نمي‌دهد، به همين خاطر فيلم در حد يك سرگرمي بسيار خوش‌ساخت باقي مي‌ماند كه شانس خوبي براي بردن دومين اسكار مستند گيبني (بعد از تاكسي به سويۀ تاريك) دارد.

Wednesday, 22 January 2014

Reports From London Film Festival: Disappointments

فقط عشاق زنده ماندند
يأس و اميد: فيلم‌هايي مأيوس كننده از كارگرداناني مستعد
فيلم‌هايي كه از آن‌ها انتظار بيش‌تري داشتيد و كارگردان‌هايي كه دوستشان داريد و يا با فيلم‌هاي قبلي‌شان آينده‌اي بهتر را به شما وعده داده بودند، اما با اين فيلم چنين نشد، اما هنوز به آينده اميدواريد.

 تام در مزرعه (زاويه دولان، كانادا): در فستيوال پارسال، ساختۀ قبلي دولان، Laurence Anyways، با ستايشش از عشق، سينتي‌سايزرهاي دهه هشتاد و لباس‌ها و مدل موهاي بد سليقه‌اش فيلمي فراموش‌ نشدني‌ بود، اما اين فيلم، با بازي خود دولان خوش‌قيافه در نقش اصلي، يك دهم توان لورنس را ندارد. سينماي كوئير يا فيلم‌سازان كوئير هميشه تمايل داردند وارياسيوني بر تم «زنداني و زندان بان» (با تمام اشارات مربوط به قدرت، آزار، تسلط و جنيست در چنين داستان‌هايي) خلق كنند. در اين فيلم دولان به مزرعۀ خانوادگي دوست تازه درگذشته‌اش در بخش فرانسوي زبان كانادا مي‌رود و اسير مادر شكننده و برادر هوچي و قلدر دوست متوفي مي‌شود. فيلم تمريني مأيوس كننده در رابطۀ بين خودآزاري و رهايي دروني است، اما هيچ چيز تازه‌اي به اين مضمون اضافه نمي‌كند.

Tuesday, 21 January 2014

Reports From London Film Festival: Worth Seeing Titles


ديدني‌هاي مشروط
اين‌ها معمولاً فيلم‌هايي متوسطند كه مي‌توانند لحظه‌هايي وراي ميانه‌رويِ ملال‌آورِ سينمايي فيلم‌هاي گروه بالا خلق كنند. مثل آدم‌هايي در كافه‌اند كه ديدن هرروزه‌شان غيرقابل تحمل و حتي براي سلامتي زيان‌آور است، اما بدتان نمي‌آيد سالي يك‌بار خبري از آن‌ها بگيريد.

Monday, 20 January 2014

Reports From London Film Festival: Avoid!

شطرنج كامپيوتري
فيلم‌هايي كه بايد از آن‌ها بر حذر باشيد
اين بخش شامل فيلم‌هايي مي‌شود ممكن است بيننده از خودش سؤال كند اصلاً چرا ساخته شده‌اند؟ جواب مي‌تواند معمولاً يكي از اين‌ها باشد: اين فيلم با اتكا به تماشاگران وفادار و در اقليت از يك گونه يا موضوع خاص ساخته شده يا با سرمايه‌هاي شبه دولتي و قوانين حمايتي اتحاديۀ اروپا ساخته شده‌اند. و يا اين كه اصلاً اين فيلم‌ها را كارگرداني به لطفِ سخاوتمندانه تكنولوژي نسبتاً ارزان ديجيتال ساخته، اما بهتر است ايشان به مشاغل ديگر روي بياورد. اگر هر كدام از اين فيلم‌ها را ببينيد و خوشتان بيايد، مسأله فقط تفاوت سليقه خواهد بود.

Tuesday, 25 December 2012

The 56th London Film Festival (October 2012)

گزارش پنجاه و ششمين فستيوال فيلم لندن
آزادي و اسارت
احسان خوش‌بخت

پاپ كورن
فستيوال فيلم لندن، در پنجاه و ششمين دورۀ خود، هنوز يكي از معتبرترين «جشنوارۀ جشنوارها»ست كه بهترين‌هايِ كن، برلين، ونيز و ساندنس را به اضافۀ نمايشِ افتتاحيۀ چند فيلم مهم اروپايي و انبوهي توليدات داخلي در يك دورۀ فشرده عرضه مي‌كند. اين سرمشقِ اغواكننده كه بهمني از انبوهِ فيلم‌ها و فيلم‌سازان است سرمشقي شده براي نمونه‌هاي مشابه مانند فستيوال فيلم تورنتو، اما از نظر تعداد فيلم‌هاي نمايش داده شده و تنوع آن‌ها لندن هم‌چنان در سينماي اروپا نمونه‌اي بي‌رقيب قلمداد مي‌شود.
امسال، كارگردانِ تازۀ فستيوال، خانم كلر استيوارت از استراليا، خواب ديگري براي لندن ديده بود. او اولاً قصد داشت وجهۀ كم‌تر مورد توجه قرارگرفته بازار فيلم را در اين شهر احيا كند كه به اين منظور هاروي وينستاين در شهر مي‌پلكيد و درباب اقتصاد فيلم سخن سر مي‌داد و تصميم ديگر او اضافه كردن بخش رقابتي براي فيلم‌هاي اول، فيلم‌هاي غيراول و آثار مستند بود كه جوايزش با نام بزرگان سينماي بريتانيا نام‌گذاري شده بود. البته تغيير كوچك ديگري هم دركار بود و آن دسته‌بندي فيلم‌ها بر اساس احساساتي كه فيلم‌ها بر آن بنا شده‌اند، مثل «جرأت»، «هيجان»، «خنده» و همين‌طور فيلم‌هاي كالت و فيلم‌هاي دربارۀ موسيقي كه اين دسته‌بندي‌ها جُز به سينماكشيدن دستۀ كوچكي از تماشاگران كه بخواهند با احساساتشان «بازي» شود كاركرد ديگري ندارند و حتي به نظر من جلوه پيش و پا افتاده‌اي به سينما مي‌دهند. عامه‌گرايي استيوارت پاسخ درخوري گرفت و امسال آمار بازديدكنندگان جشنواره 12 درصد بالاتر از سال گذشته بود. تيزر جشنواره كه دختر جواني را لميده بر صندلي قرمز سينما در حال بلع پاپ‌كورن شكار كرده بود مي‌توانست باعث آزار تماشاگراني شود كه با خودشان فكر مي‌كردند بعد از 56 سال حالا لندن بايد مدلي هاليووديِ را انتخاب كند (آيا تيزر فستيوال ديگري را مي‌شناسيد كه در آن پاپ‌كورن نقش داشته باشد؟). اما اگر واقعاً آن دختركِ تيزر جشنواره و احساسات مختلفي كه با بازيِ بد و آماتوري‌اش نشان مي‌داد باعث جلب 12 درصد بيش‌تر مخاطبان شده، نه تنها هيچ اعتراضي به استيوارت وارد نيست بلكه حتي بايد از او تشكر كرد.

Wednesday, 3 October 2012

The 55th London Film Festival (October 2011)

گزارشي از فستيوال فيلم لندن 12 تا 27 اكتبر 2011
ترديد‌ها در سالن انتظار
احسان خوش‌بخت

Occupy Cinema!
فستيوال فيلم لندن در آبان‌ماه 1390 به مدت دو هفته در نشنال فيلم تيتر و سالن‌هاي سينماي منطقه وست‌اِند رخ داد، اما سه ماه و نيم زمان برد تا اين گزارش‌گر خود را متقاعد به نوشتن اين گزارش بكند. با دادن اطمينان به خواننده كه اين گزارش از سر تنبلي نويسنده و يا پيشي‌گرفتن الويت‌هاي كاري ديگر به تأخير نيفتاده بايد گفت ريشۀ اين تأخير ترديدهايي دربارۀ خود سينما و ماهيت و ضرورت آن در جهان امروز بود؛ يعني عدم تناسب بين زمانِ حال و فيلم‌ها؛ عدم تناسب بين تاريكي سالن سينماي با هواي تهويه شده و صندلي‌هاي آبي تيره يا قرمز با ميدان سن‌پل (معادل آمريكايي جنبش تسخير وال‌استريت) و هزاران آدم كه شب‌ها و روزهايشان را در چادرهاي برپا كرده در دل اين ميدان مي‌گذراندند. بيننده سينما اگر نتواند اعتراض‌هاي جهاني به بحراني كه دامن‌گير زندگي آدم‌هاي عادي‌اي مثل من و شما شده را ببيند، چطور مي‌تواند دنياي پيچيده‌تر و پررمز و رازتر روي پرده را ببيند؟
هر روز به شكل شكنجه‌آميزي با اين پرسش آغاز مي‌شد: «چرا بايد بروم سينما؟»