سينماي كيارستمي در گفتگويي با جف اندرو
بازگشت به عدم قطعيت
جف اندرو يكي از بزرگترين مدافعان انگلوساكسون سينماي كيارستمي است. از اين منظر فقط جاناتان روزنبام از او پيشي ميگيرد. او در راي گيري 2002 سايتاندساند باد ما را خواهد برد را به عنوان فيلم دهم زندگياش انتخاب كرد، در كنار نامهايي چون ويگو، دمي، هاكس، ولز، دراير، اوزو، رومر، كيتُن و افولس. او كتابي دربارۀ ده نوشته است (محمد شهبا در نشر هرمس آن را به فارسي برگردانده.) او كه مردي است ميان سال با موهاي سفيد و با لبخندي ملايم بر لب، در پيراهن تابستاني آبي رنگ و شلوار خاكي از پلههاي دفترش در طبقه بالاي بي اف آي پايين ميآيد. اين جا قلمروي اوست. او يكي از سعادتمندترين آدمهاي دنياست كه ميتواند فيلمهايي را براي نمايش انتخاب كند و هر شب صدها نفر به تماشاي آنها بنشينند. پوستر فيلمهاي برتولوچي و ترنس راتيگان (فيلمنامهنويس بزرگ انگليسي) روي ديوارها نويد فصلي كامل از نمايش آثار آنها را ميدهد. با او به طرف كافه سالن انتظار ميرويم كه خود يك فيلم سينمااسكوپ است: گسترهاي افقي از كاناپههاي قديمي و صندليهاي كوتاه، درست مثل اطاق نشمين شلوغِ يك خانه، با آدمهاي ولو شده روي كاناپه، ليوانها و فنجانها و گيلاسها و كاتالوگهاي رها روي ميز و خانواده بزرگ سينما كه يا منتظر نمايش فيلمي هستند يا از نمايش فيلمي بازگشتهاند. در اين سالن تاريك، به تاريكي سالن سينما اما منهاي سكوت آن، فيلمها در روابط و گفتگوي بين آدمها دوباره زنده ميشوند. هنوز ساعت سه بعدظهر است و تا شلوغي اينجا دو سه ساعتي زمان باقي مانده، اما به محض اينكه ما روي يكي از كاناپههاي مينشينيم صداي موسيقي بلند ميشود و مجبورمان ميكند كه به سالن مجاور نمايشگاه بيافآي برويم. او لبه صندلي چرم قرمز سالن مينشيند، دستهايش را در هم گره ميزند و روي پايش ميگذارد و با منتظر اولين سوال ميماند. پرسش اين است كه اين انگليسي آرام و موقر را چه چيزي به سينماي كيارستمي جذب ميكند؟