يادداشت زير براي فصلنامۀ «سينما حقيقت»
نوشته شده و در آن سعي كردم دلايل پشت انتخابهايم براي «بهترين مستندهاي تاريخ
سينما»، رأيگيري ماهنامۀ سينمايي «سايت اند ساوند» در سال 2014، را توضيح بدهم. محض
يادآوري فيلمهاي انتخابي من اينها بودند: صداي جاز (جك اسمايت، 1957)؛ روياي نور
(ويكتور اريسه، 1992)؛ شوا (كلود لانزمان، 1985)؛ تاريخ(هاي) سينما (ژان لوك
گدار، 1988)؛ خانه سياه است (فروغ فرخزاد، 1962)؛ هتل ترمينوس: زندگي و دوران
كلاوس باربي (مارسل افولس، 1988)؛ رابينسن در فضا (پاتريك كيلر، 1997)؛ درسهايي
در ظلمت (ورنر هرتزوك، 1992)؛ پ مثل پليكان (پرويز كيمياوي، 1972)؛ نبرد شيلي
(پاتريسيو گوزمان، 1976).
دربارۀ يك انتخاب
نبردهاي بيخونريزيِ سينماي مستند
احسان خوشبخت
اين رأيگيري بايد خيلي زودتر از اينها انجام ميشد. در عين حال نگاه كنيد كه
بيشتر فيلمهاي انتخابي، اگر بر حسب دهه دستهبنديشان كنيم، مال پنج دهه اخيرند،
يعني فيلمهاي مستند محبوب سينماگران و منتقدان بيش از نيم قرن بعد از تولد سينما
ساخته شدهاند. اين نكته باعث ميشود تا حاصل اين انتخاب در نقطه مقابل سينماي
داستاني قرار بگيرد كه غولها و نامهاي ستايش شدهاش به نيمه اول قرن تعلق دارند
(گريفيث، اشتروهايم، چاپلين، ولز، هيچكاك). آيا نتيجهگيري ميتواند چنين بيان
شود كه سينماي مستند هنوز بالنسبه جوان است و به همين خاطر كمتر از حدي كه مستحق
آن بوده مورد توجه قرار گرفته است؟ اگر چنين استدلالي را بپذيريم بايد خودمان را
براي دادن پاسخي قانعكننده براي پرسشي تاريخي آماده كنيم كه مگر سينما از همان
آغاز– خروج كارگران از كارخانه يا معادلهاي آلماني،
آمريكايي و انگليسي سينماي اوليه – مستند نبوده است؟
اگر نخواهيم تدوين مفهوم سينماي مستند توسط فيلمسازان بريتانيايي در دهه 1930
را در نظر بگيريم - كه يك چشمپوشي بر حق است چرا كه آنها فقط چيزي را تعريف
كردند كه از آغاز سينما وجود داشته - بايد گفت اين حس اضطرار تاريخي سينماي مستند
است كه باعث ميشود فيلمهاي مستند هر دوره بيشتر به معاصرانش خوش بيايد و با آنها
ارتباط برقرار كند. خر.ج كارگران از كارخانهاي در ليون براي ما سندي از اواخر قرن
نوزدهم است، اما در زمان نمايش اوليهاش، سندي از «حال» بوده است.