Friday, 14 March 2014

Harbor Drift (1929) + Glückskinder (1936)


آوارۀ بندر [نام اصلي در خيابان] (لئو ميتلر، 1929، آلمان)
اين صامت مرمت شده توسط برلين بوندس‌آركيو در نوع خودش فيلم كم‌نظيري است كه سينماي موسوم به سينماي «خياباني» صامت آلمان را با مونتاژ روسي و گزاره‌هايي از سينماي شاعرانه امپرسيونيست فرانسه تلفيق مي‌كند و داستاني زولاوار دارد دربارۀ مصيبتي كه يك گردن‌بند مرواريد براي مشتي آدم فقير بندرنشين به ارمغان مي‌رود. در انتهاي اين داستان طمع، خيانت و قتل معلوم مي‌شود كه گردن‌بند هيچ ارزش مادي‌اي ندارد و بدل است؛ نوعي مكس افولس براي پرولتاريا با تدويني سحرانگيز كه ضعف‌هاي داستانش را پنهان مي‌كند.

Thursday, 13 March 2014

The Epic of Everest (1924)


حماسۀ اِوِرست (كاپيتان جان نوئل، 1924، بريتانيا)
ثبت رسمي سومين تلاش براي فتح قلۀ اورست كه تلاشي مي‌شود نافرجام و تراژيك. تعدادي از كوه‌نوردان مي‌ميرند، اما مرگ‌ها هرگز در مقابل دوربين اتفاق نمي‌افتد، چون از ارتفاعي به بعد گروه ديگر نمي‌توانند دوربين را بالا ببرند و گروه فيلمسازي، يا فيلمساز، در پايين منتظر مي‌نشينند و هر از گاه به كمك لنزهاي تله كوه‌نوردان را كه حالا مثل مورچه‌هايي دور يك كيك عظيم سفيد يخ بسته در حال صعودند شكار مي‌كنند.

Saturday, 8 March 2014

For the International Women's Day

Forough Farrokhzad directing The House is Black,1962

هشتم ماه مارچ، روز جهاني زن، گرامي باد. مجموعه اي از مقالات و يادداشت ها براي زنانِ ايران.



تصوير بالا: فروغ فرخزاد در حال كارگرداني خانه سياه است

Pasolini in Isfahan


In 1973, Pier Paolo Pasolini arrived in Iran. He was there to shoot parts of his new film 1001 Nights, aka Arabian Nights. The shooting took place in Isfahan in central Iran. The stunning blue-tiled mosques were the backdrop of this part. Unlike the absolute tranquility of the architecture and the city, filming in there wasn't as serene. The fact that Pasolini's actors had an intimate moment in a mosque, whether on or off camera, raised a scandal and a mob chased the crew while they were hurriedly packing and fleeing the mosque. But it seems, at least from the pictures you'd see here, that Pasolini gradually learned the secrets of the new land. He learned how to live in a totally new culture, as the subject of his trilogy was life itself.



40 years on, an exhibition, under the title of "The East of Pasolini: Flower of the One Thousand and One Nights" was materialized, mostly thanks to the photographs of Robert Villa who accompanied Pasolini in his Middle Easters saga. Some of the photographs, preserved by Cineteca Bologna - an institution dedicated to preserving the art of cinema in Pasolini's hometown - are presented here. I don't know exactly if they are taken by Pasolini or Villa, but in these photographs one can easily find the ethnological simplicity and the folkloric curiosity of the Life Trilogy. They are the continuation of Pasolini's films of the early 70s. Life and cinema were organically walking on the same direction.

Pasolini in Isfahan

Sunday, 2 March 2014

On Resnais' Last: Life of Riley

این یادداشت کوتاه دربارۀ «آخرین فیلم» آلن رنه، زندگی رایلی، را در نمایشش افتتاحیه‌اش در فستیوال فیلم برلین نوشتم. حالا که دوباره به فیلم فکر می‌کنم بیش‌تر به این نکته ایمان می‌آورم که رنه آگاهانه غزل خداحافظی‌اش را کارگردانی کرده بود؛ فیلمی که با نمایی از مجسمۀ مرگ تمام می‌شود.

Mise en scène of Memory, Aesthetics of Silence


Ten Photographs by Alain Resnais


If a film director couldn’t make the film she or he wants to make, there are some other ways to retain the memory of the unmade film. The unrealized projects are often memorialized by writing detailed scripts, or sketches and drawings scenes, as with some of Eisenstein’s unfulfilled projects which came to life through his paper designs.

But if the art of photography, compared to written words and freehand drawing, is closer to cinema, then for some filmmakers it can more accurately capture moments of their desired projects than any other medium, mostly because of photography’s association with the realist mode of representation.

Alain Resnais belongs to the latter group, but his deep fascination with elements of time and space within a still photograph goes beyond a mere desire to document a project in progress—in his case, it becomes the very project itself.

Alain Resnais and Painting

آلن رنه و نقاشي
كتايون يوسفي
از اواسط دهه چهل میلادی، ساخت مستندهایی درباره هنر و هنرمندان در فرانسه رواج یافت و ژانری موسوم به «مستند هنری» (sur l’art) را شکل داد که تا سال‌های پایانی دهه شصت رونق داشت. هدف اصلی این فیلم‌ها، تفسیر آثار هنری با استفاده از تکنیک‌های سینما بود و فیلم‌ها روایت‌هایی تصویری درباره هنرمند، اثر و مراحل خلق آن ارائه می‌دادند. آلن رنه نیز در همین چهارچوب از سال 1947 ساخت مستندهایی درباره هنر را آغاز کرد. ابتدا یک مجموعۀ ده قسمتیِ صامت، به نام «دیدارها» درباره هنرمندان معاصر فرانسوی ساخت که در آن‌ها با بازدید از استودیوی هنرمندان به معرفی آثار آن‌ها می‌پرداخت. بعد از این مجموعه به بهانه نمایشگاهی از آثار وان‌گوگ در پاریس در 1948 سفارش ساخت مستندی درباره نقاشی‌های وان‌گوگ را گرفت. حاصل، فیلم کوتاه 16 میلیمتری‌ای بود که به خاطر استقبال قابل‌توجه از آن، بلافاصله نسخۀ سی و پنج میلیمتری آن نیز ساخته شد. استفاده نوآورانه او از قابلیت‌های سینما آن را تبدیل به یکی از بهترین نمونه‌های این گونه کرد و تبدیل به نقطه عطفی در فعالیت حرفه‌ای رنه شد.

Introduction to Alain Resnais (by Jonathan Rosenbaum)


گنج‌هاي پنهان شاعرِ عواطف و خاطره
جاناتان رُزنبام

آلن رنه بی‌گمان یکی از بزرگ‌ترین کارگردانانِ در قیدحیاتِ ماست و در عین حال، به دلایل مختلف، یکی از دشوارترين‌ها براي بررسي. او جهاني‌ترين چهرۀ موج نوی فرانسه بود، حداقل در فيلم‌هاي اولش (به خصوص هیروشیما عشق من، سال گذشته در مارین‌باد، جنگ تمام شده است، دوستت دارم دوستت دارم و پروویدانس) اما در ادامه به یکی از فرانسوی‌ترین کارگردانانِ فرانسوی بدل شد (نه فقط با نمونه‌های آشکاری مانند عموی آمریکایی من، استاویسکی، مِلو، همان ترانۀ آشنا، نه روی دهان و علف‌های وحشی بلکه حتی با فیلم‌هایی که از دست‌مایه‌های انگلیسی یا تا حدودي آمریکایی گرفته شده بودند، مانندِ می‌خواهم به خانه بروم، دود کردن، دود نکردن، ترس‌های خصوصی در مکان‌های عمومی). حتی قبل از این‌که به سراغ ساخت فیلم‌ بلند برود، بزرگ‌ترین فیلم‌‌های تاریخ سینما را در مورد استعمارگری و نژادپرستی (مجسمه‌ها هم می‌میرند)، اردوگاه‌هاي مرگ (شب و مه)، پلاستیک (ترانه استیرن) و کتابخانه (تمام خاطرات جهان) را ساخت. یکی از شخصی‌ترین کارگردانان مدرن است اما هرگز پای فیلم‌نامه‌های خودش را امضا نمی‌کند. همين‌طور مشهور است براي اين كه يكي از خجالتي‌ترين سينماگران تاريخ است، تا آن حد كه يك‌بار کلر دنی به من گفت رنه همیشه ترجیح می‌دهد خودش را پشت فیلم‌نامه‌نویس‌هايش پنهان كند. او یکی از بزرگ‌ترین منتقدان و مورخانِ سینماست؛ با این‌که هرگز هیچ اثر چاپ شده‌‌اي در اين زمينه نداشته است؛ به خصوص وقتي به خاطر بياوريم كه چطور درس‌هايي درباب هیچکاک و لويي فویاد در سال گذشته در مارین‌باد به ما مي‌دهد؛ يا دربارۀ ارنست لوبیچ در استاویسکی، و يا دربارۀ موزیکا‌‌ل‌های متروگلدوين‌مير در نه روی دهان و اين مثال‌ها را مي‌توان همين‌طور ادامه داد. اغلب این شاعرِ عواطف و خاطره‌ را با یک روشنفکر اشتباه می‌گیرند (شاید به این خاطر که فرانسوی است) یا از سورئالیست بودن او غافل مي‌مانند. اما قطعاً بخشی از پرمایگیِ فیلم‌هایش از آنجا می‌آید که جدا از زیبایی و احساسات نهفته در آن‌ها، بسیاری از گنجینه‌های ارزشمند آثارش پنهانند و به آسانی به چشم نمی‌آیند.