Saturday, 6 April 2013
Friday, 5 April 2013
Scorsese by Ebert (RIP Roger Ebert)
با اين وجود هميشه درسهايي براي يادگرفتن از ايبرت وجود
داشت، به خصوص اگر نوشتن براي روزنامه و يا مجلههاي با گرايشهاي عامهپسند
كارتان باشد. مثلاً طوري كه ايبرت داستان فيلم را بازگو ميكرد، هم داستان تعريف
كردن بود (كه از نظر من هميشه اتلاف كاغذ بوده) و هم تحليل (كه ايبرت آن را با
ظرافتي در خور انجام ميداد). او همچنين فيلمنامهنويس يكي از شوكهكنندهترين
فيلمهايي است كه در سالهاي جدي گرفتن علاقهام به سينما دادم، فيلمي با نام آنسوي
درۀ عروسكها، ساختۀ سلطان فيلمهاي «لُختي» مستقل آمريكايي، راس ماير. فيلمنامهاي
«كيچ»، هوشمندانه، بيپروا و مضحك كه مقدمهاي بود براي افسارگسيختگي هاليوود در
نمايش سكس.
در نهايت ميتوان به كتابهاي ايبرت اشاره كرد كه يكي از آنها،
اسكورسيزي به روايت ايبرت، در ايران چاپ شده و من مقدمهاي براي انتشار آن
در زمستان 1389 نوشتم كه قبلاً در اين وبلاگ منتشر شده و به مناسبت مرگ ايبرت
دوباره آن را تكرار ميكنم:
Wednesday, 3 April 2013
Space in Film (A Lecture)
من براي سه دورۀ
نسبتاً طولاني و فشرده در مشهد تدريس سينما را با نتايجي مقبول آزمودم. بار اول
براي سي جلسۀ سه ساعته تاريخ سينما را از آغاز تا دهه 1960 در موسسهاي به نام
آگاهفيلم درس دادم كه تجربهاي بسيار آموزنده براي خودم بود، اگر چه از نظر مالي
فقط مدخلي تازه در كتاب اشتباهات زندگيام بود. بار دوم زبان سينما را در جلساتي
دربارۀ نما، رنگ، نور، فضا، تدوين و بقيه عناصر سينمايي در ده جلسه براي يك موسسۀ
زنان شروع كردم كه بالطبع بيشتر شركتكنندگان خانمها بودند و نشان دادند چقدر
بيشتر از مردها آمادۀ درك درست و منطقي زبان سينمايند. بار سوم و آخر، در همان
موسسه زنان و با گروهي كمابيش متشكل از شركتكنندگان دورۀ قبل ژانرهاي سينمايي را در
ده جلسه درس دادم.
اين نوار صوتي
جلسه فضا و معماري در سينماست از دورۀ دوم. طول جلسهها مثل هميشه سه ساعت
است (كه هميشه بين پانزده دقيقه تا نيم ساعت طولانيتر از پيشبيني اوليه به درازا
ميكشيد، بدون اينكه شركتكنندهاي جلسه را ترك كند.) شيوۀ هميشگيام، مقدمهاي
به مدت حدود بيست دقيقه بود، بعد نشان دادن اسلايدها و بعد نمايش تكههاي از فيلمها.
متأسفانه در اين فايل صوتي اسلايدها و فيلمها وجود ندارند، اما از روي نامشان ميتوانيد
به نوعي فيلموگرافي دربارۀ آن موضوع دست پيدا كنيد، و چه بسا كه بسياري از فيلمهاي
اشاره شده در اين جلسه را پيشاپيش ديدهايد.
بخش اول
بخش دوم
Tuesday, 2 April 2013
Jesús Franco (1930-2013)
خسوس فرانكو، روباتِ
فيلمسازِي اسپانياييتبار و سلطانِ سينماي مدرن ردۀ B، سينماي «آشغال» اروپايي، سينماي «اكسپلويتيشن»، سينماي
اروتيك و هر عنوان ديگري مبني بر سوءاستفاده، اغراق و زيادهروي در سينماي فراملي
اروپا، امروز در 82 سالگي در مالاگاي اسپانيا درگذشت.
او نزديك به 200
فيلم در ژانرهاي مختلف و با نامهاي متفاوت و مستعار كارگرداني كرده است. بين آنها
جِس فرانك، جِس فرانكو، كليفورد براون، جي پي جانسن، لني هِيدِن، كندي كاستر،
ديويد كون، ديو تاف، دن سايمن، فرانك هولمن، فرانكو مانرا در فيلمهاي بيشتري
تكرار شدهاند. اگرچه براي كارگرداني با وسوسهاي ابدي براي سكس و شكنجه، داشتن
نامي مثل خسوس فرانكو به خودي خود به يك شوخي شبيه است (خسوس همان مسيح است و
فرانكو، كه البته اسم رايجي در اسپانياست، نام ديكتاتور سفاك اسپانيايي است كه مهمترين
فيلمهاي خسوس همزمان با حاكميت او ساخته شد. من به تازگي فهميدم كه تلويزيون
اسپانيا در دهههاي 1970 و 1980 از نظر نمايش برهنگي در سطحي بالاتر از بقيه
كشورهاي اروپايي بوده كه براي كشوري كاتوليك بسيار عجيب به نظر ميرسد. به نظر من
بين اين پديده، ديكتاتوري فرانكو و فيلمهاي خسوس فرانكو رابطهاي مهم و قابل
مطالعه وجود دارد.)
Sunday, 31 March 2013
Notes On The Wild Bunch
اين يادداشت شخصي بر اين گروه خشن
از پروندۀ سام پكينپايي كه براي ماهنامه فيلم گردآوري كردم جا ماند. دليلش
يا ازدحام مقالهها بود يا عدم علاقۀ سردبير به اين نوشته كه اين صورت احتمالاً
متن را خيلي ادبي و دور از سبكهاي آزموده شده در ماهنامه فيلم ديده بود. نويسندۀ
اين مقاله آدمي است گوشهنشين، بنابراين حدس ميزنم از آمدن اسمش در اينجا چندان
خشنود نباشد، به خصوص اينكه آدمي است كمالگرا و بعد از نزديك به هشت سال حتماً
نگاه ديگر و تازهاي به اين اثر محبوبش دارد. بنابراين از اسم «فردوسي» به جاي
نويسندۀ مقاله استفاده ميكنم.
مجموعه پكينپا در زمان خودش طولانيترين
پروندۀ ماهنامه فيلم شد (پنجاه صفحه)، اما با كمال تأسف آن بخشي كه به طور
مستقيم زير نظر من گردآوري نشده بود هيچ نشاني از گرايشهايي كه به دنبال آن بودم – به عنوان
مروري «معاصر» بر پكينپا – نداشت و بيشتر شامل نامههاي فدايت شوم بود. اين
مسأله باعث شد تا بعد از آن در هيچ حركت جمعي كه شركتكنندگانش را به خوبي نميشناسم
سهيم نشوم.
فردوسي مينويسد:
«اين گروه خشن و همة فيلمهاي ديگر سام پكينپا
گزارشهايي متواتر از تقديس معصوميتاند. مجموعهاي از رذائل همراه با سلسلهاي
پايانناپذير از كشتن و كشتهشدنها، بهانهاي براي هرچه درخشانتر جلوه دادن برق
معصوميت در چشمان كودكان و دستمايهاي براي تأكيد مستمر بر دوستيهاي مردانه. بيش
از اين همان بازي گلوله و حديث از پا درآمدنهاي همواره است، شكستن، فروپاشيدن و
چهرة ترس را نمايان ساختن در هنگامهاي كه اسطورههاي انسان معاصر از هيأت خداياني
باشكوه به قالبهاي بيجان درآمدهاند.
Friday, 29 March 2013
Film Noir Reevaluated, Part I
سينماي نوآر: يك ارزيابيِ
تازه
بيش از حد بزرگ شدهها در برابر قدرندیدههاي دنياي نوآر
نوشتۀ اريك بيتنر (Eric Beetner)
ترجمۀ مهيار افشار (ويژۀ يادداشتهاي سينماتوگراف)
همه ما فکر میکنیم
که فیلمهای کلاسیک را خوب میشناسیم، ولی با مروری در جنجالهای رسانهای و
تبلیغاتی اغلب درمییابیم که فقط داریم حرفهای دیگران را تکرار میکنیم. اما شاید
بهترین راه برای دریافت پاسخ واقعی، نگاهی دوباره به فیلمهای قدیمی و يا جدیدِ
کمتر دیده شده و کشف دوباره ارزشهای آنها باشد.
شما میتوانید
به لیستی که انستیتوی فیلم آمریکا با عنوان «صد فیلمی که قبل از مرگ حتماً
باید ببینید» معرفی کرده، نگاهی بیندازید. اما آنچه که ما عمیقاً از آن لذت می بریم،
کاملاً درونی و شخصی است و همان است که مهمترین عامل ایجاد پيوند ما با فیلم و يا
هر هنر دیگری است. حتی شاید شما نسبت به شخصی که در این زمینه تحصیلات دانشگاهی
دارد، نظر متفاوتی در مورد این که کدام فیلم بهتر است، داشته باشید.
هر چند فیلمهای
نوآر شاخص کمتر موضوع جدل قرار میگیرند. برای مثال، غرامت مضاعف (1944)، نوآر
یا غیر نوآر، فیلم بزرگی است، هستند بسیاری فيلمهاي دیگر که لقب نوآر را به زور
با خود حمل میکنند و یا حتی بسیاری اوقات به صف مقدم بحث رانده می شوند.
شاید برای مردم
معمولی تعداد فيلمهاي نوآر از ده دوازده عنوان تجاوز نکند، اما اگر واقعاً میخواهید
به علایق دیوانگان فيلمهاي نوآر پی ببرید باید فيلمهايي بسیار فراتر از آن فهرست
کوچک را ببينيد.
آنچه ما انجام
دادهایم یک نظر سنجی غیررسمی است میان متخصصان بزرگ و پیشروی این ژانر، و پاسخی
که آنها به این سؤال دادهاند: «کدام فيلمهاي مشهور را خسته کننده و کدام را لایق
توجه بیشتری میدانيد؟»
فیلمهایی که
بیش از حد مورد توجه قرار گرفتهاند از نمای دور بد به نظر نمیآیند. آنها فقط
بیش از آنچه لایقش بودهاند قدر ديدهاند، آن هم با هزینه کردن از فيلمهاي دیگری
که در اصل بهتر بودهاند. آنچه که در ادامه میآید فهرستي است از فيلمهاي نوآری
که شاید کمی در مورد آنها اغراق شده، و در برابر هر کدام پیشنهاد دیگری است از فیلمهایی
که کمتر دیده شدهاند و شاید خیلی راحت هم نتوان بدستشان آورد، بنابراین کشفی
ارزشمند خواهند بود.
Film Noir Reevaluated, Part II
براي خواندن مقدمه و بخش
اول به اينجا بازگرديد.
داشتن و نداشتن را میتوان به عنوان فیلمی در تاریخ سینما که
بیشتر تحت تأثیر زندگی خصوصی ستارههایش بوده، بازبيني كرد. حاصل کار مفرح و خوش
ساخت است، ولی در واقع فیلمی بوده که بیشتر جایگاه همفری بوگارت و لورن باکال را
به عنوان زوجي هالیوودی، محکم کرده است. احتمالاً داستان همینگوی هم از همین موضوع
ضربه خورده، چرا که کمتر شباهتی میتوان بین فیلم و داستان پیدا کرد.
Tuesday, 26 March 2013
Saturday, 23 March 2013
Houshang Kavousi (1922-2013)
دكتر اميرهوشنگ كاوسي، مورخ و منتقدِ سينما
(و بعضاً فيلمساز و بازيگر)
و پدر نقد فيلم مدرن و علمي در ايران، ديروز، در دومين روز سال نو، در بيمارستان سيناي تهران درگذشت.
شيفتگي من به او از لحن بي پروايش، كتهاي كشمير و لم دادن بي قيدش در صندلي در برنامههاي تلويزيوني سينمايي
(به خصوص برنامههاي علي معلم)
شروع شد.
بين دوران دبيرستان و دانشگاه، به لطف حميدرضا صدر، براي اولين بار با قهرمانم در خانهاش در خيابان وليعصر
(پهلوي)، حواليِ پارك ملت، ديدار كردم، وقتي كه تازه از سكتهاي جان سالم به دربرده و با سرسختي به تمرين براي بازگشت به زندگي عادي مشغول بود.
Tuesday, 19 March 2013
Hawks and Jazz
from L: Dorsey, Goodman, Barnet, Hawks, Hampton |
Only seven years passed since the completion of the Ball, producers thought that the very successful idea can be used again, and this time the professors should search for a new word, JAZZ!
Howard Hawks, the same director who made Ball of Fire, was hired again for the job. Unlike professors of the story, Hawks had a great understanding of American modern popular music and even has incorporated them into his film. (see Hoagy Carmichael's glowing presence in To Have and have Not) The script, written and rewritten by an army of writers, based on an original idea by Billy Wilder and Thomas Monroe, was considered too messy to be credited to anyone, therefore the whole weight was put on jazz and jazz musicians, and rightly so.
Subscribe to:
Posts (Atom)